ی روز سوار تاکسی شدم.بعد دوست بابام اومد صندلی عقب سوار شد.
منم ب رو خودم نیاوردم ک میشناسمش.
موقع حساب کردن دوست بابام میخواست کرایه رو بده گفت اقا دو نفر.منک خجالت کشیدم ک باهاش سلام و ...نکردم اونوخ این پولمو حساب کرد.
برگشتم طرفش گفتم اقا این حرفا چیه.خودم حساب میکردم و مرده هم گفت ن بابا وظیفه بود.خلاصه برگشتم.بعد دیدم دوباره ب مرده پول داد گفت اقا پول این اق پسر ما رو هم حساب کنید.😳🤔🤔😳
من تازه ب عمق فاجعه پی بردم.
اون مرده پول خودشو پسرشو حساب کرده بود.دیگه رومو بر نگردوندم .از خجالت نزدیک بود از در پرت شم بیرون.