بنام خدا
سلام دوستان گرامی
بنده این مطلب را در جائی خواندم و با چند بار مرور و تفکربر روی آن احساس کردم موارد خوبی را بیان نموده ،لذا خواهشمندم مطلب را با دقت بخوانید و راهکارها و پیشنهادات خود را برای کمک به یکدیگر ارسال نمائید.
ما در مدرسه خیلی چیزها یاد می گیریم. از نام پایتخت ترکمنستان گرفته تا اندازه مرتفع ترین قله دنیا و از تانژانت و کوتانژانت تا نام سلول ها و ثلاثی مزید. اما واقعیت این است که به جز آموخته های اصلی (خواندن و نوشتن و چهار عمل اصلی ریاضی) ، بسیاری از مطالبی که در مدرسه یادمان می دهند، عملاً در زندگی به دردمان نمی خورند .این تنها یک روی سکه است و روی دیگر سکه، چیزهایی است که باید یاد می گرفتیم و نظام آموزشی آنها را از ما دریغ کرده است :
- بسیاری از ما دقیقاً نمی دانیم مکانیزم خشم چیست و چگونه می توانیم خشم خود را کنترل کنیم؟
- خیلی از ما بلد نیستیم با دوست، طرف تجاری، همسر و فرزندمان چگونه مذاکره کنیم.
- یادمان نداده اند چگونه مراقب ظرفیت های عاطفی مان باشیم تا فریب مان ندهند.
- نمی دانیم آداب معاشرت در فلان موقعیت اجتماعی چگونه است.
- قدرت حل مسأله نداریم.
- از راه های علمی و ساده ای که می تواند خلاقیت مان را شکوفا کند بی اطلاعیم.
- نمی دانیم به سؤالات جنسی فرزندمان چگونه پاسخ دهیم.
- تفاوت های بنیادین ذهنی و الگوهای رفتاری زنان و مردان را نمی شناسیم و به همین دلیل همواره در تعامل با همسرمان دچار سوء تفاهم و تنش هستیم . و....
ندانستن همین مسائل، آرامش زندگی را از اغلب ما گرفته است و چون اکثرمان نسبت به این ها آگاه نیستیم، کل جامعه در گیر التهاب می شود. از جمله روابط همسران که اساساً برای آرامش بخشی است، در بیشتر موارد به نزاعی مستمر تبدیل می شود که روح دو طرف را می آزارد و فرزندان را تحث تأثیرات سوء قرار می دهد.
همه ما صورت مسأله را می دانیم و می خواهیم با کمک یکدیگر، راهی برای آموختن مهارت های زندگی - که ما ترجیح می دهیم آن را «سواد زندگی» بنامیم - بیابیم.
چه باید کرد؟ آیا باید دست بر روی دست گذاشت و در ناآگاهی مستمر به سر برد؟ پاسخ لابد منفی است و باید راهی جست.
اگر نظری در این باره دارید و اگر تجربه ای آموزنده در زندگی خود دارید، آن را با دیگران به اشتراک بگذارید و پیشنهادات خودتان را هم مطرح کنید.