توضيح سؤال:
با سلام آيا سند روايتي که حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها به عمر و ابوبکر گفتند من در قنوت هر نمازم شما دو نفر را نفرين ميکنم ؟ صحيح است ممنون از پاسختان .
پاسخ اجمالي
طبق روايت صحيح بخاري و صحيح مسلم حضرت زهرا (سلام الله عليها) بعد از شهادت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نزد ابوبكر رفت و فدك را كه ابوبكر از ايشان گرفته بود، مطالبه نمود؛ اما ابو بكر از پس دادن فدك به ايشان خودداري كرد. خودداري ابوبكر از باز پس دادن حق حضرت زهرا سلام الله عليها سبب آزار و ناراحتي آن حضرت شد، از اين رو بر ابوبكر غضب كرده و با او قهر كردند.
بخاري و مسلم به همين اندازه روايت نموده اند؛ اما در منابعي همچون «انساب الاشراف» بلاذري و «السقيفة» جوهري نقل شده است كه حضرت صديقه طاهره صلوات الله و سلامه عليها به صراحت فرمود: والله لأدعون الله عليك ؛ به خدا سوگند من تو را نفرين ميكنم.
حضرت زهرا (سلام الله عليها) بعد از اين سخن، گريه كنان بيرون رفت و در نهايت هنگامي كه از دنيا رفت وصيت نمود كه اميرالمؤمنين عليه السلام ، ابو بكر و عمر را در تجهيز بدنش با خبر نسازد و در مراسم تجهيز راه ندهد.
اما طبق روايت ابن قتيبه دينوري، اعلام نفرين از سوي صديقه طاهره (سلام الله عليها) در ماجراي عيادت ابو بكر و عمر صورت گرفت كه آن دو با واسطه قرار دادن اميرمؤمنان (عليه السلام) به نزد حضرت زهرا (سلام الله عليها) آمدند؛ اما حضرت روي خود را از آن دو برگردانيد. پس از اين كه ابو بكر سخن گفت حضرت زهرا با اقرار گرفتن از وي كه روايت «رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني» را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده، به آنها فرمود: خدا و فرشتگانش را شاهد ميگيرم كه شما مرا به خشم آورده ايد و من نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله از شما شكايت ميكنم و پس از آن اعلام فرمود:والله لأدعون الله عليك في كل صلاةأصليها؛ به خدا سوگند من تو را در هر نمازي كه بجا ميآورم نفرين ميكنم.
پاسخ تفصيلي
متن روايات كه مضمون آن در سؤال مطرح شده، با سندهاي مختلف در كتب اهل سنت نقل شده است:
روايت اول؛ به نقل ابن قتيبه (م276هـ) از عبد الله بن عبد الرحمن انصاري
ابن قتيبه در كتاب «الامامة والسياسة» ماجراي سقيفه را تحت عنوان مستقل «ذكر السقيفة وما جرى فيها من القول» آورده و پس آن روايت طولاني را با اين سند نقل كرده است:
وحدثنا قال وحدثنا ابن عفير عن أبي عون عن عبد الله بن عبد الرحمن الأنصاري رضي الله عنه أن النبي عليه الصلاة والسلام لما قبض اجتمعت الأنصار رضي الله عنهم إلى سعد بن عبادة...
از ابتداي روايت تا به اين جا، قضيه اختلاف انصار و گرد آمدنشان در اطراف سعد بن عباده، بيعت برخي مهاجرين با ابو بكر، بيعت نكردن اميرمؤمنان و بني هاشم ، داستان هجوم بر خانه وحي و هتك حرمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و احضار اجباري اميرمؤمنان عليه السلام را مفصل نقل كرده تا به اينجا ميرسد كه عمر به ابوبكر گفت:
انطلق بنا إلى فاطمة فأنا قد أغضبناها فانطلقا جميعا فاستأذنا على فاطمة فلم تأذن لهما فأتيا عليا فكلماه فأدخلهما عليها فلما قعد عندها حولت وجهها إلى الحائط فسلما عليها فلم ترد عليهما السلام فتكلم أبو بكر فقال يا حبيبة رسول الله والله إن قرابة رسول الله أحب إلي من قرابتي وإنك لأحب إلى من عائشة ابنتي ولوددت يوم مات أبوك أني مت ولا أبقى بعده أفتراني أعرفك وأعرف فضلك وشرفك وأمنعك حقك وميراثك من رسول الله إلا أني سمعت أباك رسول الله يقول (لا نورث ما تركنا فهو صدقة) فقالت أرأيتكما إن حدثتكما حديثا عن رسول الله تعرفانه وتفعلان به قالا نعم.
با هم نزد فاطمه برويم ؛ زيرا ما او را به خشم آورديم. آن دو نزد حضرت فاطمه سلام الله عليها آمدند و اجازه ورود خواستند؛ اما حضرت اجازه ورود ندادند. آن دو نزد حضرت علي عليه السلام آمدند و در اين باره سخن گفتند، حضرت علي آن دو را نزد حضرت فاطمه سلام الله عليها آورد، هنگامي كه نزد حضرت نشستند، حضرت فاطمه سلام الله عليها روي خود را به سوي ديوار برگردانيد. آن دو به حضرت سلام كردند، آن حضرت جواب شان را نداد. ابوبكر شروع به سخن كرد و گفت: اي حبيبه رسول خدا ! به خدا سوگند قرابت رسول خدا نزد من محبوب تر از قرابت خودم ميباشد و شما نزد من از عايشه دخترم محبوبتر هستي، دوست داشتم روزي كه پدرت از دنيا رفت، مرده بودم و باقي نميماندم. آيا گمان ميكني كه من شما را ميشناسم و برتري و شرافت تو را ميدانم؛ اما اگر تو را از حقت و از ارثيه رسول خدا منع كردم من روايتي از پدرت رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدم كه فرمود: ما چيزي به ارث نميگذاريم آنچه گذاشته ايم صدقه است.
حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: آيا هردوي شما عقيده داريد كه اگر روايتي از رسول خدا براي تان نقل كنم آن را ميشناسيد و انجام ميدهيد؟ هر دو گفتند: بله.
فقالت نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول (رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني) قالا نعم سمعناه من رسول الله قالت فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني ولئن لقيت النبي لأشكونكما إليه فقال أبو بكر أنا عائذ بالله تعالى من سخطه وسخطك يا فاطمة ثم انتحب أبو بكر يبكي حتى كادت نفسه أن تزهق وهي تقول والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها ثم خرج باكيا فاجتمع إليه الناس فقال لهم يبيت كل رجل منكم معانقا حليلته مسرورا بأهله وتركتموني وما أنا فيه لا حاجة لي في بيعتكم أقيلوني بيعتي.
حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند ميدهم، آيا نشنيده ايد كه رسول خدا فرمود: خشنودي فاطمه خشنودي من و خشم فاطمه خشم من است، پس هر كه فاطمه دخترم را دوست داشته باشد مرا دوست دارد و هركه او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر كه فاطمه را خشمگين نمايد مرا خشمگين ساخته است.
هردو گفتند: اين روايت را از آن حضرت شنيده ايم. فرمود: من خداوند و فرشتگان او را شاهد ميگيرم كه شما دو نفر مرا به خشم آورديد و خشنود نساخته ايد، هرگاه با رسول خدا ملاقات كنم از شما دو نفر شكايت ميكنم. ابو بكر گفت: اي فاطمه ! من از خشم رسول خدا صلي الله عليه وآله و خشم تو به خدا پناه ميبرم، آنگاه شروع كرد به گريه كردن و نزديك بود جان از بدنش بيرون رود.
فاطمه زهرا سلام الله عليها فرمود: به خدا سوگند در هر نمازي كه بجا ميآورم تو را نفرين خواهيم كرد. سپس ابو بكر در حال گريه بيرون رفت. مردم دور او جمع شدند به مردم ميگفت: امشب هركدام نزد همسرتان برويد و راحت بخوابيد و شاد باشيد و مرا رها كنيد من ديگر احتياجي به بيعت شما ندارم، بيعت مرا كنار بگذاريد.
الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاى276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 8 – 17 ، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.
روايت دوم به نقل بلاذري (م279هـ) موسي بن عقبة
بلاذري يكي از علماي پرآوازه اهل سنت نيز روايتي را كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) به نفرين ابو بكر تصريح نموده، با سند ديگر نقل كرده است:
الْمَدَائِنِيُّ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ خَالِدٍ مَوْلَى خُزَاعَةَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، قَالَ : دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ حِينَ بُويِعَ . فَقَالَتْ : إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ وَرَبَاحًا يَشْهَدَانِ لِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْطَانِي فَدَكَ . فَقَالَ : وَاللَّهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ أَبِيكِ ، لَوَدِدْتُ أَنَّ الْقِيَامَةَ قَامَتْ يَوْمَ مَاتَ ، وَلَأَنْ تَفْتَقِرَ عَائِشَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَفْتَقِرِي ، أَفَتَرَيْنِي أُعْطِي الأَسْوَدَ وَالأَحْمَرَ حُقُوقَهُمْ وَأَظْلِمُكِ وَأَنْتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ إِنَّمَا كَانَ لِلْمُسْلِمِينَ ، فَحَمَّلَ مِنْهُ أَبُوكِ الرَّاجِلَ وَيُنْفِقُهُ فِي السَّبِيلِ ، فَأَنَا إِلَيْهِ بِمَا وَلِيَهُ أَبُوكِ ، قَالَتْ : وَاللَّهِ لا أُكَلِّمُكَ قَالَ : وَاللَّهِ لا أَهْجُرُكِ . قَالَتْ : وَاللَّهِ لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيْكَ . قَالَ : لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ لَكِ.
موسي بن عقبه ميگويد: حضرت فاطمه [سلام الله عليها] هنگام بيعت بر ابو بكر وارد شد و به او فرمود: ام ايمن و رباح براي من شهادت ميدهند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را به من بخشيده است. ابوبكر گفت: به خدا سوگند خداوند جز پدرت محبوب تر در نزد من كسي را نيافريده است، دوست داشتم كه روز رحلت او قيامت بر پا ميشد. اگر عايشه محتاج و فقير شود، نزد من محبوب تر از اين است كه تو فقير شوي.
آيا شما عقيده داريد كه من به مردمان سياه و سرخ پوست عطا ميكنم اما در حق شما ظلم ميكنم؟ در حالي كه شما دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله هستي. اين مال، براي مسلمين است پدرت از آن به سواران در راه خدا انفاق ميكرد. (يعني رسول خدا از اين مال براي مردان جنگي در حال جنگ انفاق ميكرد) من نيز همان كاري انجام ميدهم كه پدرت انجام مي داد. فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نميگويم. ابو بكر گفت: به خدا سوگند با تو قهر نميكنم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرين ميكنم. ابو بكر گفت: من براي شما دعا مي كنم.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص 316، طبق برنامه الجامع الكبير.
روايت سوم: به نقل جوهري (م323هـ) هشام بن محمد عن ابيه
جوهري از علماي قرن چهارم نيز نقل كرده است كه حضرت زهرا سلام الله عليها نزد ابو بكر آمد؛ اما او از استرداد فدك خود داري كرد. در اين هنگام حضرت زهرا سلام الله عليها ناراحت شد و فرمود: والله لأدعون الله عليك.
وروى هشام بن محمد ، عن أبيه قال : قالت فاطمة ، لأبي بكر : إن أم أيمن تشهد لي أن رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، أعطاني فدك ، فقال لها : يا ابنة رسول الله ، والله ما خلق الله خلقا أحب إلي من رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) أبيك ، ولوددت أن السماء وقعت على الأرض يوم مات أبوك ، والله لأن تفتقر عائشة أحب إلي من أن تفتقري ، أتراني أعطي الأحمر والأبيض حقه وأظلمك حقك ، وأنت بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، إن هذا المال لم يكن للنبي (صلى الله عليه وآله وسلم) ، وإنما كان مالا من أموال المسلمين يحمل النبي به الرجال ، وينفقه في سبيل الله ، فلما توفي رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم ) وليته كما كان يليه ، قالت : والله لا كلمتك أبدا ، قال : والله لا هجرتك أبدا ، قالت : والله لأدعون الله عليك ، قال : والله لأدعون الله لك ، فلما حضرتها الوفاة أوصت ألا يصلي عليها ، فدفنت ليلا ، وصلى عليها عباس بن عبد المطلب ، وكان بين وفاتها ووفاة أبيها اثنتان وسبعون ليلة .
فاطمه به ابو بكر گفت: ام ايمن براي من شهادت ميدهد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را به من بخشيده است. ابو بكر گفت: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله به خدا سوگند، به نظر من خداوند هيچ مخلوقي را محبوب تر از رسول خدا نيافريده است، دوست داشتم كه روز وفات پدرت آسمان به زمين فرود ميآمد. به خدا سوگند، اگر عايشه فقير شود نزد من محبوبتر از اين است كه شما فقير باشيد. به خدا سوگند آيا شما عقيده داريد كه من به با طلاي سرخ و نقره سفيد حق او را عطا ميكنم اما در حق شما ظلم ميكنم؟ در حالي كه شما دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله هستيد. اين اموال (فدك) از آن رسول خدا صلي الله عليه وآله نبود بلكه جزئي از اموال مسلمين است كه مردم براي او مي آوردند و رسول خدا آن را در راه خدا انفاق ميكرد. هنگامي كه وفات يافت من متولي آن شدم همانگونه كه ايشان متولي آن بود.
فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نميگويم. ابو بكر گفت: هرگز با شما قهر نميشوم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرين ميكنم. ابو بكر گفت: به خدا سوگند براي تو دعا مي كنم. هنگاميكه زمان وفاتش فرار رسيد وصيت نمود كه ابو بكر بر او نماز نخواند؛ پس شبانه دفن شد و عباس بن عبد المطلب بر او نماز خواند. ميان وفات رسول خدا و وفات فاطمه 72 شب فاصله بود.
الجوهري، أبي بكر أحمد بن عبد العزيز (متوفاي323هـ)، السقيفة وفدك، ص 104، تحقيق: تقديم وجمع وتحقيق: الدكتور الشيخ محمد هادي الأميني، ناشر : شركة الكتبي للطباعة والنشر - بيروت – لبنان، الطبعة الأولى 1401 ه - 1980م / الطبعة الثانية 1413 ه . 1993م
نتيجه:
تا اينجا طبق اين سه روايت چند مطلب ثابت ميشود:
اولا: ابو بكر و عمر پس از غصب فدك، اقرار كرده اند كه حضرت زهرا (سلام الله عليها) را به خشم آوردند و از خود رنجانيدند؛ از اين رو نزد آن حضرت براي عذرخواهي آمدند: انطلق بنا إلى فاطمة فأنا قد أغضبناها...
ثانيا: حضرت زهرا سلام الله عليها نيز از آنان راضي نگرديد و آنها را نبخشيد، چرا كه در جريان ديدار و ملاقات، حضرت روي خود را از آنها به سوي ديوار بر گردانيد: حولت وجهها إلى الحائط؛ و خشم حضرت فاطمه (سلام الله عليها) بر آن دو تا حدي بود كه فرمود: در هر نمازي كه بجا ميآورم شما را نفرين ميكنم: والله لأدعون الله عليك في كل صلاة أصليها،
ثالثا: طبق اين روايات، اعلام نفرين از سوي آن حضرت دو مرتبه صورت گرفته است. طبق روايت ابن قتيبه پس از غصب فدك ، آن دو به منزل اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه رفتند و حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها اين جمله را فرمودند (والله لأدعون الله عليك) و طبق روايات بلاذري و جوهري ،وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها فدك را از آنان مطالبه نمودند و آنها از بازپس دادن حق ايشان امتناع كردند ، حضرت فاطمه سلام الله عليها اين مطلب را بيان فرمودند.
رابعا: طبق روايت جوهري ، حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها وصيت نمودند شبانه دفن شوند تا مبادا ابو بكر در تشييع جنازه ايشان حاضر شود و بر پيكر مبارك آن حضرت نماز بخواند. فلما حضرتها الوفاة أوصت ألا يصلي عليها ، فدفنت ليلا.
نكته پاياني: اثبات اعتبار اين روايات
نظر به دو قاعده رجالي اهل سنت و وهابيت اين روايات معتبر است و ميتوانند در مقام استدلال حجت باشند.
1. روايات فوق در حد استفاضه است
نفرين حضرت زهرا (سلام الله عليها) در سه روايت و با سندهاي متعدد نقل شد، و از نظر علماي اهل سنت روايتي كه با سه سند نقل شود مستفيض است و روايت مستفيض نيز حجت است.
سبكي در كتاب «رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب»، اقوال علماي اهل سنت را در تعريف روايت «مستفيض» آورده است:
والمستفيض ... في ' الغنية ' : تزيد على الاثنين والثلاثة والأربع . وعبارة صاحب ' التنبيه ' : وأقل ما تثبت به الاستفاضة اثنان . والمختار عندنا : أن المستفيض ما يعده الناس شائعا ، وقد صدر عن أصل ، ليخرج ما شاع - لا عن أصل - وربما حصلت الاستفاضة باثنين .
خبر مستفيض ... در كتاب «الغنيه» آمده است: خبر مستفيض آن است كه بيش از دو طريق داشته باشد (يعني طريقش دو يا سه يا چهار تا باشد). صاحب تنبيه گفته: حد اقل اثبات استفاضه دو طريق است.
قول مختار ما اين است كه مردم آن را خبر شايع بدانند و منشأ آن اصل باشد (اين قيد آن شايعي را خارج ميكند از طريق اصل نباشد) و چه بسا استفاضه با دو طريق هم ثابت شود.
السبكي، تاج الدين أبي النصر عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي646هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج 2، ص 308، تحقيق: علي محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، دار النشر: عالم الكتب - لبنان / بيروت - 1999م - 1419هـ الطبعة: الأولى
جزائري دمشقي مينويسد:
وأقل ما ثبت به الاستفاضة اثنان.
حد اقل اثبات استفاضه با دو طريق است.
الجزائري الدمشقي، طاهر بن صالح بن أحمد (متوفاى: 1338هـ)، توجيه النظر إلي أصول الأثر، ج1، ص112، تحقيق: عبد الفتاح ابوغدة، ناشر: مكتبة المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الأولى، 1416هـ ـ 1995م
شوكاني نيز مينويسد:
والقسم الثاني المستفيض وهو ما رواه ثلاثة فصاعدا وقيل ما زاد على الثلاثة وقال أبو اسحاق الشيرازي اقل ما تثبت به الاستفاضة اثنان.
قسم دوم : روايت مستفيض آن است كه سه تن و بيشتر آن را روايت كرده باشند. قول ضعيفي گفته مستفيض آن است كه بيشتر از سه طريق داشته باشد. ابو اسحاق شيرازي گفته است: حد اقل اثبات استفاصه دو طريق است.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاى 1255هـ)، إرشاد الفحول إلي تحقيق علم الأصول، ج1، ص94، تحقيق: محمد سعيد البدري ابومصعب، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ ـ 1992م
حسن عطار مينويسد:
وقد يسمى أي المستفيض مشهورا وأقله من حيث عدد راويه أي أقل عدد روى المستفيض اثنان وقيل ثلاثة الأول مأخوذ من قول الشيخ في التنبيه وأقل ما يثبت به الاستفاضة اثنان.
گاهي مستفيض را مشهور ميگويند، حد اقل روايان خبر مستفيض دوتا است. برخي گفته سه تا. قول نخست بر گرفته از قول شيخ در كتاب «التنبيه» است و حداقل اثبات استفاضه دو تا است.
حسن العطار (متوفاي1250 هـ)، حاشية العطار على جمع الجوامع ، ج 2، ص 157، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة : الأولى 1420هـ - 1999م
تا اينجا ثابت شد كه حد اقل طريق يك خبر مستفيض، دو طريق است. و روايت مورد بحث ما از سه طريق وارد شده است.
اكنون سخنان علماي اهل سنت را مرور ميكنيم كه گفته اند، خبر مستفيض از نوع خبر مشهور است. حسن العطار مينويسد:
وقد يسمى أي المستفيض مشهورا ...
گاهي مستفيض را مشهور ميگويند. ...
حسن العطار (متوفاي1250 هـ)، حاشية العطار على جمع الجوامع ، ج 2، ص 157، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة : الأولى 1420هـ - 1999م
محمد جمال الدين قاسمي نيز گفته است:
التاسع ، المستفيض : هو المشهور ، على رأي جماعة من أئمة الفقهاء.
قسم نهم: خبر مستفيض بنا به نظر گروهي از قفهاء، همان خبر مشهور است.
القاسمي، محمد جمال الدين (متوفاى1332هـ)، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج 1، ص124، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ - 1979م.
ابن قدامه در باره حجيت خبر مستفيض مينويسد:
لأن الاستفاضة أقوى من خبر الثقة.
استفاضه قوي تر از خبر ثقه است.
الكافي في فقه ابن حنبل، ج 3، ص299 ، عبد الله بن قدامة المقدسي أبو محمد الوفاة: 620 ، دار النشر : المكتب الاسلامي – بيروت
2. تعدد طرق باعث تقويت روايات است
ابن تيميه معتقد است اگر يك روايت، طرق متعددي داشته باشد، همديگر را تقويت ميكنند و آن روايت مورد قبول است و گاه علم به صدور آن حاصل ميشود ، هرچند روايان آن فاسق و فاجر هم باشند:
فإن تعدد الطرق وكثرتها يقوى بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجارا فساقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا.
همانا تعدد طريق ها و كثرت آن، برخي آنها برخي ديگر را تقويت ميكنند حتي گاه علم به صدور آن حاصل ميشود هر چند ناقلان آن فاجر و فاسق باشند، چه رسد به اين كه ناقلان روايت علماي عادل باشند.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 18، ص26، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
نتيجه كلي:
اولا: طبق اين روايات، حضرت زهرا (سلام الله عليها) از ابو بكر خشمگين بوده و تا آخر عمر از آنها راضي نشد و اولين و آخرين كلام ايشان خطاب به ابو بكر اين بود كه من در هر نمازي كه ميخوانم تو را نفرين ميكنيد.
ثانيا: اين روايات با توجه به قواعدي كه اهل سنت و وهابيت دارند، معتبر است:
1. طبق تعريف بسياري از علماي اهل سنت، روايتي كه سه طريق و حتي دو طريق نقل داشته باشد، مستفيض است و روايت مستفيض را مساوي با مشهور ميدانند و روايت مشهور نيز براي آنها حجت است و حتي برخي گفته اند كه روايت مستفيض قوي تر از خبر ثقه است.
2. به صراحت سخن ابن تيميه ، روايتي كه طرق متعدد داشته باشد، همديگر را تقويت ميكنند و علم به صدور روايت حاصل ميشود.
در نتيجه روايت مورد بحث، چون سه طريق دارد، مستفيض است و قويتر از خبر ثقه ميباشد. و نيز اين طرق، همديگر را تقويت ميكند.