من سخن خود را درباره چهل ماده پيشنهادي از همان نقطه آغاز مي كنم كه در اين پيشنهادها آغاز شده است. در اين پيشنهادها به ترتيب «قانون مدني» اول از خواستگاري و نامزدي بحث به ميان آمده است آيا خواستگاري مرد از زن امانت به زن است؟
1- پيشنهاد كننده ميگويد : «قانون گذار ما حتي در اين چند ماده كذائي (مربوط به خواستگاري و نامزدي) هم اين نكته ارتجاعي و غير انساني را فراموش نكرده است كه مرد اصل است و زن فرع و در تعقيب فكر مزبور ماده 1034 را كه اولين ماده قانوني در كتاب نكاح و طلاق است به نحو زير تنظيم نموده است : (ماده 1034 – از هر زني كه خالي از موانع نكاح باشد ميتوان خواستگاري نمود) به طوريكه ملاحظه مي شود به موجب ماده مزبور با اينكه هيچگونه حكم و الزامي بيان نشده است ازدواج بمعني دو زن گرفتن». براي مرد مطرح شده و او بعنوان مشتري و خريدار تلقي گرديده و در مقابل زن نوعي كالا وانمود شده است اين قبيل تعبيرات در قوانين اجتماعي اثر رواني بسيار بد و ناگوار ايجاد ميكند و مخصوصا" تعبيرات مزبور در قانون ازدواج بر روي رابطه زن و مرد اثر ميگذارد و بمرد ژست آقائي و مالكيت و بزن وضع مملوكي و بندگي ميبخشد.»
بدنبال اين ملاحظه تحقيق رواني موادي كه خود پيشنهاد كننده تحت عنوان خواستگاري ذكر ميكند براي اينكه خواستگاري جنبه يكطرفه و حالت «زن گرفتن» بخود نگيرد خواستگاري را هم وظيفه زنان دانسته و هم وظيفه مردان تا در ازدواج تنها «زن گرفتن» صدق نكند «مرد گرفتن» هم صدق كند يا لااقل نه زن گرفتن صدق كند و نه مرد گرفتن اگر بگوئيم زن گرفتن يا اگرهميشه مردان را موظف كنيم كه به خواستگاري زنان بروند حيثيت زن را پايين آورده و آنرا بصورت كالاي خريدني در آورده ايم. «غريزه مرد طلب ونياز است و غريزه زن جلوه و ناز» اتفاقا" يكي از اشتباهات بزرگ همين است همين اشتباه سبب پيشنهاد الغاء مهر و نفقه شده است و ما درجاي خود مشروحا" درباره مهر و نفقه بحث خواهيم كرد. اينكه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگاري نزد زنان ميرفته اند و از آنها تقاضاي همسري ميكرده اند از بزرگترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن طبيعت زن را گل و مرد را بلبل زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. اين يكي از تدابير حكيمانه شاهكارهاي خلقت است كه در غريزه مرد نياز و طلب و در غريزه زن ناز و جلوه قرار داده است ضعف جسماني زن را در مقابل نيرومندي جسماني مرد با اين وسيله جبران كرده است. خلاف حيثيت و احترام زن است كه بدنبال مرد بدود براي مرد قابل تحمل است كه از زني خواستگاري كند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن ديگري خواستگاري كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زني رضايت خود را به همسري با اواعلام كند اما براي زن كه مي خواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردي را به همسري خود دعوت كند و احيانا" جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري برود. به عقيده «ويليام جيمز» فيلسوف معروف امريكايي : حيا و خودداري ظريفانه زن غريزه نيست بلكه دختران حوا در طول تاريخ دريافتند. كه عزت و احترامشان باين است كه بدنبال مردان نروند خود را مبتذل نكنند و از دسترس مرد خود را دور نگهدارند ،زنان اين درسها را در طول تاريخ دريافتند و به دختران خود ياد دادند. اختصاص بجنس بشر ندارد ،حيوانات ديگر نيز همينطورند همواره اين مأموريت به جنس نر داده شده است كه با پرداختن به زيبائي و لطف و با خودداري و استغناء ظريفانه دل جنس خشن را هرچه بيشتر شكاركند و او را از مجراي حساس قلب خودش و به اراده و اختيار خودش و در خدمت خود نگهدارد. «مرد خريدار وصال زن است نه رقيه ي او» عجبا مي گويند چرا قانون مدني لحني به خود گرفته است كه مرد خريدار زن نشان مي دهد. اولا" اين مربوط به قانون مدني نيست مربوط به قانون آفرينش است. ثانيا" هر خريداري از نوع مالكيت و مملوكيتش اشياء است طلبه و دانشجو خريدار علم است متعلم خريدار معلم است هنرجو خريدار هنرمند است. آيا بايد نام اين ها را مالكيت بگذاريم و ضافي حيثيت علم و عالم و هنر و هنرمند به شمار آوريم و مرد خريدار وصال زن است نه رقيه ي او آيا شما از اين شعر شاعر شيرين سخن حافظ اهانت به چنين زن مي فهميد كه مي گويد شيراز از معدن لب لعل است و كان حسن من جوهري مفلس از آن رو مشوشم شهريست پر كرشمه و خوبان ز شش جهت چيزي نيست ور نه خريدارم هر ششم حافظ افسوس مي خورد كه چيزي ندارد نثار خوبان كند و التفات آن ها را به خود جلب كند آيا اين اهانت به مقام زن است يا مظهر عالي ترين احترام و مقام زن در دلهاي زنده و حساس است كه با همه مردي و مردانگي در پيشگاه زيبائي و جمال زن خضوع و خشوع مي كند و خود را نيازمند به عشق او و او را بي نياز از خود معرفي مي كند. منتهاي هنر زن اين بوده است كه توانسته مرد را در هر مقامي و هر وضعي بوده است به آستان خود بكشاند اكنون ببينيد بنام دفاع از حقوق زن چگونه بزرگترين امتياز و شرف و حيثيت زن را لكه دار ميكنند؟ اينست كه گفتيم اين آقايان به نام اينكه آبروي زن بيچاره را مي خواهند اصلاح كنند چشم وي را كور مي كنند.
«رسم خواستگاري يك تدبير ظريفانه و عاقلانه براي حفظ حيثيت و احترام زن است.» گفتيم اينكه در قانون خلقت مرد مظهر نياز و طلب و خواستاري و زن مظهر مطلوبيت و پاسخگوئي آفريده شده است بهترين ضامن حيثيت به احترام زن و جبران كننده ضعف جسماني او در مقابل نيرومندي جسماني مرد است و هم بهترين عامل حفظ تعادل و توازن زندگي مشترك آنهاست اين نوعي امتياز طبيعي است كه به زن داده شده و نوعي تكليف طبيعي است كه به دوش مرد گذاشته شده است. قوانيني كه بشر وضع مي كند و به عبارت ديگر قانوني كه به كار مي برد بايد اين امتياز را براي زن و اين تكليف را براي مرد حفظ كند قوانيني مبني بر يكسان بودن زن و مرد از لحاظ وظيفه و ادب خواستاري بر زيان زن و منافع و حيثيت و احترام اوست و تعادل را به ظاهر به نفع مرد و در واقع به زيان هر دو بهم ميزند. از اينرو موادي كه از طرف نويسنده چهل پيشنهاد مبني بر شركت دادن زن به وظيفه خواستگاري پيشنهاد شده هيچ گونه ارزشي ندارد و بر زيان جامعه بشري است. «نهضت اسلامي زن ،سفيد بود».
اسلام بزرگترين خدمتها را نسبت به جنس زن انجام داد. خدمت اسلام به زن تنها در ناحيه سلب اختيار داري مطلق پدران نبود. بطور كلي به او حريت داد شخصيت داد استقلال فكر و نظر داد حقوق طبيعي او را به رسميت شناخت اما گاهي كه اسلام و طريق حقوق زن برداشت با آنچه در مغرب زمين مي گذرد و ديگران از آنها تقليد مي كنند و تفاوت اساسي دارد اول در ناحيه روانشناسي زن و مرد اسلام در اين زمينه اعجاز كرده است ما در ضمن مقالات آينده دراين باره بحث خواهيم كرد و نمونه ها از آن به دست خواهيم داد. تفاوت دوم در اين است كه اسلام در عين آنكه زنان را به حقوق انسانيشان آشنا كرد و به آنها شخصيت و حريت داد و استقلال داد هرگز آنها را به تمرد و عصيان و طغيان و بدبيني نسبت به جنس مرد وادار نكرد. نهضت اسلامي زن سفيد بود نه سياه و نه قرمز و نه كبود و نه بنفش احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از ميان نبرد اساس خانواده ها را متزلزل نكرد زنان را به شوهر داري و مادري و تربيت فرزندان بدبين نكرد براي مردان مجرد و شكارچي اجتماع كه به دنبال شكار مفت مي گردند وسيله درست نكرد. زنان را از آغوش پاك شوهران و دختران را از دامن پر مهر پدران و مادران تحويل صاحبان پست اداري و پولداران نداد. كاري نكرد كه از آن سوي اقيانوس ها ناله ها به آسمان بلند شود كه اي واي كانون مقدس خانواده متلاشي شد اطمينان پدري از ميان رفت. با اينهمه فساد چه كنيم؟ با اين همه بچه كشي و سقط جنين چه كنيم با چهل درصد نوزاد زنا چه كنيم ؟ نوزاداني كه پدران آنها معلوم نيست و مادران آنها چون آنها را در خانه پدري مهربان به دنيا نياورده اند علاقه اي به آنها ندارند و همينكه آنها را به يك مؤسسه اجتماعي تحويل مي دهند هيچوقت به سراغ آنها نمي آيند. در كشور ما نيازمندي به نهضت زن هست اما نهضت سفيد اسلامي نه نهضت سياه و تيره اروپائي. نهضتي كه دست جوانان شهوت پرست از شركت و دخالت در آن كوتاه باشد. نهضتي كه به راستي از تعليمات عاليه اسلامي دست خوش هوا و هوس قرار گيرد نهضتي كه در درجه اول به يك بررسي عميق و منطقي بپردازد تا روشن كند در اجتماعاتي كه نام اسلام برخود نهاده اند چه اندازه تعليمات اسلامي اجرا مي گردد. «مقام انساني زن از نظر قرآن». اسلام زن را چگونه موجودي ميداند؟ آيا از نظر شرافت و حيثيت انساني او را برابر با مرد ميداند و يا او را جنس پست تر مي شمارد؟ اين پرسشي است كه اكنون مي خواهيم به پاسخ آن بپردازيم. «فلسفه ي خاص اسلام درباره ي حقوق خانوادگي». اسلام در مورد حقوق خانوادگي زن و مرد فلسفه خاصي دارد كه با آنچه در چهارده قرن پيش مي گذشته و با آنچه در جهان امروز مي گذرد مغايرت دارد. اسلام براي زن و مرد در همه موارد يك نوع حقوق و يك نوع وظيفه و يك نوع مجازات قائل نشده است پاره اي از حقوق و تكاليف و مجازاتها را براي مرد مناسبتر دانسته و پاره اي از آنها را براي زن و در نتيجه در مواردي براي زن و مرد وضع مشابه و در موارد ديگر وضع نامشابهي در نظر گرفته است. چرا؟ روي چه حسابي؟ آيا بدان جهت است كه اسلام نيز مانند بسياري از مكتبهاي ديگر نظريات ديگر نظريات تحقير آميزي نسبت به زن داشته و زن را جنس پست تر مي شمرده است و يا علت و فلسفه ديگري دارد؟ مي گويند : اسلام دين مردان است و زن را انسان عيار نشناخته و براي او حقوقي كه براي يك انسان لازم است وضع نكرده است اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست تعدد زوجات را تجويز نمي كرد. حق طلاق را به مرد نمي داد شهادت دو زن را با يك مرد برابر نمي كرد رياست خانواده را به شوهر نمي داد ارث زن را مساوي با نصف ارث مرد نمي كرد براي زن قيمت به نام مهر قائل نمي شد به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي مي داد و او را جيره خوار و واجب النفقه مرد قرار نمي داد اينها مي رساند كه اسلام نسبت به زن نظريات تحقير آميزي داشته است با اينكه دين مساوات است و اصل مساوات را در جاهاي ديگر رعايت كرده است. در مورد زن و مرد رعايت نكرده است. مي گويند اسلام براي مردان امتياز حقوقي و ترجيع حقوقي قائل شده است و اگر امتياز و ترجيع حقوقي براي مردان قائل نبود. مقررات بالا وضع نمي كرد. اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقي ارسطوئي بدهيم به اين صورت در مي آيد : اگر اسلام زن را انسان تمام عيار مي دانست حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او وضع مي كرد لكن حقوق مشابه و مساوي با مرد براي او قائل نيست پس زن را يك انسان واقعي نمي شمارد.«تفاوت هاي زن و مرد» تفاوتهاي زن و مرد عجب حرف مزخرفي معلوم مي شود. هنوز هم با اين كه نيمه دوم قرن بيستم را طي مي كنيم در گوشه و كنار افرادي پيدا مي شوند كه طرز تفكر قرون وسطائي دارند و فكر كهنه و پوسيده تفاوت زن و مرد رادنبال مي كنند و خيال مي كنند زن و مرد با يكديگر تفاوت دارند و لابد مي خواهند مانند مردم قرون وسطا نتيجه بگيرند كه زن جنس پست تر است زن انسان كامل نيست زن برزخ ميان حيوان و انسان است. زن لياقت و شايستگي اينكه در زندگي مستقل و آزاد باشد ندارد و بايد تحت قيومت و سرپرستي مرد زندگي كند در صورتيكه ،امروز ديگر اين حرفها كهنه و پوسيده شده است امروز معلوم شده همه اين حرفها جعلياتي بوده كه مردان به حكم زورگوئي در دوره تسلط به زن ساخته بودند معلوم شده بر عكس است زن جنس برتر و مرد جنس پست تر و ناقص تر است. خير آقا در قرن بيستم و در پرتو پيشرفتهاي حيرت انگيز علوم تفاوتهاي زن و مرد بيشتر روشن و مشخص است جعل و افترا نيست. حقايق علمي و تجربي است اما اين تفاوتهاي به هيچ وجه به اينكه مرد يا زن جنس برتر است و ديگري پائين تر و پست تر و ناقص تر مربوط نيست قانون خلقت اين تفاوتها را براي اين به وجود آورده است كه پيوند خانوادگي زن ومرد را محكم تر كند و شالوده وحدت آنها را بهتر بريزد قانون خلقت اين تفاوتها را به اين منظور ايجاد كرده است كه به دست خود حقوق و وظائف خانوادگي را ميان زن ومرد تقسيم كند قانون خلقت تفاوتهاي زن ومرد را به منظوري شبيه منظور اختلافات ميان اعضاء يك بدن ايجاد كرده است. اگر قانون خلقت هر يك از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات را در وضع مخصوصي قرار داده است نه از آن جهت است كه بادو چشم به آنها نگاه مي كرده و نظر تبعيض داشته و به يكي نسبت به ديگري جفا را داشته است.
«تناسب است يا نقص و كمال» يكي از موضوعاتي كه براي من موجب تعجب است اين است كه بعضي اصرار دارند كه تفاوت زن و مرد را در استعداد هاي جسمي و رواني به حساب ناقص بودن زن و كاملتر بودن مرد بگذارند چنين وانمود مي كنند كه قانون خلقت بنا به مصلحتي زن را ناقص آفريده است. ناقص الخلقه بودن زن پيش از آنكه در ميان ما مردم مشرق زمين مطرح باشد در ميان مردم غرب مطرح بوده است. غربيان در طعن به زن و ناقص خواندن وي بيداد كرده اند. گاهي از زبان مذهب و كليسا گفته اند : «زن بايد از اينكه زن است شرمسار باشد» گاهي گفته اند : «زن آخرين موجود وحشي است كه مرد او را اهلي كرده است»«زن برزخ ميان حيوان و انسان است» و امثال اينها. از اين عجيب تر اينكه برخي از غربيان اخيرا" با يك روش صدوهشتاد درجه اي اكنون مي خواهند با هزارويك دليل ثابت كنند كه مرد موجود ناقص الخلقه و پست و زبون و زن موجود كامل و برتر است. اگر داستان (زن جنس برتر) اشلي مونتاگو را كه مجله زن روز منتشر مي شد خوانده باشيد مي دانيد كه اين مرد باچه زورزدنها و مهمل بافي ها مي خواهد ثابت كند كه زن از مرد كاملتر است. اين كتاب تا آنجا كه مستقيما" مطالعات پزشكي يا رواني يا آمار اجتماعي را عرضه ميدارد بسيار گرانبها است.