0

مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه
 
 
 
نظر نما که گرفتاری ام زیاد شده
 
ز دست تو طلب یاری ام زیاد شده
 
چقدر واسطه گشتی خدا مرا بخشید
 
ببخش توبه تکراری ام زیاد شده
 
بزرگواری و نگذاشتی زمین بخورم
 
به زحمت او بدهکاری ام زیاد شده
 
به چشم خلق گناه است گریه کردن ما
 
چه خوب شد که گنه کاری ام زیاد شده
 
ز درد روضه دگر شب نمی برد خوابم
 
شبیه فاطمه بیداری ام زیاد شده
 
صدای یا ابتایش به گوش می آید
 
دلم شکستنی است ، زاری ام زیاد شده
 
کسی که صاحب اشک است لشکر زهراست
 
به لطف فاطمه یاری ام زیاد شده
 
قسم به غیرت حیدر زدند زهرا را
 
به این دلیل عزاداری ام زیاد شده
 
به فضه گفت دعا کن دگر بمیرم من
 
که زحمت من و بیماری ام زیاد شده
 
به هیچ مرهمی این زخم هم نمی آید
 
هزینه های نگه داری ام زیاد شده
 
حلال کن چقدر خون پیرهن شستی
 
ملافه های پرستاری ام زیاد شده
 
 
 
قاسم نعمتی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:34 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

آغاز شد تا ماجرا در آن دوشنبه
 
بیچاره شد شیر خدا در آن دوشنبه
 
 
 
در حین صحبت کردن بانوی حیدر
 
یک مرتبه زد بی هوا... در آن دوشنبه
 
 
 
با دست چپ زد... فاطمه با صورت افتاد
 
روی زمین در کوچه ها در آن دوشنبه
 
 
 
با دست دنبال حسن میگشت... ای وای
 
له شد غرور مجتبی در آن دوشنبه
 
 
 
تنها فقط ام ابیها را نکشتند
 
کشتند اهل بیت را در آن دوشنبه
 
 
 
خیلی مسائل با همان سیلی عوض شد
 
یعنی کفن شد "بوریا" در آن دوشنبه
 
 
 
یعنی که حتی زینت دوش پیمبر
 
افتاد زیر دست و پا در آن دوشنبه
 
 
 
با ضربه های خنجر شمر حرامی
 
راسش جدا شد از قفا در آن دوشنبه
 
 
 
اجناس خیمه یک به یک غارت شد و رفت
 
گهواره و خلخال با... در آن دوشنبه
 
 شاعر:رضا قربانی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:34 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

اون روزی که خونمونو در زدن
 
ریشه جونمو با تبر زدن
 
همه گفتن چقد عاشق همین
 
اخرش زندگیمو نظر زدن
 
 
 
بهارم خزون و دل مرده شده
 
گلای خونم چه پژمرده شده
 
نمیگه تو کوچه چی دیده اخه
 
حسنم بد جوری افسرده شده
 
 
 
در این خونه منو عذاب میده
 
سوال سینمو کی جواب میده
 
بعد تو بانوی زندگی من
 
به حسین نصف شبا کی آب میده
 
 
 
بیا فضه از غماش برام بگو
 
از شب اشک چشاش برام بگو
 
از همون روز که دیگه نخندید و
 
دست به دیوار شدناش برام بگو
 
 
 
به دل هیچ کسی آذر نزنید
 
با لگد خونه ای و در نزنید
 
نامسلمونا حیاتون کجا رفت
 
زن و تو خونه ی شوهر نزنید
 
 شاعر:امیر علوی

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:34 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

مینویسم دوباره از سر خط
 
 نام زیبای حضرت زهرا
 
مینویسم که هرکه جای خودش
 
  آسمان جای حضرت زهرا
 
 مینویسم اگر چه خود عبد است
 
 بندگی مانده است دربندش
 
 می نویسم که کاشف الکرب
 
علی مرتضاست لبخندش
 
هرچه ازاو نوشته ام تاحال
 
به خدادرخور مقامش نیست
 
 برعذاب خداگرفتار است
 
هرکه در فکر احترامش نیست
 
 آسمان ها حیاط خلوت او
 
 عرش حق صحن خانه ی گلی اش
 
 شامل هرکسی نمی گردد
 
 به خدا افتخار سائلی اش
 
می نویسم دوباره از سر خط
 
 نام زیبای حضرت زهرا
 
معنی اسم اعظم حق بود
 
 یا علی های حضرت زهرا
 
 حوریه انسیه زکیه بتول
 
 راضیه مرضیه همان زهراست
 
 آنکه محروم شد ز حق خودش
 
 شده بانوی بی نشان زهراست
 
  بهترین مادر است در عالم
 
 همسر خوب ومهربان علیست
 
  این جوان بانویی که می گویم
 
  روشنی بخش دیدگان علیست
 
 می نویسم بهشت زیبا هست
 
جزء زیباترین مکانها نیست
 
 زندگی های مشترک دیدیم
 
  زندگی علی و زهرا نیست
 
 می نویسم قیامت کبری
 
  بسته مانده به یک تلنگر او
 
  هر کجا مشکلی به کارت خورد
 
  صد و ده بار عاشقانه بگو
 
 یاعلی تا که حضرت زهرا
 
 گره از مشکل تو وا بکند
 
 کافی است در قنوت خود یکبار
 
او برای همه دعا بکند
 
شاعر:محمدحسن بیات لو

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:35 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ای که خیال رفتن از این خانه داری
 
بعد تو زینب می نماید خانه داری
 
نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
 
بعد تو من می مانم ودل بیقراری
 
بعد تو من می مانم ویک شهردشمن
 
اصلا توجای من خودت طاقت می آری
 
ازگریه های هر شبت خرده گرفتند
 
حتی درون خانه ات بی اختیاری
 
چشم تماشای تو را حتی ندارند
 
با اینکه تو با هیچکس کاری نداری
 
پهلوی مجروحت شده باعث که شب ها
 
تا صبح بین بسترت لاله بکاری
 
دیگر خبر دارند حتی بچه هایت
 
باپلک های خسته ات شب زنده داری
 
پا میشوی با زحمت بسیار اما
 
دیدم که دستت را به پهلو میگذاری
 
شد کار من زانو بغل کردن ولی تو
 
کاری نداری جز همین لحظه شماری
 
 بعد تو زینب می نماید خانه داری
 
ای آنکه میل رفتن از این خانه داری
 
شاعر:محمد حسن بیات لو

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:36 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

درد از دو پلک چشم ترت می چکد زمین 
 
 زخم از تمام بال وپرت می چکد زمین
 
هنگام باز کردن در میخوری زمین
 
خونابه بسکه از کمرت میچکد زمین
 
شاعر:محمد حسن بیات لو

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:36 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

مدینه در وطن تنها ترینم
ولی الله هَمُ خانه نشینم
ز سوز داغ زهرای جوان مرگ
شرر خیزد ز آه آتشینم
در این وادی چو لاله داغ دارم
به دل سوزی غمی جانکاه دارم
مدینه دیدی از بیداد گردون
ز کف دادم همه دارو ندارم
ز کف دادم چراغ لانه ام را
کنم پنهان ز دشمن ناله ام را
 

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:39 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

هرگز نمیفهمم چرا باور زمین خورد
 
هرگز نمیفهمم چگونه بر زمین خورد
 
حتی تصور کردنش هم درد دارد
 
وقتی تجسم میکنم مادر زمین خورد
 
"فضه خذینی" های مادر پشت هم بود
 
یعنی که چندین بار پشت در زمین خورد
 
مردم زمین افتادنش را خنده کردند
 
هر دفعه با افتادنش حیدر زمین خورد
 
هر دو پسرهایش زمین...همراه مادر
 
بابا زمین...فضه زمین...دختر زمین خورد
 
فرزندها را دور کن…این صحنه تلخ است؛
 
محسن کمی از دیگران بدتر زمین خورد...!
 
هی میشنیدم که کسی با خنده میگفت:
 
دیدید مردم ! فاطمه آخر زمین خورد…!
 
از شدت زخمی که روی صورتش بود
 
فهمیده ام که مادرم با سر...زمین خورد...!.
 
شاعر:سیدنیما نجاری

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:40 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

خواستم زنده بمانم غم دوران نگذاشت
 
خواستم غم نخورم قصه ی هجران نگذاشت
 
خواستم دست به هر کار خلافی بزنم
 
آیه ی خوف و فمن یعمل قرآن نگذاشت
 
خواستم صاحب زر گردم و سر نیزه ی زور
 
مرگ چنگیز به یاد آمد ومیدان نگذاشت
 
خواستم بهر دو نان منت دونان بکشم 
 
پاسخ مور به پیغام سلیمان نگذاشت
 
خواستم از خم شادی دوسه جا می بزنم
 
غم آن خسته دل بی سرو سامان نگذاشت
 
خواستم کاخ بسازم که کشد سربه فلک
 
دیدن کوخ نشینان بیابان نگذاشت
 
خواستم سفره ی شاهانه بچینم به طرب
 
یاد آن گرسنه ی سربه بیابان نگذاشت
 
خواستم شعر بگویم که بخندند همه
 
ناله ی بیوه زن و اشک یتیمان نگذاشت
 
خواستم جامه ی نو پوشم و نوشم می ناب
 
یاد لرزیدن سرمای زمستان نگذاشت
 
نفس می خواست مرا منحرف از راه کند
 
فطرتم برسر عقل آمد و وجدان نگذاشت
 
یاس آمد که برد از دل ژولیده امید
 
رحمت واسعه ی خالق سبحان نگذاشت
 
                 ********
 
خواستم خنده کنم ماتم طاها نگذاشت
 
خواستم گریه کنم طعنه ی اعدا نگذاشت
 
خواستم داددل فاطمه گیرم زعدو
 
حکمت و مصلحت خالق یکتا نگذاشت
 
آن زمانی که در خانه عدو آتش زد
 
خواستم من بروم ام ابیها نگذاشت
 
آن زمانی که گل و غنچه ی من پر پر شد
 
خواستم داد زنم ناله ی اسما نگذاشت
 
دیدن میخ در خانه مرا آتش زد
 
خواستم جان بدهم زینب کبری نگذاشت
 
 دست از غسل کشیدم که به من فرصت آه
 
صورت نیلی و آن سینه ی سینا نگذاشت
 
خصم می خواست مرا جانب مسجد ببرد
 
تا نفس داشت درآن معرکه زهرانگذاشت
 
آن زمانی که عدو فاطمه ام را می زد
 
چاره ای صبربه من غیر تماشانگذاشت
 
خواستم قصه ی آن کوچه بپرسم زحسن
 
ترس جان دادن آن شاهد تنها نگذاشت
 
شاعر:ژولیده
 
منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:40 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شبی را تا سحر بیدار بودم/ اسیر غصه های یار بودم
به یادم آمد آن تاریخ غمبار/ز حالات زنی در شهر انبار
حکومت داشت آن هنگام حیدر/چو بشنید این خبر گردید مضطر
خبر این بود نامردان شامی/به منزلگاه بانوی گرامی
هجوم وحشیانه کرده بودند/ ستم ها بر سرش آورده بودند
زچهره معجر او را ربودند/زپا خلخال او بیرون نمودند
زنی را با کتک از هوش بردند/که زینت های او از گوش بردند
چو از جریان او گردید آگاه/به خود پیچید حیدر غیرت الله
همه خشم علی را خوب دیدند/همه این گفته را از اوشنیدند
هر آنکه زین غم عظمی بمیرد/ز نزد من مدال حسن گیرد
نسازم مردن او را ملامت/کتک بر زن بود اوج شقاوت
به دوران حکومت کردن من/چگونه لطمه بیند روی یک زن
الا حیدر که این سان دل غمینی/تو که از غصه ی آن زن چنینی
چه ها کردی میان آتش و دود/که زهرایت میان شعله ها بود
تو که آنجا دستت بشکسته بودند/ طنابی را به حلقت بسته بودند
یقین دارم که عمری شرمگینی / شنیدی ناله ی فضه خذینی
مگر آنجا نماز صبر خواندی/نوک مسمار دیدی زنده ماندی
زیاد تو پر دردم علی جان/ فدای غیرتت گردم علی جان
 
 
                 منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست،انتشارات: صبح امید

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:40 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

مانند شمع قصه ات از سر تمام شد
کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد
سیلی وزید در وسط کوچه باد شد
تا هیجده ورق زد و دفتر تمام شد
از سوختن نه در اثر ضربه شمع من
در پشت چارچوب همین در تمام شد
گفتم یکی نبود و چهل مرد آمدند
قصه نگفته قصه ی مادر تمام شد
بابا کشید پارچه را روی مادرم
آهی کشید و گفت که دیگر تمام شد
پلکی زد و رسید سرِ ظهرِ واقعه
این بار قصه واقعا از سر تمام شد
زینب به فکر روز دهم بود بیشتر
وقتی وداع مادر و دختر تمام شد
وقتی که "یا بنی" به گوش حرم رسید 
آرام گفت کار برادر تمام شد
تازه شروع شد غم زینب به کربلا
آن لحظه که بریدن حنجر تمام شد
 
شاعر:سعید پاشازاده

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:44 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

تمام شهر پی کشتن ولی بودند
 
نبود مردی و نامردها ولی بودند
 
که هر کدام به تفسیر خود یلی بودند
 
چهل نفر که همه قاتل علی بودند
 
به سمت حادثه برگشت آن همه انگشت
 
قسم به فاطمه دیوار و در علی را کشت
 
به کوچه آمده رخصت گرفته اند از هم
 
و صف به صف همه نوبت گرفته اند از هم
 
سپس دویده و سبقت گرفته اند از هم
 
برای ضربه رضایت گرفته اند از هم
 
تمام نیتشان قربة الی الله است
 
و تازه ضربه ی دستی بزرگ در راه است
 
یکی غلاف به قصد ثواب بردارد
 
یکی به نیت مولا طناب بردارد
 
دری که سوخت به یک سمت تاب بردارد
 
لگد اگر بزنندش شتاب بردارد
 
برای کشتن مولا شتاب در کافی است
 
برای حفظ امامت دو تا پسر کافی است
 
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
 
چهل نفر همه رفتند و یک نفر آمد
 
چنان بلند شد و دست سمت سر آمد
 
به سوی فاطمه دیوار مثل در آمد
 
همیشه کوچه غمِ اهل سوختن باشد
 
خصوصا اینکه تماشاگرش حسن باشد
 
حسن که ضربه ی سختی به طاقتش می خورد
 
حسن که ضربه ی اصلی به غیرتش می خورد
 
چه خوب بود که سیلی به قامتش می خورد
 
ولی از این همه بادی به صورتش می خورد
 
همین نسیم، حسن را هزار سال بس است
 
برای گریه ی هر شب همین خیال بس است
 
گذشت کوچه و یک کوچه ی دگر آمد
 
ز سمت کوچه ی سر نیزه ها خبر آمد
 
که شمر جای مغیره در این گذر آمد
 
ولی نه روبروی او که پشت سر آمد
 
غلاف خنجر و حنجر به جای بازو شد
 
شبیه مادرش آخر شکسته پهلو شد
 
رسید روضه به جایی که دیدنش سخت است
 
به حنجری که یقینا بریدنش سخت است
 
تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است
 
"صدای وای بنی" شنیدنش سخت است
 
اگر چه سخت سرت را ، ولی جدا کردند
 
چنان که فاطمه را از علی جدا کردند
 
همین که تیر رها کرد تیغ می بُرّد
 
رفیق می زند و نا رفیق می بُرّد
 
و بوسه گاه نبی را دقیق می بُرّد
 
عمیق بوسه زده پس عمیق می بُرّد
 
چنان پرنده که هی بال را به هم زده است
 
صدای فاطمه گودال را به هم زده است
 
شاعر:سعید پاشازاده

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:48 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می كُشیم
 
باغ بهارم فاطمه،دارو ندارم فاطمه
 
دلتو ببر اون جایی كه،غریبانه شب،آقات،همه هستی شو به خاك سپرد،جایی كه فاتح خیبر دو ركعت نماز صبر برا خودش خوند،یه نگاه كرد سمت قبر رسول خدا،یا رسول الله دیگه صبرم تموم شد.
 
ای همه ی دل خوشیم،زداغ خود می كُشیم
 
بود و نبودم فاطمه،یاس كبودم فاطمه
 
عمر علی در گرو صبر توست
 
اشك علی دست گُل قبرتوست
 
خیز تو با من سوی خانه كن
 
كیسوی طفلان مرا شانه كن
 
به این جا كه می رسید نمی دونم چه حالی پیدا می كرد،
 
در وسط كوچه تو را می زدند
 
كاش به جای تو مرا می زدند
 
بازم می گم می شنوی اینجوری دل می زنی،زار می زنی،آه از اون آقا زاده ای،كه نگاه می كرد
 
تو رو خدا نزن،نزن
 
براش بمیره حسن،نزن
 
غیرت چیه،حیا چیه
 
این چی می دونه دین چیه،خدا چیه
 
معنی زن زدن، تو كوچه ها چیه
 
این هیولا چی میفهمه این حرفارو،بازم بگم درد و دلای آقارو
 
راه و نبند برو كنار
 
این كوچه ی ماست
 
دست تو ،پایین بیار
 
داد می زنم بابا بیاد با ذوالفقار
 
از كوچه مون برو برو
 
دیگه نبینم تو رو،برو
 
نزن برای فدك ،كتك
 
لگد نگیر چادرو،برو
 
یازهرا،حسنم،هشت سال دارم حدوداً،اما یادت باشه:
 
مثل یه مرد ایستاده ام
 
درسته بچه ام،ولی حیدر زاده ام
 
من پسر ارشد این خانواده ام
 
خونم بجوش، سینم سپر
 
صداتو واسه مادرم، بالا نبر
 
دستاتو مشت كردی و بردی روی سر
 
می خوای چیكار كنی،آخ یدفعه دید مادر رو زمینه،امان،امان....
 
مادر میگه خُصوصیه
 
نگو با بابا،قضیه ناموسیه
 
به بابا نگی مادرو زدند، امان،امان....
 
بیهوده نبود اون یهودیه وقتی دید ریسمان گردن آقا بستن،صدا زد اشهدان لا اله الا الله، من این و می شناسم،معلومه به یه جایی متصله،پس حقیقتیه،و این حق محضه،آی علی ،علی......

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:49 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

خدا ای خدا، لحظه های آخرمه
 
سایه ی عجل ،دیگه بالای سرمه
 
دارم میمیرم،زخمی تو بستراُفتادم
 
ولی قاتلم ،غریبی ِ شوهرمه
 
راهی نمونده پیش پام،می خوام دیگه برم سفر
 
چیزی نداشت دنیا برام،جز ماتم و خون ِ جگر
 
می خوام برم پیش بابام،شكایت از دنیا كنم
 
می خوام بگم چی كشیدم،تا عقده از دل وا كنم
 
من جوان بودم،مهربان بودم با تموم این مردم مدینه
 
خدا ای خدا ،مرگم و زودتر برسون
 
می خوام بپرم ،من دیگه از این آشیون
 
كبوترمُ شكسته بال و پر من
 
خدا یاری كن ،برم  به سوی آسمون
 
خدا خودش تو آسمون،از غم من خبر داره
 
می دونه كه آتیش برا ،یه گل چقدر ضرر داره
 
***********
 
آتش بر آشیانه ی مرغی نمی زنند
 
گیرم كه خانه،خانه ی خیر النساء نبود
 
آتش بر آشیانه ی مرغی نمی زنند
 
گیرم كه  خیمه،خیمه ی آل عبا نبود
 
لب تشنه كی كُشند، كسی را كنار آب
 
گیرم حسین ،سبط رسول خدا نبود

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:49 PM
تشکرات از این پست
09130670628
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:مجموعه اشعار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

من بودم و رنج ظلم وکینه
 
من بودم و آه کنج سینه
 
خون خوردم و با کسی نگفتم
 
از قصه ی کوچه مدینه
 
آنجا که گل یاس از شاخه جدا شد
 
مادر جوانم محتاج عصا شد
 
من بودم و آن مظهر پاکی
 
من بودم و آن صورت خاکی
 
من بودم و کوچه ی مدینه
 
من بودم و آن چادر خاکی
 
من لاله میان راه دیدم
 
من خانه پر از آه دیدم
 
با چشم پر از ستاره ی خود
 
در کوچه خسوف ماه دیدم
 
در کوچه گرفتم دست مادرم را
 
ره رفتن او را بودم به تماشا
 
دیدم که قدش خمیده میشد
 
دستش به میان دستم اما
 
پایش به زمین کشیده میشد
 
 ***
 
جز دیده ی من کسی ندیده
 
نه دیده کسی و نه شنیده
 
با چشم به خون نشسته ی خود
 
در کوچه جوان قد خمیده
 
دیدم که پرستو راه لانه گم کرد
 
مادر جوانم راه خانه گم کرد
 
من بودم و اشک دانه دانه
 
بر ماه بدیده ام نشانه
 
دستش بگرفتم و ببردم
 
من صاحب خانه سوی خانه

یا صاحب الزمان علیه السلام

سه شنبه 12 اسفند 1393  3:50 PM
تشکرات از این پست
09130670628
دسترسی سریع به انجمن ها