0

شعرطنزشکرخند

 
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرطنزشکرخند

*نامه ی احوالپرسی!
چندی است که من حال ندارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
افتاده به دارو سر و کارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
در رهگذر عمر به مقصد نرسیده
با «کفش» دریده
خارج شده از ریل قطارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
تنگ است مرا دست و دل و کار و جهان هم
هستم نگران هم
از چار جهت تحت فشارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
دکتر به برم آمد و تشخیص غلط داد
از وی نشد امداد
می کرد تصوّر که خمارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
گفتم موتور قلب من افتاده ز کار است
کارم همه زار است
از مغز گرفتند نوارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
بودم سرِ پا جان تو تا هفته ی ماضی
خندان لب و راضی
یکمرتبه در رفت زوارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
گه معده ورم کرده گهی عود پروستات
در چرخه ی آفات
شب رعشه بود، روز دوارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
می خواهم از این خانه به صحرا بگریزم
تنها بگریزم
مسدود بود راه فرارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
مویی که به سر بود مرا همچو شبق، ریخت
همراه عرق ریخت
اکنون چو بز گر به حصارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
چون لشکر چنگیز مغول حمله ور آمد
بیدادگر آمد
ماتم ز یمین، غم ز یسارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
این چرخ فلک بسته کمر تا که به دلخواه
یکدفعه و ناگاه
تاراج کند دارو ندارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
دیروز ز سر برده کلاه من و امروز
این فاتح پیروز
خواهد به در آورد اِزارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
فرزند ز یک جانب و داماد ز یکسو
با ورورجادو (!)
قبراق نشستند کنارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
آن کرده سفارش که برایم کفن آرند
بُرد از یمن آرند
وین در عقب سنگ مزارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
هر چند که دل در گرو مهر عیال است
(گفتیم و محال است!!)
بر غرغر وی نیز دچارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
دارند محبت همه فامیل گرامی
چون کوفی و شامی
خجلت زده ی این کس و کارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری؟
*
«شاطر» به تمنای تو این نامه فرستاد
با خاطر ناشاد
ای برده ز کف صبر و قرارم، تو چطوری؟
یارم تو چطوری.
*عباس خوش عمل کاشانی (شاطر حسین)

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 9 شهریور 1395  10:24 AM
تشکرات از این پست
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرطنزشکرخند

مُخم دارای فسفرهای بسیار است
چهل سالی ست کارم کشف اسرار است

نخستین بار من بودم که فهمیدم
هر انسانی تبش بالاست، بیمار است

و با تحقیق هایم روی صدها بُز
مشخص شد که این حیوان علف خوار است

من از خار سرِ دیوار دانستم
که بی تردید خاری روی دیوار است

بشر تا پیش از این اصلاً نمی دانست
که وقتی وام می گیرد بدهکار است

پژوهش های من این را مشخص کرد
که هر مردی مجرد نیست زن دار است

پری شب در سونا دریافتم وقتی
درختی میوه اش کم نیست، پر بار است

پس از ده سال دقت روی یک خانه
توانستم بفهمم کار معمار است

مُخم فرسوده شد تا کشف کردم که
کِش از اصلی ترین ارکان شلوار است

دقیقاً هر دو شب یک بار ده مورد
از این کشفیده ها در صدر اخبار است
شاعر : مصطفی مشایخی

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

یک شنبه 4 مهر 1395  6:06 AM
تشکرات از این پست
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرطنزشکرخند

زهرادری

هرکه آمد قامتم را دست مالی کرد و رفت

برگ هایم را به هم زد، حول و حالی کرد و رفت

 

هرچه کردم صبر تا از جیب خود خرجم کند

از فروشنده همین جوری سوالی کرد و رفت

 

جای من یک ساندویچ و چای با پولش خرید

قطره های آخرش را روم (!) خالی کرد و رفت

 

روز اوّل، دست در دست نگار اوّلی

آمد و در طول سالن،  بال بالی کرد و رفت

 

روز دوّم، با نگار دوّمی آمد، ولی

پول خود را خرج چیپسی با  بلالی کرد و رفت

 

روز سوّم با نگار سوّمی سر زد به من

این کَرَت  خرج  چاقاله و باقالی کرد و رفت

 

روز بعدی ده نفر یا بیشتر همراه داشت

غیرتش گل کرد، ناگه  قیل و قالی کرد و رفت

 

کیست تا داند که من نه ماه و اندی قبل از این

دست سانسور روزگارم را ذغالی کرد و رفت؟

 

تا مجوّز  صادرم کردند، شش سالی گذشت

شاعرم از ذوق چاپم، ارتحالی کرد و رفت!

 

در نمایشگاه، ما را هیچ کس قابل ندید

بخت ما از کُرّه گی هی اتّصالی کرد و رفت!

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

یک شنبه 4 مهر 1395  6:25 AM
تشکرات از این پست
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرطنزشکرخند

آن خودروی خوف و خفن، نیسان آبی
ابزار جنگ تن‌ به تن نیسان آبی

از رخش هم دشوارتر باشد مهارش
دارد هزاران فوت و فن، نیسان آبی

دانی چه باشد بدتر و کابوس‌تر از
رانندهء ماشینِ زن؟ نیسان آبی!

بسیار باشد خوش‌خوراک و خوش سلیقه
بنزین ‌زند هی بر بدن نیسان آبی

آدم نباشد کلهم در کل دنیا
قدری که باشد در وطن، نیسان آبی

نه بوق و ترمز دارد و نه صندلی، شد
با چار چرخ و یک لگن، نیسان آبی

یادش بخیر آن روزهای بچگی‌مان
می‌زد مسافر قدر ون، نیسان آبی

می‌پیچد آن‌سان دور میدان‌ها که بارش
پرتاب گردد تا یمن، نیسان آبی

نیسان چراغ رهنما اصلاً ندارد
هرگز چراغت را نزن! نیسان آبی!

یورش برد سوی پراید و پی‌کی و گلف
در جاده‌ها چون تهمتن نیسان آبی

یک‌ بار ما را قاطی باقالیا کرد
گفتا؛ به ما که جون‌ بکن! نیسان آبی

می‌خواست که راننده پیچد روبرویش
گفتم: خطر داره حسن! نیسان آبی

گر بهترین غول جهان را برگزینند
البته باشد رای من؛ نیسان آبی

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

جمعه 21 آبان 1395  8:27 PM
تشکرات از این پست
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرطنزشکرخند

چند نقیضه با مدد از حافظ شیرازی

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
ازو پرسم که شیرازی چگونه ترک گردیده
*
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
شب نیمه شد و لقمه ی شامی نفرستاد
*
پیرانه سرم عشق جوانی بسر افتاد
پالان خرم شل شد و یارم ز خر افتاد
*
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
بود پنچر ولی هیچ هوس باد نکرد
*
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادمد
بهر دل پیچه ی من چای نباتم دادند
*
روز هجران و شب فرقت یار حاصل شد
بعد آنکه یقه ام در طلب او جر شد
*
ناگهان پرده بر انداخته ای یعنی چه
اسب در مزرعه ام تاخته ای یعنی چه
*
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
پس چرا با رخ چون اردک و غاز آمده ای
*
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خوردم آنجا دو کیلو بستنی و فالوده
*
فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم
زن ندارم ز همه سلسله ها آزادم
*
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو روشن کن بخاری را عزیز من شده سردم
*
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
لطفی نموده جایش قلوه دهید ما را
*
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
حمل اثاث خانه ام با اسب و یک گاری کند
شاعر : اسماعیل تقوایی

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

سه شنبه 28 دی 1395  1:11 PM
تشکرات از این پست
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:شعرطنزشکرخند

*مرگ «پیشک»!

استاد بزرگ فریدون توللی را گربه ای به نام «پیشک» بود که به او علاقه ای زایدالوصف داشت. وقتی «پیشک» مرحوم شد من از کاشان این شعر را جهت سرسلامتی برای استاد فرستادم….فروردین ماه ۱۳۵۹خورشیدی بود:

بیشک آن پیشک فریدونی
که ز دنیا برفت اکنونی

نه شد آلوده ی عرق نه دخان
بود از نسل پاک ببری خان*

هست در برزخ وحوش یقین
همدم گربه های علّیّین

تسلیت بر تو ای تولّلی ام
اوستاد زمان خل خلی ام

پیشکت رفت و بیشکت آزرد
غم هجران آن یگانه که مرد

ای پدر! بهر سرسلامتی ات
با رفیقان رند پاپتی ات

چلمین روز مرگ پیشک خان
خواهم آمد به فارس از کاشان

تسلیت بر تو مرگ پیشک باد
خانه ی نو بر او مبارک باد!
شاعر : عباس خوش عمل کاشانی
*«ببری خان» اسم گربه ی محبوب ناصرالدین شاه قاجار است.

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

دوشنبه 20 آذر 1396  7:01 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها