0

مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

به پیش چشم من سوسو مزن ای یار نازم
 
بدون تو میون خیل دشمن ها چه سازم
 
مرو تا حسرت نماند در دل من
 
بمان و حل نما تو تمام مشکل من
 
غریبی شود نصیب علی، بدون تو غریبم
 
مرو فاطمه بدون علی تو، ای صبر و شکیبم
 
بده یا فاطمه تو یک جواب بر این سوالم
 
چرا امشب تو میگویی علی جان کن حلالم
 
حلال تندرستی، مزن آتش به جانم
 
مگو حرف از جدایی، تو ای یار جوانم
 
قدت خم شده ،چرا فاطمه، ز جور این زمانه
 
                                   بمان مهربان ،زپیشم مرو ،تو ای بانوی خانه 

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:50 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

فاطمیه موسم غربت وعزاست
 
فاطمیه روضه خونش خداست
 
با یه عشق دیرینه بر سینه می کوبم ازغم تو
 
دلم آتیش میگیره میمیره به یاد ماتم تو
 
تا همیشه زهرایی می مونه به زیر پرچم تو
 
فاطمیه دلامون آسمونیه
 
مسافر حرم بی نشونیه
 
کنار قبر خاکی افلاکی میشه دل زائرش
 
دلای غرق شیون میگیرن همیشه روضه براش
 
روز محشر خندونه چشمی که گریونه وقت عزاش
 
فاطمیه چشم عالم بارونیه
 
کار دل خسته مون روضه خونیه
 
تا ظهور فرزند دلبندت مخفیه مدفن تو
 
پشت ابرا میمونه پنهونه بهشت روشن تو
 
جمعه ها اشک افشونه بارون ندبه و شیون تو
 
                                                                                            یوسف رحیمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:51 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

چشمی شبیه چشم تو گریان نمی شود
 
زهرا حریف چشم تو باران نمی شود
 
گیرم كه نان  بعد خودت هم درست شد
 
نان بدون فاطمه كه نان نمی شود
 
برخیز و باز مادریت را شروع كن
 
فضه حریف گریه طفلان نمی شود
 
بدجور جلوه كرده كبودی چشم تو
 
طوری كه زیر دست تو پنهان نمی شود
 
معجر بزن كنار و علی را نگاه كن
 
خورشید زیر ابر كه تابان نمی شود
 
فهمیده ام زسرفه سنگین سینه ات
 
امشب نفس كشیدنت آسان نمی شود
 
ای استخوان شكسته ی حیدر چه می كنی
 
با كار خانه زخم تو درمان نمی شود
 
من خواهشم شده است كه زهرای من بمان
 
تو با اشاره گفتی علی جان نمی شود
 
گفتم كه روی خویش عیان كن ببینمت
 
گفتی به یك نگاه به قرآن نمی شود
 
................
 
سوزم و سازم و ناید زدرون فریادم
 
 کاش من زود تر از فاطمه جان می دادم
 
از زمانی كه شریك غمم ازدستم رفت
 
هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم
 
کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار
 
چون در سوخته می سوخت همه بنیادم
 
كس نداند كه در آن دم به تو من چه گذشت
 
تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شب غمم را سحر نیامد
 
ز آفتابم خبر نیامد
 
امید دل از سفر نیامد
 
به دیده ام اشک به سینه ام آه
 
بقیه الله بقیه الله
 
فراق برده زدل شکیبم
 
تویی حبیبم تویی طبیبم
 
به تنگ آمد دل غریبم
 
زطول غیبت زعمر کوتاه
 
بقیه الله بقیه الله
 
به لب دعایم به سینه آمین
 
منم ضعیف و غم تو سنگین
 
به دیده دارم سرشک خونین
 
به سینه دارم شرار جانکاه
 
بقیه الله بقیه الله
 
به زخم دلها دواست مهدی
 
به درد جانها شفاست مهدی
 
کجاست مهدی کجاست مهدی
 
که گشته روزم غروب بی ماه
 
بقیه الله بقیه الله
 
شراره ریزد زبیت داور
 
بیا که تنهاست هنوز حیدر
 
بیا که سوز سینه حیدر
 
کند دعایت به هر سحرگاه
 
بقیه الله بقیه الله
 
شب مدینه سحر ندارد
 
دگر مدینه قمر ندارد
 
مگر که زهرا پسر ندارد
 
زحال مادر تو هستی آگاه
 
بقیه الله بقیه الله
 
به مادر بی قرینه بنگر
 
به زخم مسمار و سینه بنگر
 
به کوچه های مدینه بنگر
 
که چشم زهراست هنوز در راه
 
بقیه الله بقیه الله
 
به کوچه های مدینه بنگر
 
که چشم زهراست هنوز در راه
 
بقیه الله بقیه الله

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:52 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

همای خانه ی حیدر
 
گل ریحانه ی حیدر
 
شبانه پر نكش زهرا
 
تو از كاشانه ی حیدر
 
مرو زهرا مرو زهرا
 
منم تنهاترین سردار
 
تو هستی كشته مسمار
 
نوشته میخ در باخون
 
پیامت را روی دیوار
 
مرو زهرا مرو زهرا

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:53 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

از بسکه اشک و آه تو غم بار می شود
حتی نگاه آیینه هم تار می شود
زخم دلت غروب که سر باز می کند
با اشک روزه ی غمت افطار می شود
خدا داند دلم چون گریه می کرد
به حال اشک و آه خون گریه می کرد
ندیدم زخم پهلو را در آن شب
ولی دیدم کفن خون گریه می کرد
بریز آب روان اسما به جسم اطهر زهرا
که شویم دست و بازو را
ولی آهسته آهسته
خودم امروز کار خانه کردم
پریشان زلف زینب شانه کردم
حسن آمد در آغوشش گرفتم
می از لعل لب نوشش گرفتم
مثال نی دلم در شور و شین است
پریشان لب و روی حسین است
 

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:53 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ذره به ذره آب شدی در بر ِعلی

پرپر شدی به پیش نگاه تر علی

من هم یتیم می شوم از پر کشیدنت

حالا نمی شود نروی...مادر علی

ای وای سر رسیده دم آخرت مرو

یعنی که سر رسیده دم آخر علی

زهرا نمی شود که بمانی کنار من؟

یعنی که منتی بگذاری سر علی

جنگ سقیفه و من و خانه نشین شدن

بی یارم و تویی همه ی لشگر علی

از آن دمی که غنچه ی شش ماهه سقط شد

دیگر پری نمانده گل پرپر علی

شاعر:مسعود اکثیری

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:27 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

نفس نفس زدنت شد هجا هجا بانو

بهارِ من به خزان میروی چرا بانو؟

 

نگاهِ لطف خودت را ز من دریغ مکن

که گشته بعد پیمبر به من جفا بانو

 

بیا بخند و مرا از خجالت آب نکن

ز حال تو شده روز و شبم عزا بانو

 

بگو چرا دو سه ماه است در کنارِ علی

نمی شود ز سرت روسری جدا بانو؟

 

دگر کسی به مدینه مرا محل ندهد

کسی به من نکند جز تو اعتنا بانو

 

حسن به گوشه ی خانه بغل زده زانو

بگو چه دیده مگر بین کوچه ها بانو

 

مگر چه دیده که هرشب بلرزد و با بغض

تمام گریه ی او گشته بی صدا بانو

 

هزار بار بمیرم نبینم آن روزی

که روی چادر تو مانده ردّ پا بانو

 

از آن زمان که کشیدند بین کوچه مرا

دعا کنم که نبینم مغیره را بانو

 

هنوز مانده به گوشم نوای پشت درت

که کشت فضّه خذینی ِ تو مرا بانو 

 

مهدی علی قاسمی

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:27 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست

رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست

 

با پرزخم چگونه تو شکستی قفست

زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست

 

بی وداع از برمن رفتی وحسرت خوردم

کاش ای فاطمه جان قبل تو من می مردم

 

خبرت را که شنیدم بدنم لرزان شد

دیده ام سیل شد و رود شد و باران شد

 

شعله شد آه من و ناله من طوفان شد

گریه کردم بخدا قاتل تو خندان شد

 

وقت پیروزی دشمن شد و حیدر افتاد

پیش مردم به خدا شیر تو با سر افتاد

 

ای جوانی که خوشی زعمر ندیده برخیز

هیجده ساله از غصه خمیده برخیز

 

ای گلی که به تنت چکه دویده برخیز

چه کسی پارچه بر روت کشیده برخیز

 

شاه این عالمم و بی تو بدون تاجم

قبله حاجت من ،سخت به تو محتاجم

 

چه کنم کار من افتاده به اینجا چه کنم

رفتی و مانده ام و دست تمنّّا چه کنم

 

ای سپاهم تو بگو من تک و تنها چه کنم

مانده ام مات که با غسل تو زهرا چه کنم

 

تن حوریه نمای تو پر از آثار است

بدنت نقش پراز میخ در و دیوار است

 

می روی خاطره کوچه تو می ماند

حسنم خون زبصر از غم تو می راند

 

راز آن چادر خاکی تو را می داند

زیر لب روضه سیلی تو را می خواند

 

عقده اش این شده که از تو دفاعی ننمود

خود خوری میکند از اینکه نشد کوچک بود

 

سر نهاده است به پای تو حسینت زهرا

تا که او را بکنی یاد تو در عاشورا

 

سرنهاده ست بپایت که بیایی آنجا

تا که آرام دهد جان وسط آن دریا

 

خس خس زیر گلویش به زیر آن خنجر

به خدا یک کلمه هست بیا ای مادر

 

ذوالجناحی خبرش غرق بخون یال بَرََََُد

زخم وخونریزی پهلو تنش از حال بَرد

 

بدنش را نوک نیزه ته گودال بَرَد

نعل ، دندان زلبش کَنده و پامال بَرد

 

از پس سر  ،سر او را ز جنایت کندند

خواهرش لطمه زنان ، وای همه می خندند

 

شاعر:مجتبی صمدی شهاب

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:27 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ای بال و پر شکسته مکش پر ز لانه ام

با رفتن مکن تو عزاخانه- خانه ام

وقتی که رخ ز من تو نهان میکنی ببین

با اشک وگرنه محو درآستانه ام

برموی زینب تو خودم شانه می زنم

چون با خبر ز زخم روی کتف و شانه ام

چون خنده میکنی به رخم خنده می کنم

ورنه برای گریه پی یک بهانه ام

در سیل اشک های خودم غرق میشوم

شرمنده از وقوع غمی بی کرانه ام

اشک مرا مگیر به دست شکسته ات

من روضه خوان ضربت آن تازیانه ام

شاعر:محمد حسن بیات لو

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:28 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

نگذار پای غمت چشم دلم تر گردد

نگذار کودکت از داغ تو مضطر گردد

کس ندیده است گلی در وسط کوچه ی تنگ

در هجوم خطر صاعقه پرپر گردد

من کمک میکنم از روی زمین برخیزی

نگرانم که به سوی تو عدو برگردد

هرچه کردم نگذارم که به رویت بزند

قد من حیف نشد با او برابر گردد

قبل از این پهلویت از ضربه ی در زخمی بود

آرزویم شده که حال تو بهتر گردد

دو قدم راه نرفته به زمین می افتی

باید این پیکر تو راهی بستر گردد

شاعر:محمد حسن بیات لو

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:29 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد

یا آن طرف دست برادر را بگیرد

 

آشفته بازاری ست،گویا هیچ کس نیست

قدری جلوی بانی شر را بگیرد

 

قنفذ چنان بغض علی در سینه اش داشت

می خواست لبخند از لب حیدر را بگیرد

 

آب زلال چشمه خونی شد که نامرد

از حوض خانه خواست کوثر را بگیرد

 

مادر کمی قبل از در خانه زمین خورد

جایی که می شد کوبه ی در را بگیرد

 

تا حضرت مهتاب روی خاک افتاد

بابای خاک افتاد پیکر را بگیرد

 

نه،حیدر کرار هم هرگز...،بعید است

خوناب این زخم مکرر را بگیرد

 

کار از همه اینها گذشته چون که باید

فضه بیاید دست مادر را بگیرد

▫▫▫

پنجاه سال بعد بوی گندم ری

سودای ابن سعد شد سر را بگیرد

 

ای کاش سر را می برید و کوفه می رفت

می رفت شاید کیسه ی زر را بگیرد

 

اما تو گویی کینه اش پایان ندارد

می رفت خیمه بلکه معجر را بگیرد

 

مادر کنار قتلگاه از پای افتاد

کو محرمی تا دست مادر را بگیرد؟


 مظاهر کثیری نژاد

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:29 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

خیر خدا با آتش شر بر زمین خورد

معروف با دستان منکر بر زمین خورد

 

می رفت مادر تا ببیند پشت در کیست؟

اما ز پا افتاد و با سر بر زمین خورد

 

از پنجره می شد حیاط خانه را دید

دختر تماشا کرد و مادر بر زمین خورد

 

در بهترین حالت به عرض شانه هایش

محدوده ی دیوار تا در بر زمین خورد

 

پیچیده بوی یاس،من ماندم که زهراست

با شیشه های عطر حیدر بر زمین خورد؟

 

زهرا که افتاد از نفس حیدر هم افتاد

راوی چنین گفته:"صنوبر بر زمین خورد"

 

غیرت همان دم مرد،وقتی دید آنجا

همسر جلوی چشم شوهر بر زمین خورد

 

طوری تمام آسمان غرید،گویا

در عرش با صورت پیمبر بر زمین خورد


مظاهر کثیری نژاد

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:29 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

دلم برای سخن گفتن تو لک زده است

گلم به روی تو آیا کسی کتک زده است؟

عروس خــانه حیدر چرا نمی خندی ؟

همین سکوت تو بر زخم من نمک زده است

عدو به پیش دو چشمم تو را کتک می زد

بگو خدای کسی را چنین محک زده است؟

ز کوچه های مدینه نفاق لبریز است

دل تمام اهالیِّ آن کپک زده است

تو محض عشق علی سینه را سپر کردی

زمن به بازوی خود دفع صد خطر کردی

مصطفي هاشمي نسب

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:30 PM
تشکرات از این پست
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

دست دستاس تو نان داد همه دنیا را

کرمش برد پی شغل گدایی مارا

قرص خورشید همان نانِ سر سفره­ ت بود

رفت تا پر کند از گندم تو بالا را

پرورش داد در این فاصله­ ی هجده سال

نظرِ امّ ابیهایی تو بالا را

سایه ات نیز نیفتاد به دیوار محل

سایه ات نیز ندید آدم نابینا را

یک نخ از وصله ی آن چادرتان کافی بود

که مسلمان بکند کلّ یهودی ها را

خواست روشن بشود عرش، خدا فرمان داد

بنویسند در اطراف زمین زهرا را

 

            بنویسند تو را زهره ی تابان علی

            بنویسند که خورشید تویی جان علی

 

بنویسند تو را مادرِ پیغمبر ها

بنویسند تو را عشقِ همه حیدر ها

بنویسند که از صبح ازل تا امروز

نرسیده ست به پایین قدومت پر ها

ذوالفقار علی و تیغ کلام تو یکیست

خطبه ای خواندی و لرزید همه پیکر ها

بهتر آنکه بنویسند چه شد افتادی

یا چه شد شعله کشیدند ز داغت در ها

بنویسند چه شد فضّه خذینی گفتی

بگذارید بدانند چه شد نوکر ها

تنگیِ کوچه پر و بال تو را اذیت کرد

وای از افتادنِ یکمرتبه­ ی مادر ها

 

            ردّ خون مرده­ گیِ بال و پرت خوب نشد

            تو زمین خوردی و حالِ پسرت خوب نشد...      

 

مسعود يوسف پور  

یا صاحب الزمان علیه السلام

چهارشنبه 20 اسفند 1393  9:30 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها