ایجاد شک و تردید در باورهای دینی
همانگونه که در پیامد های ولایت شیطان از منظر معرفت بیان شد، ایجاد شک و تردید در باورهای دینی، در مبحث اعتقادی نیز یکی از پیامد های ولایت شیطان می باشد. همانگونه که قبلا هم بیان شد، شیطان هنگام گزينش حقّ و باطل، آدمى را به ترديد مىافكند و در مسير حيات معنوى، به راهزنى مىپردازد. او از اين راه، آدميان را متحير ساخته، بر سرگردانى آنان مىافزايد.[1]
خداوند متعال می فرماید: «.... كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ لَهُ أَصْحابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنا»[2]
بگو: «.... همانند كسى كه بر اثر وسوسههاى شيطان، در روى زمين راه را گم كرده، و سرگردان مانده است؛ در حالى كه يارانى هم دارد كه او را به هدايت دعوت مىكنند (و مىگويند:) به سوى ما بيا!»
اينكه خداوند متعال فرمود: «كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّياطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرانَ ...» مثال زده است به انسان متحيرى كه در كار خود سرگردان است، و در باره سعادت خود عزم راسخى ندارد، و لذا بهترين راه سعادت و مستقيمترين راه رسيدن به هدف را كه قبل از او هم كسانى آن راه را پيموده و به هدف رسيدهاند ترك مىکند، آن گاه سرگشته و حيران مانده شيطانها محاصرهاش نموده و به سوى هلاكش مىخوانند، هر چه هم كه ياران هدايت يافتهاش بر او بانگ مىزنند و به سوى هدايتش دعوت مىكنند قبول نمىكند و در عين اينكه بر سر دو راهى سقوط و نجات قرار گرفته است.[3]
شاید بتوان گفت که شیطان در مبارزه و دشمنی خود با انسان، اهدافش را رتبهبندی کرده است. اول تلاش میکند که به اساسیترین هدف خود برسد و آن، گرفتن ایمان و داخل کردن فرد در دایرۀ کفر است و در صورت عدم موفقیت، به سوی اهداف بعدی میرود.
بندگی خدا، کمال انسان و هدف آفرینش است[4] و مورد تأکید فراوان خدای متعال است. از این رو، شیطان با توجه به اهمیت این امر، آن را اولین هدف خود قرار میدهد و نهایت تلاش خود را به کار میبندد تا فرد را از مسیر بندگی پروردگار خارج سازد و او را به خداوند متعال کافر کند. در واقع کفر و قطع ارتباط بنده با پروردگار، اساسیترین هدف شیطان است. در صورتی که شیطان بتواند یاد خدا و اعتقاد به او را، که اساس سعادت هر انسان است را از صفحه دل و زندگی فرد به کلی پاک کند، چنین شخصی کاملاً بیپناه و طعمه دام او شده است؛ و به هر سمت که بخواهد، او را میکشاند و هر کاری که بخواهد، بر عهده او میگذارد و به وسیله او عملی میکند. در حقیقت، فردی که به خدایش کفر ورزیده، از سپاه و سربازان شیطان میشود که شیطان، او را فرمان میدهد و سرپرستی میکند و او نیز به آسانی، اطاعت میکند. نمونه این مطلب در قرآن کریم در خطاب خداوند متعال به فرزندان آدم به روشنی بیان شده است:
«يا بَني آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّة يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطينَ أَوْلِياءَ لِلَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ»[5]
اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد، آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اينكه او و همكارانش شما را مىبينند از جايى كه شما آنها را نمىبينيد؛ (امّا بدانيد) ما شياطين را اولياى كسانى قرار داديم كه ايمان نمىآورند!
روایات فراوانی وجود دارد که شیطان در حساسترین لحظۀ زندگی؛ یعنی لحظات احتضار و انتقال به جهان دیگر، نیروهای خود را بسیج میکند تا گوهر گرانبهای ایمان را از فرد محتضر بستاند. از امام صادق (ع) نقل شده است:
«مَا مِنْ أَحَدٍ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَكَّلَ بِهِ إِبْلِيسُ مِنْ شَيَاطِينِهِ مَنْ يَأْمُرُهُ بِالْكُفْرِ وَ يُشَكِّكُهُ فِي دِينِهِ حَتَّى يَخْرُجَ نَفْسُهُ فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاكُمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَتَّى يَمُوتُوا»[6]
هیچ کس نیست که مرگش فرا رسد، مگر اینکه ابلیس به شیطانهای خود دستور میدهد که او را به کفر بکشانند و در دینش ایجاد تردید کنند؛ تا اینکه جانش بیرون آید. پس زمانی که نزد افرادی در حال مرگ بودید، گواهی دادن بر این را که «خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد(ص) به راستی فرستادۀ خداست»، به او تلقین کنید تا اینکه بمیرد».
[1] - محمدی آشنانى، على، ابليس دشمن قسم خورده، ص 92
[2] - سوره مبارکه انعام(6)، آیه 71
[3] - طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 7 ، ص 206
[4] - سوره مبارکه ذاریات(51)آیه 56 ؛ «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!
[5] - سوره مبارکه اعراف(7)، آیه 27
[6] - ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، مصحح غفارى، على اكبر، چاپ دوم، نشر دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1413 ق، ج 1 ، ص 133