0

موعود در دین زرتشت

 
ria1365
ria1365
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 7868

موعود در دین زرتشت

بسم‌الله الرحمن الرحیم

آيين زرتشت، دين گذشتة مردم ايران زمين بوده است و هم‌اكنون نيز جزء اديان زنده جهان محسوب مي‌شود. در آموزه‎هاي زرتشتي مساله موعود آخرالزمان ارتباط تنگاتنگي با مساله زمان كرانه مند يا همان هزاره ها دارد. در باورهاي زرتشت و بر اساس كتابهاي ديني پهلوي، جهان به چهار دوره 3000 ساله تقسيم مي شود. اين 12000 سال در واقع زمان كرانه‎مندي است كه طبق پيمان اهورامزدا و اهريمن براي كارزار از زمان بيكران جدا شده است.

3000 سال نخست دوران خلق مينوي، حمله نافرجام اهريمن، پيشنهاد زمان آميختگي نه هزارساله اهورامزدا و قبول اهريمن است. در 3000 سال دوم جهان از حالت مينوي به حالت گيتوي و دنيوي آفريده شد. 3000 سال سوم، دوره آميختگي و حمله اهريمن به دنيا و آوردن پليدي و مرگ است؛ در پايان اين دوره است كه زرتشت به دنيا مي آيد .

3000 سال پاياني جهان دوره اي است كه در آغاز آن زرتشت به بهديني الهام مي يابد. ظهور هوشيدر (اولين منجي) در پايان هزاره اول، ظهور هوشيدر ماه (دومين منجي) در پايان هزاره دوم، و ظهور استوت ارت (سوشيانت ، موعود آخر) از وقايع اين دوره است.

در پايان هزاره سوم، زمان فرشوكرتي يا فراشگرد (رستاخيز) فرا مي رسد. زماني كه طبق آموزه هاي زرتشتي در آن دنيا دوباره زنده خواهد شد و اهريمن كاملا شكست مي خورد.

در متون اصیل زرتشتی، به ویژه «اوستا»، منجی دین زرتشت، سوشیانس نامیده شده است. این عبارت ترکیبی از ریشه کلمه پهلوی سو، به معنای سود و منفعت است. (1)

شاید بتوان در میان متون کهن پهلوی، اوستایی معانی دیگری را نیز برای این گزاره یافت؛ لیکن آنچه در این میان از اهمیت بیشتری برخوردار است، موارد اطلاق این مفهوم و نحوه بهره برداری متون شرعی و مذهبی دین زرتشتی از آن است. به درستی نمی توان موارد متعدّد اطلاق سوشیانس را در متون زرتشتی برشمرد؛ برای نمونه در جایی از اوستا سوشیانس ها سه تن انگاشته شده اند. (2) از سویی دیگر، گاه سوشیانس به امری مفرد و واحد اطلاق شده که در این صورت منظور سوشیانس سوم خواهد بود. (3)

شروح و تفاسیر متعدد و بعضاً متباینی در میان متون زرتشتی که سابقه ای بالغ بر شش قرن پر فراز و نشیب را به خود دیده است، یافت می شود؛ بدین معنا که بدویّت آیین و ابتدایی بودن تعالیم آن باعث شده که تفاسیر اولیه از سوشیانس با آنچه در کتب پهلوی دین زرتشت در آستانه ظهور اسلام به رشته تحریر درآمده است، در ماهیّت و نه ذات تفاوت داشته باشد. گاهی اکثر روایات با مضامین اسطوره ای دور از ذهنی آمیخته شده اند؛ لیکن به طور کلی می توان به موارد اتفاق بیشتر روایات به شرح زیر اشاره کرد:

نهادهای پاک سیرت سه سوشیانت که از نسل زرتشت در دریاچه ای اسطوره ای به نام «کیانسه» پنهان شده اند، در زمان های مقتضی و از طریق سازو کاری اسطوره‎ای پای به عرصه وجود و اصلاح جهان می نهند.

بنابر گمانه زنی های دراز دامن، مکان کنونی دریاچه یاد شده، به احتمال بسیار زیاد همان دریاچه هامون است.

دوره حضور سوشیانس که 57 سال به طول می انجامد، قرین با سعادت و نیک بختی بشر است؛ همه دیوان نابود می‎شوند، بیماری و پیری و مرگ از جهان رخت برمی بندد. جهان از دروغ و نیرنگ پاک می شود. اهریمن نابکار و متعلقات او به کلی محو می گردند و جهان به مرحله فرشکرد یا تصفیه و تجدید خواهد رسید.

رسالت سوشیانس، تازه و خرّم نمودن جهان و پاک کردن آن از وجود شیاطین و اهریمنان است. سه گانگی موعودهای دین زرتشت بی شک بیانگر نوعی استمرار و تداوم در نهاد بشر برای فرا رسیدن روزی که جهان عاری از هرگونه عیب و کژی خواهد بود، تعبیه شده است.

 در كتاب «زند» از كتب مقدسة زرتشتيان آمده:

«آنگاه فيروزي بزرگ از طرف ايزدان مي‌شود و اهريمنان را منقرض مي‌سازد و تمام اقتدار اهريمنان در زمين است و در آسمان راه ندارند و بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلي خود رسيده، بني‌آدم بر تخت نيك‌بختي خواهد نشست.» (4)

 جاماسب شاگرد زرتشت، در كتاب معروف خود «جاماسب‌نامه» مي‌گويد:

«سوشيانس، دين را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستي را ريشه‌كن سازد، ايزدن را از دست اهريمن نجات داده، مردم را هم‌فكر، هم‌گفتار و هم‌كردار گرداند.» (5)

جاماسب، در جای دیگری از كتاب جاماسب‏نامه، به نقل از زردشت جزئيات ظهور سوشيانس را مي‏آورد:

«مردي بيرون آيد از زمين تازيان، بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روي به ايران نهد و آباداني كند و زمين را پر از داد كند. سوشيانس (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر، هم گفتار و هم كردار گرداند.»


 


 


پی نوشت:

1. اوستا، فروردین یشت، 129/11، البته قرائت های دیگری نیز از این ریشه در منابع درج شده است: «ی سو تومندی پروژ کو» به معنای رهاننده و نجات دهنده.

2. برای اطلاعات جامع در این باب بنگرید به بررسی نگرش ادیان ایرانی به موعود، ص 19.

3. نک: اوستا، فروردین یشت، 128/11 و نیز همان، یسن ها 34، 46 و 48.

4. بشارت عهدین،ص238

5. جا ماسب نامه-ص121و122

سایر منابع:

-  تاريخ كيش زرتشت/ مري بويس

-  دينهاي ايران/ ويدن گرن

-  اسطوره زرتشت/ مصطفوي

-  پایگاه اطلاع رسانی موعود امم (عج)  

     Android iOS , Windowsphone , Symbian , JavaMobile Review ,Learning

یک شنبه 26 بهمن 1393  10:52 PM
تشکرات از این پست
hhhhoooo
hhhhoooo
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : اسفند 1392 
تعداد پست ها : 1

پاسخ به:موعود در دین زرتشت

 

 

 

 

 

 

 

سوره انبیاء
51  : وَ لَقَــدْ اتَیْنــا اِبْـراهیـمَ رُشْـدَهُ مِــنْ قَبْــلُ وَ كُنّا بِــه عــالِمیـنَ

ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از ( شایستگى ) او آگاه بودیم.

 

« رُشْدَ » در اصــل به معنــى راه یــافتن به مقصــد است و در ایـن‏جـا ممكـن است اشاره به حقیقت توحید باشد كه ابراهیم از سنین كودكى از آن آگــاه شده بود و ممكـن است اشــاره بــه هــرگــونــه خیــر و صــلاح بــه معنى وسیــع كلمــه بــوده باشد.

تعبیــر بـــه « مِنْ قَبْلُ » اشــاره بــه قبل از موسى و هارون است .جمله « كُنّا بِه عالِمینَ » اشاره به شایستگى‏ هاى ابراهیم براى كسب این مواهب است ، درحقیقت خدا هیچ موهبتى را به كسى بدون دلیل نمى ‏دهد، این شایستگى ‏ها است كه آمادگى براى پذیرش مواهب الهى است ، هرچند مقام نبـوت یك مقــام مــوهبتــى است .


52 اِذْ قالَ لاَِبیهِ وَ قَوْمِه ماهذِهِ‏التَّماثیلُ‏الَّتى اَنْتُمْ‏لَهاعاكِفُونَ

آن هنگــام كــه به پــدرش (آزر) و قــوم او گفــت این مجسمــه‏هاى بـى ‏روحــى را كــــه شمــا همــواره پـــــرستش مى‏ كنیــــــد چیســـت ؟

« ابراهیم » با این تعبیر بت‏هایى را كه در نظر آن‏ها فوق العاده عظمت داشت شدیدا تحقیر كرد . اولاً : با تعبیر « ما هذِهِ » ( این‏ها چیست؟ ) ثانیا : با تعبیر به « تَماثیل » زیرا « تَماثیل » جمع « تِمْثال » به معنى عكس یا مجسمه بى‏روح است ( تاریخچه بت پرستى مى‏گوید : این مجسمه‏ها و عكس‏ها در آغاز جنبه یادبود پیامبران و علماء داشته ، ولى تــدریجــا صــورت قــداست به خــود گـرفته و معبود واقع شده است ) .

جمله « اَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ » با توجه به معنى « عُكُوف » كه به معنى ‏ملازمت توأم با احترام است نشان مى ‏دهد كه آن‏ها آن‏چنان دلبستگى به ‏این بت‏ها پیدا كرده ‏بودند و سر برآستانش مى‏ ساییدند و بر گردنشان مى ‏چرخیدند كه گویى همواره ملازم آن‏ها بودند . این گفتار ابراهیم در حقیقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى ، زیرا آن‏چه از بت‏ها مى‏ بینیم همین مجسمه و تمثال است ، بقیه تخیل است و توهم و پندار است ، كدام انسان عاقل به خود اجازه مى‏ دهد ، كه براى مشتى سنگ و چوب این همه عظمت و احترام و قدرت قائل باشد ؟ چرا انسانى كه خود اشرف مخلوقات است ، در برابر مصنوع خویش ، این چنین خضوع و كرنش كند و حل مشكلات خــود را از آن بخــواهد ؟

53 قـــالــُوا وَجَــــدْنــا ابــاءَنـــــا لَهــــا عــــابِـــدیـــنَ

گفتنـد : مـا پــدران خــود را دیـدیم كه آن‏ها را عبــادت مى‏كنند .

 54 قـالَ لَقَـدْ كُنْتُـمْ اَنْتُـمْ وَ ابــاؤُكُــمْ فــى ضَلالٍ مُبینٍ

گفت: مسلما شما و هم پدرانتاندرگمراهى آشكارى‏بوده‏اید.

كثـــــرت طــــرفــــداران و دوام یـــك فكــــر

از آن‏جا كه تنها سنت و روش نیاكان بودن هیچ مشكلى را حل نمى‏ كند و هیچ دلیلى نداریم كه نیاكان عاقل‏تر و عالم‏تر از نسل‏هاى بعد باشند ، بلكه غالبا قضیه به عكس است چون باگذشت زمان علم و دانش‏ها گسترده ‏تر مى‏شود ، ابراهیم بلافاصله به آن‏ها « پاسخ گفت : هـم شمـا و هـم پـدرانتـان بـه طـور قطـع در گمـراهـى آشكـــار بــــودید » . جالب این‏كه بت ‏پرستان در جواب ابراهیم ، هم روى كثرت نفرات تكیه كردند و هم طول زمان ، گفتند : « ما پدران خود را بر این آیین و رسم یافتیم » .ابــراهیــم هــم در هــر دو قسمــت بــه آن‏هــا پــاســخ گفــت ، كه هم شمــا و هـم پـــدرانتـــان ، همیشـــه در ضــــلال مبیـــن بــــــودیــد .

یعنى‏ انسان عاقل كه داراى استقلال فكرى است هرگز خود را پایبند این اوهام نمى ‏كند ، نه‏ كثرت طرفداران طرح و سنتى را دلیل اصالت آن مى ‏داند و نه دوام و ریشه دار بودن آن را .

55 قـالــُوا اَجِئْتَنـا بِـالْحَــقِّ اَمْ اَنْــتَ مِــنَ اللاّعِبیـنَ

گفتند: تو مطلب حقى براى ماآورده ‏اى یا شوخى‏ مى‏كنى ؟

زیـــرا آن‏هــا كه به پــرستش بت‏هــا عــادت كــرده بودند و آن را یك واقعیت قطعى مى ‏پنــداشتنــد، بــاور نمى ‏كــردنــد كســى جــدا بـــا بت پـــرستى مخــالفــت كند ، لــــــذا از روى تعجـــب ایــن ســؤال را از ابــراهیم كــردند .

56 قالَ ‏بَلْ ‏رَبُّكُمْ رَبُ‏ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ‏ الَّذى فَطَرَهُنَّ وَاَنَا عَلى ذلِكُمْ‏ مِنَ الشّاهِدینَ

گفت : ( كاملاً حق آورده ‏ام ) پروردگار شما همان پروردگارآسمان‏ها و زمین است كه آن‏هـا را ایجاد كرده و من از گواهان این مـوضـوع هستم .

ابراهیم با این گفتار قاطعش نشان داد آن كس شایسته پرستش است كه آفریدگار آن‏ها و زمین و همه موجودات است ، اما قطعات سنگ و چوب كه خود مخلوق ناچیزى هستند ، ارزش پرستش را ندارند ، مخصوصا با جمله « وَ اَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشّاهِدینَ » اثبات كرد تنها من نیستم كه گواه بر این حقیقتم ، بلكه همه آگاهان و فهمیده‏ها همان‏ها كه رشته ‏هاى تقلید كــوركــورانــه را پــاره كـــرده‏اند گــواه بر ایـن حقیقتنـد .

57 وَ تَاللّهِ لاََكیدَنَّ اَصْنامَكُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرینَ

و بــه خــدا ســوگنـد نقشــه‏اى بـراى نابودى بت‏هایتان در غیاب شما طرح مى‏كنم .

ابـراهیم نقشــه نــابــودى بــت‏هــا را مى‏كشــد

« اَكیدَنَّ » از مــاده « كَیْــد » گــرفتــه شــده كه به معنى طرح پنهانى و چاره اندیشى مخفیانه ‏است. منظورش این بود كه به آن‏ها با صراحت بفهمــانــد ســرانجـام از یك فرصت استفــاده خــواهم كرد و آن‏هــا را در هم مى‏ شكنم .ابراهیم براى این‏كه ثابت كند این مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقیده خود تا همه‏ جا ایستاده است و نتایج و لوازم آن را هر چه باشد با جان و دل مى‏پذیرد ، اضافه كرد : « به خــدا سـوگند ، من نقشـه‏اى بــراى نـابـودى بت‏هاى شما به هنگامى كه خودتان حاضر نبــاشیـد و از ایــن‏جــا بیـــرون رویــد خـواهــم كشیــد » . در چند آیه بعد مى‏خوانیم بت پرستان به یاد این گفتار ابراهیم افتادند و گفتند : ما شنیـدیـم جـوانى سخن از تــوطئــه دربــاره بت‏ها مى‏گفت .

58 فَجَعَلَهُمْ جُذاذا اِلاّ كَبیرا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَیْهِ یَرْجِعُونَ

سرانجام(با استفاده از یك فرصت مناسب) همه آن‏ها، جز بت ‏بزرگشان را، قطعه‏ قطعه‏ كرد، تا به ســراغ او بیــاینــد ( و او حقــایق را بــازگــو كند ) .

به هر حال ابراهیم در یك روز كه بت‏خانه خلوت بود و هیچ‏كس از بت پرستان در آن‏جا حضــــور نـــداشـــت ، طــــرح خـــود را عملــى كـــرد . توضیح این‏كه : طبق نقل بعضى از مفسران بت پرستان در هر سال روز خاصى را براى بت‏ها عید مى ‏گرفتند ، غذاهایى در بتخانه حاضر كرده ، سپس دسته‏ جمعى به بیرون شهر حركت مى‏كردند و در پایـان روز بازمى‏ گشتنـد و به بت خانـه مى‏آمدنـد تا از آن غذاها كه به اعتقادشان تبرك یافته بود ، بخورند . به ابراهیم نیز پیشنهاد كردند او هم با آن‏ها برود ، ولى او به عذر بیمارى با آن‏ها نرفت .به هر حال او بى ‏آن كه از خطرات این كار بترسد و یا از طوفانى كه پشت سر این عمل به وجود مى ‏آید هراسى به دل راه دهد مردانه وارد میدان شد و با یك دنیا قهرمانى به جنگ این خدایان پوشالى رفت كه آن‏همه علاقمند متعصب و نادان داشتند ، به طورى كه قرآن مــى ‏گــویــد : « همــه آن‏هــا را قطعــه قطعــه كــــرد ، جــــز بــت بــــزرگــى كـــه داشتنــــد » .و هدفش این بود « شاید بت پرستان به سراغ او بیایند و او هم تمام گفتنى ‏ها را بگوید » .

بت‏پــرستى در اشكـال گوناگون

درست است كه ما از لفظ «بت پرستى» بیشتر متوجه بت‏هاى سنگى و چوبى مى‏شویم ، ولى از یك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسیعى دارد كه هر نوع توجه به غیر خدا را ، در هر شكل و صورت شامل مى‏شود و طبق حدیث معـروف « هر چه انسـان را به خود مشغـول و از خدا دور سـازد بت او است »

 ( كُلُّمـا شَغَلَكَ عَنِ اللّهِ فَهُوَ صَنَمُكَ ) .

59 قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِالِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمینَ

گفتنــد : هر كس با خدایان ما چنین كرده قطعا از ستمگران ‏است ( و باید كیفر ببیند ) .

سرانجام آن روز عید به پایان رسید و بت پرستان شادى كنان به شهر بازگشتند و یك‏سر به سراغ بت‏خانه آمدند ، تا هم عرض ارادتى به پیشگاه بتان كنند و هم از غذاهایى كه به‏زعم آن‏هــا در كنــار بت‏هـا بركت یـافتـه بــود بخـــورنـد . همین‏كه وارد بت‏خانه شدند با صحنه اى روبرو گشتند كه هوش از سرشان پرید، به ‏جاى آن بت‏خانه آباد با تلى ‏از بت‏هاى دست و پا شكسته و به ‏هم ریخته روبرو شدند. فریادشان بلند شد « صدازدند چه‏كسى این بلا را بر سرخدایان ما آورده ‏است » . مسلما هر كس بوده از ظالمان و ستمگران است . او هم به خدایان ما ستم كرده و هم به جامعه و جمعیت ما و هم به خودش . چراكه با این عمل خویشتن را در معرض نــابـودى قرار داده است .

60 قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْكُرُهُمْ یُقالُ لَهُ اِبْراهیمُ

(گروهى)گفتند: شنیدیم ‏جوانى ‏از(مخالفت ‏با)بت‏هاسخن ‏مى‏گفت‏ كه ‏اورا ابراهیم ‏مى‏ گفتند.

درست است كه ابراهیم طبق بعضى از روایات در آن موقع كاملاً جوان بود و احتمالاً سنش از 16 سال تجاوز نمى‏ كرد و درست است كه تمام ویژگى ‏هاى « جوانمردان » : « شجاعت » و « شهامت » و « صراحت » و « قاطعیت » در وجودش جمع بود ، ولى مسلما منظور بت پرستان از این تعبیر چیزى جز تحقیر نبوده ، بگویند « ابراهیم » این كار را كرده ،

گفتند : جوانى كه به او ابراهیم مى ‏گفتند چنین مى‏ گفت ... یعنى فردى كاملاً گمنام و از نظر آنـــــان بــى‏شخصیــت .
اصولاً معمول این است هنگامى كه جنایتى در نقطه‏اى رخ مى‏دهد براى پیدا كردن شخصى كه آن كار را انجام داده ، به دنبال ارتباط‏هاى خصومت‏ آمیز مى‏ گردند و مسلما در آن محیــط كســى جــز ابــراهیـم آشكــارا با بت‏ها گــلاویز نبـوده است .

61 قـالــُوا فَـأْتـُوا بِــه عَلــى اَعْیُــنِ النّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ

( عده‏اى ) گفتند : او را در برابر چشم مردم بیاورید تا گواهى دهند .

62 قــالــُوا ءَاَنْــتَ فَعَلْـتَ هــذا بِــالِهَتِنــا یــا اِبْــراهیــمُ

( هنگامى ‏كه ابراهیم را حاضر كردند ) گفتند : تو این كار را باخدایان ما كرده‏اى ،اى‏ ابراهیم؟

جارچیان در اطراف شهر فریاد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهیم و بدگویى او نسبت به بت‏ها آگاه است حاضر شود و به زودى هم آن‏ها كه از این موضوع آگاه بودند و هم سایر مردم اجتماع كردند تا ببینند سـرانجـام كـار این متهم ، بـه كجـا خـواهـد رسید . شور و ولوله عجیبى درمردم افتاده بود ، چراكه از نظر آن‏ها جنایتى بى ‏سابقه توسط یك جوان ماجراجو در شهر رخ داده بود كه بنیــان دینــى مـردم محیط را به لرزه درآورده بود .

سرانجام محكمه و دادگاه تشكیل شد و زعماى قوم در آن‏جــا جمــع بــودنـد ، بعضى مى ‏گـویند : خــود نمــرود نیـز بـر ایـن مـاجـرا نظـارت داشت . نخستیــن ســـؤالى كــه از ابــراهیــم كــردنــد ایــن بــود ، گفتنــد : تـویى كــه این كــار را بــا خـــدایـــان مــا كــــــرده‏اى ، اى ابـــــــراهیــم !

آن‏ها حتّى حاضر نبودند بگویند : تو خدایان ما را شكستهاى و قطعه قطعه كرده‏اى، بلكه تنهــا گفتنــد: تــو ایــن كــار را بـــا خـــدایــان مــا كـــردى ؟

63 قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبیرُهُمْ هذافَسْئَلُوهُمْ اِنْ‏كانُوا یَنْطِقُونَ

گفت : بلكه بزرگشان كرده بــاشد ، از آن‏هــا سـؤال كنیـد اگـر سخـن مى ‏گــوینـد .

ابراهیم آن‏چنان جوابى گفت كه آن‏ها را سخت در محاصره قرار داد ، محاصره‏اى كه قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهیم گفت : « بلكه این كار را این بت بزرگ آن‏ها كرده ، از آن‏ها سـؤال كنید اگـر سخـن مى‏ گویند » .

اصول جرم‏ شناسى مى‏ گوید : متهم كسى است كه آثــار جــرم را همــراه دارد ، در ایــن‏جــا آثــار جــرم در دست بت بزرگ است ( طبق روایت معــروفى ابــراهیم تبــر را به گردن بت بزرگ گذاشت ) . اصلاً چرا شما به سراغ من آمدید ؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى كنید ؟ آیا احتمال نمى‏دهید او از دست خدایان كوچك خشمگین شده و یا آن‏ها را رقیب آینده خود فرض كـــرده و حســــاب همـــه را یــــك جــــا رسیـــده است ؟

از آن‏جا كه ظاهر این تعبیر به نظر مفسران با واقعیت تطبیق نمى‏داده و از آن‏جا كه ابراهیم پیامبر است و معصوم و هرگز دروغ نمى ‏گوید ، در تفسیر این جمله ، مطالب مختلفى گفته‏ اند آن‏چه از همه بهتر به نظر مى‏ رسد این است كه :

ابراهیم به طور قطع این عمل را به بت بزرگ نسبت داد ، ولى تمام قرائن شهادت مى‏ داد كه او قصد جدى از این سخن ندارد ، بلكه مى ‏خواسته است عقاید مسلم بت پرستان را كه خرافى و بى ‏اساس بوده است به رخ آن‏ها بكشد ، به آن‏ها بفهماند كه این سنگ و چوب‏هاى بى جان آن قدر بى عرضه‏اند كه حتى نمى ‏تواننـد یك جملـه سخن بگوینـد و از عبادت‏ كنندگانشان یارى بطلبند ، تا چه رسد كه بخواهند به حل مشكلات آن‏ها بپردازند .

نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است كه براى ابطال گفتار طرف ، مسلمات او را بــه صــورت امــر یــا اخبــار و یا استفهام در برابرش مى‏گذاریم تا محكوم شود و این به هیچ وجه دروغ نیست ( دروغ آن است كــه قــرینــه‏اى همــراه نــداشتــه بــاشد ) .

64 فَــرَجَعــُوا اِلــى اَنْفُسِهِــمْ فَقــالــُوا اِنَّكُــمْ اَنْتُمُ الظّالِمُونَ

آن‏ها به وجدان خـود بـازگشتنـد و ( بــه خــود ) گفتنــد : حقــا كه شما ستمگــرید .

سخنان ابراهیم ، بت پرستان را تكان داد ، وجدان خفته آن‏ها را بیدار كرد و همچون طوفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعله ‏هاى آتش برگیرد و فروغ آن را آشكار سازد ، فطرت توحیدى آن‏هارااز پشت پرده‏هاى ‏تعصب و جهل و غرورآشكارساخت. در یك لحظه كوتاه و زودگذر از این خواب‏ عمیق و مرگزا بیدار شدند ، چنــان‏كــه قــرآن مى‏ گــوید : « آن‏هــا به وجــدان و فطــرتشان بازگشتند و به خود گفتنــد : حقا كه شمـــا ظـــالـم و ستمگـــریــد » . هم به خویشتن ظلم و ستم كردید و هم بر جامعه‏اى كه به آن تعلق دارید و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمت‏ها .و در واقع تمام مقصود ابراهیم از شكستن بت‏ها همین بود ، هدف شكستن فكر بت پرستى و روح بت پرستى بود ، وگرنه شكستن بت فایده‏اى ندارد، بت پرستان لجوج فورا بزرگ‏تر و بیشتر از آن را مى‏سازند و به ‏جاى آن مى‏نهند، همان‏گونه كه در تاریخ اقوام نــادان و جـاهل و متعصب ، این مسـأله ، نمونه‏ هاى فراوان دارد .

تا این‏جا ابــراهیم مــوفــق شــد یك مـرحلــه بسیار حساس و ظریف تبلیغ خود را كه بیدار ساختن وجدان‏هاى خفته است از طریق ایجــاد یك طــوفـان روانــى اجرا كند .

65 ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ یَنْطِقُونَ

سپس بـر سـرهـاشـان واژگــونـه شـدنـد (و حكم وجدان را به كلى فراموش كردند و گفتند:) تــو مــى ‏دانــى كــه ایــــن‏هــا سخــن نمـى‏ گــــوینــد .

(آنگاه حکم وجدانی که به سرشان وارد شده بود را فراموش کردند و می دانی که این گونه افراد اهل منطق نیستند)

ولــى افســوس كــه زنگــار جهــل و تعصـب و تقلیــد كــوركــورانه بیشتر از آن بود كه با نداى صیقل‏بخش این قهرمان توحید به كلـى زدوده شــود . افسوس كه این بیدارى روحانى و مقدس چندان به طول نیانجامید و در ضمیر آلوده و تاریكشان از طرف نیروهاى اهریمنى و جهل قیامى بر ضد این نور توحیدى صورت گرفت و همه چیز به جاى اول بازگشت ، چه تعبیر لطیفى قرآن مى‏كند «سپس آن‏ها بر سرهاشان واژگونه شدند » ( ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ ) . و براى این‏كه از طرف خدایان گنگ و بسته دهانشان عذرى بیاورند گفتند : « تو مى ‏دانى این‏ها هرگز سخن نمى ‏گویند » . این‏ها همیشه خاموشند و ابهت سكوت را نمى ‏شكنند و با این عذر پوشالى خــواستند ضعف و زبــونى و ذلــت بت‏ها را كتمــان كنند .

66 قالَ اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا یَنْفَعُكُمْ شَیْئا وَ لا یَضُرُّكُمْ

( ابراهیم )گفت: آیا جز خدا چیزى ‏را مى‏پرستید كه نه كمتری ن‏سودى براى شما دارد و نه زیانى مى ‏رساند ( كه به سودشان چشم ‏دوخته ‏باشید یا از زیانشان ‏بترسید ) .

بـرهـان دندان شكن ابراهیم

این‏جا بود كه میدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهیم قهرمان گشوده شد تا شدیدترین حملات خود را متوجه آن‏ها كند و مغزهایشان را زیر رگبارى از سرزنش منطقى و بیدار كننده قرار دهد : « فریاد زد : آیا شما معبــودهاى غیــر خــدا را مى‏پرستید كه نه كمتــرین ســودى به حــال شمــا دارنــد و نه كوچك‏ترین ضررى » .

این خدایان پندارى كه نه قدرت بر سخن دارند ، نه شعور و دركى ، نه مى‏توانند از خود دفــاع كننــد و نـه مى‏تــوانند بنــدگــان را به حمایت خود بخوانند، اصلاً این‏ها چه ‏كارى ازشـــــان ســـــاختـــه است و بــــه چــــه درد مى ‏خــــورنــــد ؟

67 اُفٍّ لَكُـمْ وَ لِمـا تَعْبُـدُونَ مِـنْ دُونِ اللّـهِ اَفَـــلا تَعْقِلـُونَ

اف برشما و برآن‏چه غیر از خدا پرستش مى‏كنید، آیااندیشه نمى‏ كنید ( و عقل ندارید ) ؟

در حقیقت ابراهیم بسیار حساب شده برنامه خود را تعقیب كرد ، نخستین بار به هنگام دعوت آن‏ها به سوى توحید، صدا زد : این مجسمه‏ هاى بى‏ روح چیست كه شما مى‏ پرستید ؟ اگر مى‏ گویید سنت نیاكان شماست، هم شما و هم آن‏ها گمراه بودید . در دومین مرحله ، اقدام به یك برنامه عملى كرد ، تا نشان دهد این بت‏ها چنـان قدرتى ندارنـد كه هر كس نگـاه چپ به آنـان كند ، نابودش كنند ، مخصوصا با اخطار قبلى به سراغ بت‏ها رفـت و آن‏ها را به كلـى درهم شكست ، تا نشان دهد خیالاتى كه آن‏ها به هم بافته ‏اند همه بیهوده است .

در سومین مرحله در آن محاكمه تاریخى سخت آن‏ها را در بن بست قرار داد ، گاه به سراغ فطرتشان ‏رفت، زمانى به‏ سراغ عقلشان، گاه اندرزشان داد، گاه ‏سرزنش و توبیخ كرد.

خلاصه این معلم بزرگ الهى از هر درى وارد شد و آن‏چه در توان داشت به كار برد ، ولى مسلم قابلیت محل نیز شرط تأثیر است و این متأسفانه در آن قوم كمتر وجود داشت .
امّا بدون شك ، سخنــان و كــارهــاى ابــراهیــم بــه عنــوان یــك زمینــه توحیدى و حداقل به صورت علامت‏هاى استفهام در مغزهاى آن‏ها باقى ماند و مقــدمــه ‏اى شد بــراى بیــدارى و آگــــاهـى گستــــرده‏تـــر در آینـــده .راز تواریخ استفاده مى ‏شود كه گروهى هر چند از نظر تعداد اندك ولى از نظر ارزش بسیار ، به او ایمـان آوردند  و آمــادگـى نسبى بــراى گــروه دیگــرى فــراهم گشت .

68 قالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا الِهَتَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ فاعِلینَ
گفتند : او را بسوزانید و خدایان خود را یارى كنید ، اگر كارى از شما ساخته است .

پنج شنبه 21 آبان 1394  6:39 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها