روی گردانی از یاد خدا
«وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُون»[1].
و هر كس از ياد خدا روىگردان شود شيطان را به سراغ او ميفرستيم پس همواره قرين اوست! و آنها [شياطين] اين گروه را از راه خدا بازمىدارند، در حالى كه گمان مىكنند هدايتيافتگان حقيقى آنها هستند!
در باره كسى گفته مىشود عشى، يعشى، عشا (از باب علم يعلم) كه چشمانش دچار آفتى شده باشد كه هيچ نبيند، و يا تنها شبكور باشد. و در باره كسى گفته مىشود عشا، يعشوا، عشوا و عشوا (از باب نصر ينصر) كه خود را به كورى و يا شبكورى زده باشد، بدون اينكه در چشمانش آفتى باشد. و كلمه نقيض از مصدر تقييض است كه هم به معناى تقدير است، و هم چيزى را نزد چيزى بردن. مىگوييم قيضه له يعنى فلانى را نزد فلان كس آورد.[2]
پس معناى آيه چنين مىشود: كسى كه از ياد خداى رحمان خود را به كورى بزند، و به اين مساله به نظر شبكورها بنگرد، ما شيطانى برايش مىآوريم. و در جاى ديگر تعبير به ارسال كرده مىفرمايد: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»[3] و در آيه مورد بحث كلمه ذكر را به كلمه رحمان اضافه نموده تا اشاره باشد به اينكه ياد خدا خود رحمتى است از خدا. و معناى قرين در جمله «فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» مصاحبى است كه هرگز از شخص شبكور جدا نمىشود.[4]
بنابر اين كسى كه در حال اعراض از ياد خداى مهربان است، در واقع از محيط نور و رحمت الهى خارج شده و در محيط كدر و ظلمت كه محل شيطان است، وارد شده است و آن يك امر مسلّم معنوى است كه يا خداى رحمان يا شيطان و مستفاد از آيه شريفه، اينكه شيطان در مقابل خداى رحمان است و در هيچ موردى با هم جمع نمىشوند، پس وقتى فردى از خداى رحمان اعراض نمود، خواهناخواه شيطان بر او مسلط مىشود.
در آيه اول ضمير آنان را مفرد آورد و فرمود: كسى كه از ذكر رحمان خود را به كورى زند شيطانى برايش قرار مىدهيم؛ و در آيه بعد ضمير را جمع آورده، به اعتبار معناى«من يعش» مىباشد، و كلمه «يصدونهم» از مصدر «صد» است كه به معناى برگرداندن و منصرف كردن است. و منظور از «السبيل» راه خدا است كه عبارت است از دين توحيد كه ذكر، بشر را به سويش دعوت مىكند. و معناى آيه اين است كه: شيطانها اينگونه افراد را كه از ياد خدا خود را به كورى مىزنند از ذكر منصرف مىكنند، و آن وقت است كه مىپندارند به سوى حق راه يافتهاند.[5]
و اين پندار غلط (كه وقتى از راه حق منحرف مىشوند گمان مىكنند هدايت يافتهاند) خود نشانه تقييض قرين است، يعنى نشانه آن است كه از تحت ولايت خدا در آمده، و در تحت ولايت شيطان قرار گرفتهاند، براى اينكه انسان به طبع اولى خود مفطور بر اين است كه متمايل به حق باشد، و به حكم فطرتش مىخواهد هر چيزى را كه به وى عرضه مىشود بشناسد، ولى اگر سخن حقى بر او عرضه شود و او به پيروى هواى نفسش از پذيرفتن آن سرباز زند و همين روش را ادامه دهد، خداوند مهر بر دلش زده، چشم دلش را كور مىكند، و قرينى برايش مقدر مىكند، آن وقت ديگر با هر حقى كه مواجه شود آن را بر باطل منطبق مىكند، با اينكه فطرتا متمايل به آن است، ولى شيطانش او را به اين تطبيق دعوت مىكند، در نتيجه مىپندارد كه راه همين است، و نمىفهمد كه در بيراهه است، مىپندارد كه بر حق است، و احتمال هم نمىدهد كه راه باطل را مىرود.[6]
غفلت از ذكر خدا و غرق شدن در لذات دنيا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود كه شيطانى بر انسان مسلط گردد و همواره قرين او باشد، و رشتهاى در گردنش افكنده، مىبرد هر جا كه خاطرخواه اوست! بديهى است جاى اين ندارد كه كسى تصور جبر از اين آيه كند، چرا كه اين نتيجه اعمالى است كه خود آنان انجام دادهاند، مخصوصا غرق شدن در لذات نامشروع دنيا يا افراط و حرصورزى در مشروع آن و آلوده شدن به انواع گناهان، نخستين تاثيرش اين است كه پرده بر قلب، چشم و گوش انسان مىافتد، او را از خدا بيگانه مىكند، و شيطان را بر او مسلط مىسازد، و تا آنجا ادامه مىيابد كه گاهى راه بازگشت به روى او بسته مىشود، چرا كه شياطين و افكار شيطانى از هر سو او را احاطه مىكنند، و اين نتيجه عمل خود انسان است.[7]
[1] - سوره مبارکه زخرف(43)، آيه 36 و 37
[2] - طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 18، ص 150
[3] - سوره مبارکه مریم(19)، آیه 83
[4] - طباطبايى، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، ج 18، ص 151
[7] - حق جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص 382