از دیر زمان در رابطه با یکی از دو جنس بشری یعنی زنان دیدگاههای متفاوتی ابراز گردیدهاست که با ملاحظه دقیق و موشکافانه بسیاری از این دیگاهها، افراط یا تفریط آنها تجلی مییابد. گاه جایگاه زن به حد سایر حیوانات تنزل می یابد وی را حیوانی بی اختیار ودراختیار مردان معرفی می نمایند وگاه همانند دیدگاه فمینینیسم وی را به عنوان موجود اشرف وبی همتا ولی مظلوم وستمدیده معرفی می کنند دراین میاتن به یک دیدگاه متعادل برمی خوریم گرچه شبهاتی براین دیدگاه هم وارد گردیده ولی زمانی می توئان عاقلانه وعادلانه به قضاوت نشست که آن را با سایر دیدگاههای دیگر وبدوراز غرض ورزی وتعصب مقایسه نمود .این مقاله درصدد است که به تبیین نظرات متفاوت دررابطه با نقش وجایگاه زنان درادیان مختلف نظری مختصر بیفکند.
زن درتاریخ ازلحاظ حقوقی دو دوره متمایز را گذرانده است . دوران جهالت و توحش انسانها: که در آن دوره زن را به عنوان انسان والا به حساب نمیآورند و برخوردی بس خشن و ناجوانمردانه با او داشتهاند رفتار با او، رفتاری غیرانسانی و توقعات از او، طاقتفرسا و ظالمانه بود. او مقدمه وجودی مرد محسوب میگردید و چون ابزاری در اختیار او بود.
دوره تمدن و انسانی شدن حیات: که درآن دوره کوشیدهاند برای زنان ارزش و منزلتی قائل گردند و از اندیشه کنیز بینی و برخوردی چون، برخورد با حیوان دست کشیده و از خرید و فروش او به عنوان یک کالا خودداری کنند. اما اینک کدام یک از دو دوره مذکور به نفع و مصلحت زنان بوده و مسئله ای درخور بررسی همه جانبه است ولی هرچه است زن نسبت به گذشته از وضعیت بهتری برخوردار است و مطالعه تاریخ جوامع به اصطلاح متمدن اهل باستان این حقیقت را به اثبات می رساند.
زن دریونان باستان:
زن دریونان باستان به عنوان عنصری زایا و ارضا کننده شهوات بود و به هیچ وجه شریک زندگی محسوب نمیشد زیرا که او را دارای قوای کامل بشری نمیدانستند و بسیاری از متفکران معتقد بودند که زن دارای روح جاوید و انسانی نیست و به همین جهت بعد از وفات شوهر حق زندگی نداشت. پروفسور وستر مارک، در عبارتی بس کوتاه طرز رفتار یونانیان را نسبت به زنان بطور مختصر به تصویرکشیده است. یونانیان زن را موجودی پاک نشدنی و زاده شیطان دانسته و او را از هرگونه کار جز خدمتکاری و ارضای شهوات جنسی مرد محروم می ساختند بویژه آتنی ها زنان را چون دیوانگان، معجور می شناختند و اجازه نمیدادند درمعامله ای که قیمت آن از بیست من جو بیشتر باشد شرکت کنند . شاید یکی از قدیمی ترین یادداشتها درباره زن از افلاطون باشد گرچه زن به عنوان یکی از اعضای تشکیل دهنده مدینه فاضله او به حساب می آید. اما دیدی که او نسبت به زنان دارد دیدی بس منفی و تأسف انگیز است او که تفکرات سیاسی - اجتماعیاش زیربنای عمدهترین فلسفه سیاسی غرب را تشکیل می دهد و حتی افکارش به مدت دوهزار سال محور بحثها و بررسی های علمی درمجامع دینی و دانشگاهی است .درباره زن اینگونه اظهار نظر میکند:
من شکر گذارم وخرسندم از اینکه دومزیت دارم:
آزادم و برده نیستم. 2- مَردَم و زن نیستم.
زن در منطق افلاطون از موقعیت پستی برخوردار است و در ردیف بردگان است و او را موجودی زایا ولی در خدمت تأمین آرامش و سکون مردان معرفی می کند.
زنان در رم:
در نظر رومیان زن مظهر تام شیطان و از نوع ارواح موذیه بود او را دارای روح میدانستند که با پلیدی ها و حیله ها و نیرنگ ها عجین شده و دامی است در راه صید دلها وعقلها و انحراف مغزها و بدین جهت هیچگاه از آزردن زن خوددرای نکرده و حتی از خندیدن و سخن گفتن او هم جلوگیری می کردند و دهانش را جز برای ذکر حوائج ضروری می بستند و زنان رم درواقع در زمره آدمیان بحساب نمی آوردند ، بلکه بعنوان اشیاء و ابزار بودند بدین خاطر همه گاه مانند کودکان تحت کفالت بوده و احتیاج به ولی و قیوم داشتند.
زن درایران باستان:
درطول تاریخ ایران باستان عقاید و افکار در باره زنان مبسوط و گونه گون بود و زن تحت قیومیت رئیس خانوار بود و سرپرست خانواده میتوانست زنان و کودکان را بفروشد و یا به طور دلخواه و بدون درنظر گرفتن مصلحت آنان در بارهشان تصمیم بگیرد . پروفسور کریستین بارتلمه در تحقیق خود راجع به حقوق زن در دوره ساسانی می نویسد:
((در امپراطوری ساسانی و در قانون متداول آنان زن شخصیتی حقوقی نداشت و در زمره اشیاء محسوب می شد و نه اشخاص او از هر لحاظ تحت قیومیت رئیس خانوار قرارداشت .)) کریستین سن می گوید: درایران باستان زن موظف بود روزی سه بار در مقابل مرد بایستد وبگوید چگونه بایدفکر کنم؟ چه بایدبکنم؟ چه باید بگویم؟
درهند:
در فرهنگ و آئین هندوان زن را موجودی شریر برای فاسد کردن مردان میشناختند و معتقد بودند در درون آنان حس فاسد کننده ای به ودیعه نهاده شده است و به همین خاطر مردان را منع می کردند که حتی درخانه خود با مادر وخواهرش هم تنها باشد. زن به عنوان ملک وکنیز پدر و یا شوهر از ارث محروم بود و حتی عبادت او نیز بدون اجازه شوهر یا مالکش مورد قبول واقع نمی شد در فرهنگ هند: این نکته وجود داشت ((و با، مرگ ، دوزخ، زهر افعی و آتش بهتر از زن هستند)) و دریکی از کنتب مقدس بودایی آمده است زن همچون نهنگی مخوف است که در رودخانه زندگی منتظر می نشیند تا شناوری را طعمه خود سازدوتازه خوش بینان او را ظرفی می دانستند برای مرد و حتی سهم او را درتولید فرزند بسیارناچیز بحساب می آوردند.
زن درچین:
در آئین چینی که ریاضت و ترک دنیا و حتی خودکشی از جمله اصول آن است زن مصدر ناپاکیهای گوناگون و عامل مصیبتهای فراوان است و توصیه این است از زنان بپرهیزید چرا که آنها را ثبات و قراری نیست . زنان با یک مرد قلبا، با دیگری لسانا و با سومی عملا معاشقه می کنند . می دانیم که پرستش نیاکان یا مرده پرستی در چین از روزگاران قدیم رواج داشت و در این پرستش جد یا نیای پدری و ماردی هر دو مورد توجه بودند اما کمکم مردان تفوق یافتند و پرستش اجداد مادری حتي برای زنان ملغی گردید و برا اجداد مرد باقی ماند بدینسان ارزش و مقام زن درچین هم سقوط کرد .
درمصر:
در روزگاران قدیم در عصر فراعنه مصر می بینیم که بسیاری از مردان برده و زر خرید فرعونهای زمان خود بودند و از خود اختیاری نداشتند و طبیعی است که موقعیت زنان به مراتب فروتر از مردان باشد و زندگیشان تحت فشار مضاعف بود و وضعی بس رقت بار داشتند و برده ای بودند تحت حکومت بردگان؟
دیدگاهها و تصورات درباره او:
مطالعه در تاریخ زن از روزگاران گذشته تاکنون تاسف هر منصف و تاثر هر وجدان پاکی را برمی انگیزاند از آن بابت که نه تنها با آنان درطول تاریخ برخورد نامناسبی وجود نداشت بلکه حتی دیدگاهها و نگاهها درباره این آفریده الهی که از کرامتی ذاتی برخوردار می باشد بسیار بد و ناثواب و موجب نفیها و طردها و نفرتها بود. گاهی او را پست ترین و خفیف ترین موجودات بحساب می آوردند و به خود حق می دادند که به کشتن و نابودکردن او اقدام نمایند از همان آغاز ولادت زنده بگورش کرده و از حیات که موهبتی الهیست محروم میداشنند و در مواردی او را به کراهای شاق و طاقت فرسا وا می داشتند و از او چون بردهای زر خرید کار می کشیدند . بسیاری از عالمان دیگر بوِیژه آنها که به مذهب مسیحیت موجود گرایش داشتند و از او حیوانی معرفی کرده اند و این به حدی شگفت آوراست که فیلسوفی بنام ((درعصر چنان پیشرفته وبه اصطلاح خودشان درخشان مدعی می شود زن حیوانی است دراز مو و کوتاهفکر)) و براساس همین بدبینيهاست که ضرب المثل زشت و نابهنجاری برای زنان پدید آمده است درآلمان به سال 1595 میلادی کشیشان جمع میشوند تا ثبات کنند زن انسان نیست و فاقد روح است.
دیدگاهی جامعه شناسانه به زن:
بر اساس نظر جامعه شناسان چهار دوره عمده بر زنان گذشت که هریک از جهاتی قابل تعمق و بررسی است 1- مرحله حیات طبیعی و اشتراکی که در آن زن و مرد بعنوان دو انسان مکمل هم به زندگی نسبتا عادی و طبیعی پرداخته اند.
مرحله تسلط مرد برزن که در این دوره بسیاری از مردان بدلایلی که هنوز روشن نیست توانسته اند سیطره خود را بر زن اعمال کرده و او را درخدمت و استثمار خود قرار دهند.
مرحله قیام و اعتراض زنان علیه وضع و شرایط موجودکه درآن مسئله احقاق حق و درخواست آزادی برایشان مطرح بوده و البته در این راستا برخی از مردان مددکارشان بودهاند.
دوره ای که در آن مسئله تساوی حقوق زن و مرد مطرح گردید. اعلام این نکته بدیهی بود که زن هم انسانی مستقل و دارای جایگاهی خاص خود بوده و حقوق و مطالباتی دارد که باید ایفاد گردد.
نقش قدرتمندی مردان :
اینکه مردان در عالم وجود قویتر از زنان هستند جای بحث و سخنی نیست و این مسئله ای است که نیاز به اثبات ندارد مسئله مهم این است که مردان از این قدرت چگونه استفاده کرده و آن را در چه راهی بمصرف رسانده اند. شکی نیست که بنیه قوی مرد که برای تحمل سختی و تلاش بیشتر از سوی خدا به وی عطا شده بود به خطا در راه زورمداری بکار رفت و مردان در طول تاریخ همچون عقابی که شكار را در چنگال های تیز خود نگه می دارند و راه فرار را بر روی او می بندند زن را در چنگال خود گرفته و در دام خویش گرفتار ساخته اند و همه می دانیم که در نظام زورمداری ،قوی حاکم و ضعیف محکوم است و بدینگونه زن محکوم و مرد حاکم است.
ازدواج: وجود ازدواجهایی با شیوه های گوناگون و به مقاصد مختلف خود حکایت از شرایط بد زندگی زن در جامعه بشری دارد فرصت نیست تا به همه نوع ازدواج در عرصه جهانی اشاره کنیم به صورت مختصر به چند گونه از این ازدواج ها اشاره می کنیم که عبارتنداز :
ازدواج برای باردار شدن ؛ ازدواج دسته جمعی ، زناشویی تعویضی ، زناشویی از روی خشم ،زناشویی دوستانه ، زناشویی مبادله ای ، زناشویی درقابل روسپی گری، ازدواج به صورت حرم سرایی، زناشویی غاصبانه ، و ناشی از دزدی دختر، ازدواج مصلحتی .
اصولا مردان دررباطه با زنان بی صاحب خود را بعنوان فردی صاحب حق می شناسند و از تصاحب و تجاوز به او ابایی نداشتند. شخصیت حقوقی زن نادیده گرفته شده و برای او حق حیاتی قائل نبودند. دیگر از تعدد زوجات و تصرف چندتن از آنان که می توانست تا مرز بینهایت هم به پیش برود بحثی نکنیم که آن امری متداول و در ردیف کارهای حرمسرایی بود و تجلی غیررسمی آن بصورت فحشا تا مرز بینهایت هنوز ادامه دارد.
زن دراندیشه شبه مذاهب:
می دانیم که باورها و اعتقادات در عرصه جهانی دو دسته اند: دسته ای که دارای منشاء الهی و آسمانی اند مثل اعتقادات مربوط به آیین یهود و مسیحیت و از جهاتی زرتشت و در بینش مقدس ما آئین اسلام و برخی دیگر زائیده افکار فلاسفه و صاحب نظران و خیرخواهان و احیاناً سیاست مداران و مدعیان دروغین چون ساخته دست بشرند مانند آیین کنفوسیوس بودایی ، برهمایی، مطمئناً دست تحریف در همه ادیان و آیین ها وارد شده و بجز اسلام در همه امور و اندیشه های مربوط به حیات دگرگونیهای فکری و اساسی به تناسب ذوق و سلیقه ها پدید آورده اند و مذاهب و آیین ها رنگ و حال مردمی گرفته اند عقیده بر این است که در ادیان الهی آنها که به دور از تحریف و دست خوردگی هستند به حمایت از زن برخواسته اند و او را آفریده الهی که مورد احترام خداوند است معرفی کرده اند دلیل آن هم بسار روشن است زیرا خداوند بالاتر و بزرگتر از آن است که بين زن و مرد تبعیض روا دارد.
زن در آیین کنفوسیوس:
در این آیین زن انعکاسی از مرد و برای خدمت مرد و جذب عطوفت شوهر آفریده شده است گامهای او را فسادآفرین و پای او را مرکز فتنه دانسته او باید نسبت به مرد خضوع کند و از او اطاعت و حرفشنوی داشته باشد و برای جلب عطوفت شوهر به دیرها پناه برده و دعا کند و از ارواح نیاکان که خدایان هستند استمداد بطلبد. تعدد زوجات در این آیین مجاز بوده و شهر میتواند زنی را اختیار کند و پس از احراز و مالکیتش او را بفروشد. پرحرفی زن ، بیمار شدن او، عقیم بودن او، بی میلی شوهر نسبت به او این حق را به شوهرش می دهد که او را درمعرض فروش بگذارد.
زن درآیین برهمایی :
در این آیین نیز زن شخصیتی مستقل ندارد. مردان ، پدران ،شوهران حق هر گونه دخالت و تصرفی در او و در فکر و اراده او را دارند. مسئله سوزاندن زن به همراه جنازه شوهر و ریختن خاکستر او در رودخانه از روزگاران قدیم در این آیین وجود داشته و تا نیم قرن قبل ادامه داشته است.
زن درآیین مائو:
در مذهب مائو که آن هم آیین قدیمی است تا روزی که ازدواج نکرده اند تابع پدرند و هنگام ازدواج تابع شوهرند و روزی که همسرشان بمیرد بایدتابع فرزندان پس خویش و اگر فرزند پس نداشته باشند تابع کسان شوهر خود باشند و در هر حال باید تحت نظر مردی بسر برد.
زن درآیین زرتشت:
پس از امور زرتشت بر اساس باورها زن از آن وضع نابهنجار نجات یافت و در بسیاری از امور اجتماعی مانند مردان دخالت داشت تا حدی که در مواقع بسیاری رهبری و ریاست خانواده به عهده او محول شد در ازدواج هم شخصیت و نظر او محفوظ بود و برخلاف روش بسیاری از مردم شهادتش درمحاکم کم و بیش مقبول و حتی از نظر روحانیت می توانست در مراسم دینی هفت نفری که مقدم و رئیس زاواتا خوانده می شد زن به آن مقام برسد. در پندنامه آذرمهر اسپندان می خواینم که: زن و فرزندان خود را از تحصیل هنر باز مدار تا غم و اندوه به خانه تو راه نیابد و در آینده پشیمانی نبری. در آیین زرتشن زن و مرد همشأن و هم رتبه اند ولی فرشته ها از جنس زن . برای او ارزش و اهمیتی آسمانی قائل بودند و او را مظهر پاکی و عفت معرفی کرده اند.
زن درآیین یهود:
درآیین یهود موقعیت زن مانند زرتشتت نیست زن اگرچه حق تصرف در اموال و دارایی خود را داشته است ولی این امر مربوط به شروط و قیودی بوده است. در پاره ای از اسناد یهودی بدبینی هايی در باره زنان به چشم می خورد و محرومیتهایی برای او قائلند. مثلا درآیین یهود شهادت و سوگند زن مقبول نیست و از دعاهای روزانه آنها یکی این است که می گویند: تبارک الله ای خالق و سلطان عالم که مرا زن نیافریدی . ارزشهای رایج در متون مذهبی یهود این است که اگر دید الاغ از نردبان بالا رود زن هم عقل پیدا می کند. دعا کن خداوند تو را از شر زن محفوظ کند. درکتاب مقدس آمده است هرکس که نزد خداوند محبوب است خود را از شر زن محفوظ خواهد داشت و در میان هزار مرد یک نفر پیدا میشود که به نزد خداوندمحبوب باشد اما زا میان تمام زنان عالم حتی یک زن هم پیدا نمی شود که نزدخداوند محبوب باشد.
زن در آیین مسیحیت:
در آیین مسیحیت از یک سو با قداست و تقدیس زن مواجه هستیم و از سوی دیگر با تحقیرها و توهین ها . در مسیحیت همه فرشتگان را بصورت زن مجسم کرده اند با اینکه علم الادیان جنسیت فرشتگان را نفی می کند و یا در نجات زنها از زیر بار خشم مردان آنها را در دیرها پناه داده اند و دیرنشین و رهبانیت زنان را پدیدار آورده اند کلیسا مدعی شد که زن می تواند عبادت کند و به مقام و قربی الهی برسد و این خلاف نظر هانری هشتم بود که زنان را لایق کتاب مقدس ندانسته است و طی فرمانی آنرا ممنوع کرده بود.
در اندیشه مسیحیان زن عاملی وسوسه گر و عامل فریب آدم و همکار شیطان کوچک خوانده می شد زن از اینکه زن است باید شرمسار باشد زن آخرین حیوانی است که مرد او را اهلی کرده است زن موجودیست گیسوان بلند دارد و عقلی کوتاه. و از عالم مسیحی بعنوان مرجع بزرگ مسیحیت می خوانیم که فتوا داده است زن بالفطره سبک مغز و شهوتران وشیفته لباس وتظاهر است و مرد جز اینکه او را در خانه محبوس نگه دارد راهی ندارد مجمع دینی فرانسه پس از بحث زیادی که در باره ماهیت زن نموده چنین نظر داد که زن انسان است اما برای خدمت به مردان آفریده شده است.
و اما جاهلیت:
زنان درجاهلیت قبل از اسلام وضعیتی غیرقابل تصور و دور از تمام آن چیزهایی که در سطور قبل اشاره کردیم بوده است و نمی توان بخاطر ضیق وقت و خستگی بیش از حد شنوندگان اشاره کنیم همين بس که به بعضی از ازدواجهای دوران جاهلیت قبل از اسلام اشاره کنیم . در جاهلیت ازدواجهای متعددی بود مثل نکاح (المقت) (که زن میراث پسر بزرگ خانواده بود.)
نکاح الجمع (نظیر حرمسرایی از کنیزان) نکاح (الشغار) (زن دادن ودرعوض زن گرفتن) نکاح القرض(زن را به مدت یک ماه قرض می دادند) نکاح (الدمهط) ازدواج اشتراکی نکاح( استبضاح) (زن را به کسی می دادند تا حامله اش کنند و برگرداند.) نکاح البدل(معاوضه زنان با یکدیگر) و نکاح الاختین و نکاح القبیله( که تعلق یک زن به تمام مردان قبیله بود) و درهمه آنها خفت و ننگ و بی ارزشی زن مطرح بود که اسلام همه آنها را لغو کرد.
تاریخ پیدایش فمینیسم:
به طور مشخص تاریخ پیدایش فمینیسم سازمان یافته در چهارچوب نهضت سیاسی در غرب سال 1848 دانسته می شود یعنی در نیمه قرن بیستم و حدود پنجاه سال قبل جنبشهای فمینیستی در غرب سرگرفت در مقاله ای از نیویورک تایمز به علل گرایش زنان تحت اسارت تمدن غرب به (اسلام) بعنوان ((زنان درآغوش اسلام امنیت می یابند.) آمده است بسیاری از کسانی که متقاعد شده اند سوسیالیزم و کاپیتالیزم در جهت توزیع موقعیت آنها بعنوان انسان و زن با شکست مواجه شده اند و بدین باور گرویده اند که اگر خود را بعنوان متفکرین منتقد در چهارچوب هویت ریشه ای اسلام قراردهند تمام اختیارات سیاسی لازم را بدست خواهند آورد. اسلام تغییرات پویا را تشویق می کند و مبارزه در اسلام بنفع حقوق زن یک جریان قوی است (اگر زنان ثابت کنند که خداوند طرفدار آنهاست حتی ضد زن ترین مردها چنانچه با خدا باشند در مقابلشان زانو خواهندزد و این چیزی است که رد اسلام بدست می آید. بیگمان ستم به زنان یکی از سیاهترین نقطه های تمدن بشری است چه آن زمان که در دوره وحشیگری زن بعنوان انسان شناخته نمی شد و چه تا همین اواخر که قوانین اروپا زن را اغلب و اهم حقوق محروم نگاه می داشت هر گونه تلاش در بهبود این روند موجه و معقول می نماید اما یکی از جریانات مدعی انحصاری در دفاع از حقوق زنان رویکرد فمینیستی است که آیا پاسخگوی روند موجه و معقول می نماید اما یکی از جریانات مدعی انحصاری در دفاع از حقوق زنان رویکرد فمینیستی است که آیا پاسخگوی مشکلات زنان هست یا به مشکلات آنان می افزاید؟
فمینیست (Feminism) واژه ای فرانسوی است که به آنچه که در قرن نوزدهم تحت عنوان( جنبش زنان) معروف بو داطلاق می شد. در دهه شصت میلادی ((رستم)) ((آزادی)) ابتدا به پنج تلقی مهم فمینیستی درغرب اشاره می کنیم.
لیبرال فمینیسم:
فمنیستهای اولیه که از فردگرایی لیبرالی متأثر بودند در قرن هیجدهم معتقد بود که سرشت زنان و مردان کاملا یکسان است و نقش جنسیت را به کلی و به نحو متعصبانه و علیرغم علوم زیستی و تجربی منکر می شدند.
فمنیست مارکسیستی: از نظر مارکسیسم مفهوم طبقه کلید درک تمام پدیده های اجتماعی از جمله ستم برزنان است جامعه مطلوب مارکسیست جامعه بدون طبقه است.
فمنیست رادیکال:
این گرایش با تلاش برای از بین بردن ساختار هر گونه تمایزات و تفاوتهای جنس گونگی قصد دارد تفاوت دو جنس را نه تنها در عرصه های قانون و اشتغال بلکه در روابط شخصی درخانه و حتی در تصورات درونی مورد تعرض قرار دهد.
سوسیال فمنیسم :این جریان می کوشد با استفاده از روش ماتریالیسم تاریخی سائل مورد توجه رادیکال فمنیسم را بررسی کند.
فمنیسم پست مدرن:
ازدهه هفتاد به بعد گروهی متأثر از دیدگاه های پست مدرنیستی با تکیه بر روانشناسی رفتارگرایانه بر حفظ ویژگیهای زنانگی تاکید ورزیدند. آنان باور فمنیستهای رادیکال را قابل دسترسی می دانند اما به نحوی که خودمی تواند اشکال جدیدی از ستم بیفریند. اینان معتقدند که زنان نیازمند خانواده و همسرز و فرزند هستند نه نقش ازدواج و نه نقش ماردی.
واقعیت این است که ظهور فمینیست و رواج آن نشانه بحران در تفکر معاصر غربی محصول رنسانس است که در ستیز با واقعیت طبیعی و داده های علمی (روانشناختی ، زیست شناختی ) قراردارد و فمنیست درتمامی شاتخه ها و جلوه هایش هدف و نتیجه ای جز ایجاد اختلاف و ناسازگاری بین دو جنس و تشدید بحران و عدم تفاهم انسانها ندارد. فمنیستها با نادیده گرفتن نقشها و کارکردهای ویژه زنان و مردان سعی در ایجاد یک هماهنگی مصنوعی و بعضاً حتی انقیاد مردان توسط زنان دارند. اندیشه فمنیستی از آثار تفکرات سکولاریسم لیبرالیسم ، و اومانیسم است و تنها در قلمرو ((هوس مداری)) و ((آزادی مطلق)) و ((عدم توجه به وحی و احکام الهی )) قابل طرح است و لذا به هیچ وجه با حقیقت و ماهیت دینی نسبت ندارد.
زن درآیین اسلام:
اسلام زمانی بروز و ظهور کرد که زن را بلای اجتناب ناپذیر قلمداد می کردند اسلام به آنچه تابحال راجع به زنان ذکر شده قبول ندارد و قائل به برتری مردان بر زنان و استثمار آنان نیست.
زن بمانند مرد بعنوان موجودی گرامی و محترم که مخلوق و آفریده خدا است نه تنها ذاتاً عامل گناه مردان نیست بلکه در مواردی بسیار عامل جلوگیری مردان از گناه و مایه حفظ عفت و تسکین اوست زن و مرد برای کمک به همدیگر و تکمیل و تکامل هم آفریده شدهاند و این خلاف تصور و عمل کسانی است که زنان را وسیله استثمار مردان می شناسند و برخی مردان را وسیله خدمتکاری زن.
در یک نظام معقول و متعادل هرکس جایگاه خاص خودرا دارد و روابط مبتنی بر حقوق است. در داستان زندگی مرد و زن این اصل حکومت دارد ، البته با این تفاوت که کفه حقوقی زن نسبت به مرد سنگین تر است او هم انسانی است کامل و مورد احترام خدا و در خور وصول به مقام قرب الهی و دارای حقوقی با دامنه بس وسیع همانند مردان در ازای ارزش و اعتبار کامل انسانی و از نظر اسلام ریحانه و گل است قرآن کریم بر خلاف بعضی نظریه ها زن و مرد را دارای یک سرشت می داند. قرآن با صراحت کامل در آیات متعددی می فرماید زنان را از جنس مردان و سرشتی نظیر مردان آرفیدیم. برطبق برخی نظریه ها زن عنصر گناه و سرچشمه شر و وسوسه معرفی شده است و گفته اند شیطان از طریق زن مرد را می فریبد. شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را ، قرآن داستان آدم را مطرح کرده است اما هرگز نگفته که شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را مسئول اصلی معرفی می کند و نه او را از حساب خارج می کند. می فرماید شیطان آن دو را وسوسه کرد.
شیطان در برابر هر دو سوگند یاد کرد که جز خیر آندو را نمی خواهد به این ترتیب قرآن با یک نظریه رایج آن عصر که هنوز هم در عصر ما بقایایی دارد سخت به مبارزه پرداخت و زن را از این اتهام که عامل وسوسه و گناه است مبرا ساخت. یکی دیگر از نظریه هاي تحقیر آمیز که نسبت به زنان وجود داشته است مربوط به استعدادهای معنوی زن است. برخی معتقد بودند که زن نمی تواند به مقامهای معنوی برسد و یا نمی تواند به مقام قرب الهی آن طور که مردان می رسند برسد. قرآن در موارد متعدد تصریح کرده است که پاداش اخروی و قرب الهی مربوط به جنسیت نیست بلکه به ایمان و عمل مربوط است. قرآن درکنار هر مرد بزرگ از یک زن بزرگ هم یاد می کند . از همسران آدم و ابراهیم و از ماردان موسی و عیسی (ع) تجلیل شایان کرده است اگر همسران نوح و لوط را زنان ناشایسته برای همسرانشان ذکر می کنند از زن فرعون به عنوان زن بزرگ یاد می کند گویی که قرآن خواسته در داستانهای خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستان ها را به مردان منحصر نکند قرآن درباره مریم می گوید او به چنان مرتبه ای رسیده بود که در محراب عبادت فرشتگان ، همواره با اوسخن می گفتند و از غیب برای او روزی می رسید از لحاظ معنوی چنان اوج گرفته بود که پیغمبر زمان او ذکریا را در حسرت فرو برده و او را پشت سر گذاشته بود و یکی از نظریه های تحقیرآمیز نسبت به زنان این است که می گويند زن مقدمه وجودی مرداست و برای مرد آفریده شده است. قرآن کریم هرگز نمی گوید زن برای مرد آفریده شده است . هر یک از زن و مرد برای یکدیگر آفریده شده است. (هن لباساً لکم و انتم لباس لهن) زنان زینت و پوشش شما هستد و شما زینت و پوشش آنها .
از دیگر نظریه هاي تحقیر آمیز نسبت به زنان این بوده که زن یک شر نسبت به مرد است و او را مایه بدبختی و گرفتار مرد میدانستند . قرآن کریم در بیانات خود زن را مایه تسکین و آرامش دل مرد معرفی کرده و تذکر می دهد زن برای مرد خیر است به این ترتیب دیده می شود که اسلام با همه نظریه ها ی تحقرآمیز و خرافه هایی که در باره زنان وجود داشته است سخت نبرد کرده و مقام انسانی زن را از همه این کوته فکریها وجهالتها مبرا ساخت وجود تفاوتها در زن و مرد از عجیب ترین شاهکارهای خلقت و نشانه ای از نظام حکیمانه جهان است و نشان می دهد که جریان آفرینش تصادفی نیست و دلیل روشنی است براینکه جهان خلقت یک مجموعه هدفداراست.
دستگاه عظیم خلقت برای اینکه به هدف خود برسد و هر نوعی از انواع موجودات را حفظ کند، دستگاه تولید نسل را بوجود آورده است و مدام هم جنس نر و هم جنس ماده بوجود می آورد و آنجا که بقاء و دوام نسل به همکاری و تعاون دو جنس احتیاج دارد، بخصوص در دور انسان ،وحدت و اتحاد آن دو را پی ریزی کرده و کاری کرده است که خودخواهی و سودجویی به خدمت و تعاون و گذشت و فداکاری تبدیل گردد و برای اینکه طرح کاملا عملی شود و پیوند آنها مستحکم گردد تفاوتهای شگرف جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب و خواهان همزیستی میکند. اگر زن دارای جسم و جان و خلق و خوی مردانه بود ممکن نبود بتواند مرد را به خدت خود وا دارد و اگر مرد همان صفات جسمی و روانی زن را میداشت محال بود زن او را قهرمان زندگی خود حساب کند.
قانون خلقت، زن و مرد را خواهان و علاقمند به یکدیگر قرار داده است ، اما نه از نوع علاقهای که به اشیا دارد. علاقه ای که انسان به اشيا دارد از خود خواهی او ناشی می شود یعنی انسان اشیا را برای خود و آسایش خود می خواهد و به دیده ابزار در آنها می نگرد ، اما علاقه همسری به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگری را می خواهد و از فداکاری درباره دیگری لذت می برد. بعضی گمان می کنند که فقط شهوت است که زن و مرد را به یکدیگر پیوند می دهد در صورتی که پیوندی بالاتر از شهوت پایه وحدت زن و شوهر را تشکیل می دهد و این همان چیزی است که قرآن کریم از آن به « مودت و رحمت» یاد کرده است .در گذشته حرمسراها وجود داشته اند و اسلام آنها را منع کرد و به داشتن حداکثر 4 زن آنهم با شرط رعایت عدالت، برای حفظ و تأمین زنان بی سرپرست به ویژه بازماندگان جنگ محدود کرد و در واقع اسلام چندهمسری را محدود کرد و اصل را بر تکهمسری قرارداد.
در پایان این نوشته ها اشاره ای می کنیم به اشتراک تکوینی و تشریحی زن و مرد در قرآن: اسلام برخلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ پیشین غرب و شرق آمده زن و مرد را در امتیازات تکوینی و تشریحی یکسان داشته است چند نمونه عبارتنداز:
تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء آیه 1) (شورا آیه 11) حجراتآیه 13) (اعراف آیه 189)
تساوی در راه تأمل انسانی و قرب الهی و عبودیت (نساء آیه 124، نحل آیه 97 وتوبه آیه 72)
تساوی در امکان انتخاب جناح حق و باطل ، کفر و ایمان(توبه 67و68-نور 26- آل عمران 43)
اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف ومسؤولیتها گرچه به لحاظ فرهنگ محاوره ای احیانا صیغه مذکر بیان شده اند ( بقره183- نور2و31و32- مانئده 38)
استقلال اجتماعی و سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشارکت (ممتعنه 12،10)
استقلال اقتصادی زنا، حال آنکه غرب تا چند دهه پیش زن را مالک هیچ چیز نمیدانست. (سوره نساء آیه 33)