انتقام خواستن يك زوّار از حضرت امير (ع) درباره كسى كه او را اذيت كرده بود
انتقام خواستن يك زوّار از حضرت امير (ع) درباره كسى كه او را اذيت كرده بود :
در كتاب مفتاح الجنة و در كتاب فاضلى نقل كرده اند که يك وقت زوّار به كربلا مى رفتند . در منزل مسيّب يك نفر از معاندين يك نفر از زوّار را گرفت و پرسيد : به كجا مى روى ؟ گفت : به زيارت امام على (ع) مى روم كه سه حاجت دارم ، از حضرت بخواهم . آن شخص دشمن اين را كه مى شنود ، با تازيانه آهنينى كه در دست داشته آن زائر را آنقدر مى زند كه مشرف به هلاكت مى شود، بعد مى گويد: اين حاجت را نيز بخواه كه انتقام تو را از من بستاند.
پس آن زائر با هزار زحمت خود را به روضه حضرت اميرالمؤمنين على (ع) رسانيده بعد از زيارت ، گريه و زارى بسيار كرده و به ضريح چسبيده عرض می کند : اى حلّال مشكلات از همه مطلبهاى خود گذشتم ، مگر اين مطلب كه بايد انتقام مرا از آن ظالم بگيرى . با آن حال آنقدر گريست كه به خواب رفت در عالم خواب ديد كه اميرالمؤمنين مى فرمايد : از تقصير آن شخص در گذر و عفو كن ، عرض كرد كه عفو نمى كنم مرا بسيار اذيّت كرده است ، باز شروع به گريه و زارى كرد و عرض كرد: يا على به زودى انتقام مرا از آن ظالم بگير . پس بيدار شده ضريح را گرفته ، دادخواهى و سوگوارى كرده و مى گريد و مى ناليد تا اينكه دوباره به خواب رفت . در خواب حضرت را نيز ديد كه به او فرمود: آن شخص را به حسين (ع) ببخش . بيدار شد و گفت: آخر آن ظالم را با امام حسين (ع) چه مناسبت ، من نمى گذرم ، باز الحاح كرده و بى هوش افتاد.
در عالم بى هوشى حضرت اميرالمؤمنين على (ع) به او فرمود: آن شخص يك روز به جهت اذيّت زوّار در بيابان مى گشت تا به كنار فرات رسيد . نظر به زمين كربلا نمود و حال امام حسين (ع) را به خاطر آورد كه آب فرات با اين بسيارى در نزديكى چنين آبى آن حضرت را تشنه كشتند و قطره اى از اين آب به او ندادند، پس متأثر شده ، با شدت گريه كرد و به اين جهت خداوند عالم از گناهان او در گذشت و آن شخص خودش اين مطلب را مى داند .
پس زائر زيارتها را تمام كرد. وقتيكه به مسيّب رسيد آن شخص آن زائر را ديد و گفت : چرا از امام على (ع) نخواستى كه انتقام تو را از من بگيرد ، گفت : عرض كردم ، اول خودش فرمود عفو كن ، نگذشتم ؛ بعد از آن فرمود به حسين (ع) ببخش كه احوالات او چنين است . همين كه آن شخص احوالات خود را از او شنيد خود را به پاى زائر انداخت و بوسيد و التماس كرد كه مرا عفو كن كه از آن توبه كرده ام و كار من آن قرار است كه حضرت على (ع) به تو فرموده پس همان شخص ، شيعه خالص شد و در نجف اشرف مجاور آن حضرت گرديد تا وفات كرد.