0

جملات و مطالب زیبای انگلیسی

 
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

قدرت و صلابت يك مرد The strength of a man

قدرت و صلابت يك مرد

 

The strength of a man

 

The strength of a man isn't seen in the width of his shoulders
It is seen in the width of his arms that encircle you
قدرت و صلابت يه مرد در پهن بودن شونه هاش نيست
بلکه در اين هست که چقدر ميتوني به اون تکيه کني و اون ميتونه تو رو حمايت کنه


The strength of a man isn't in the deep tone of his voice
It is in the gentle words he whispers
قدرت و صلابت يه مرد اين نيست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اينه که چه جملات ملايمي رو ميتونه تو گوشات زمزمه کنه


The strength of a man isn't how many buddies he has
It is how good a buddy he is with his kids
قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چند تا رفيق داره
بلکه در اين هست که چقدر با فرزندان خودش رفيق هست


The strength of a man isn't in how respected he is at work
It is in how respected he is at home
قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چه قدر در محيط کار قابل احترام هست
بلکه در اين هست که چقدر در منزل مورد احترام هست


The strength of a man isn't in how hard he hits
It is in how tender he touches
قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چقدر دست بزن داره
بلکه به اين هست که چه دست نوازشگري ميتونه داشته باشه


The strength of a man isn't how many women he's Loved by
It is in can he be true to one woman
قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به اين هست تنها عشق واقعي يه زن باشه


The strength of a man isn't in the weight he can lift
It is in the burdens he can understand and overcome
قدرت و صلابت يه مرد به اين نيست که چه وزنه سنگيني رو ميتونه بلند کنه
بلکه بستگي به مسائل و مشکلاتي داره که از پس حل اونا بر بياد

یک شنبه 19 دی 1389  7:42 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

Beauty of a Woman زيبايي يك زن

The beauty of a woman Is not in the clothes she wears... The figure she carries
Or the way she combs her hair
زيبايي يه زن به لباسهايي که پوشيده... ژستي که گرفته
و يا مدل مويي که واسه خودش ساخته نيست


The beauty of a woman must be seen from her eyes
Because that is the doorway to her heart, The place where love resides
زيبايي يه زن بايد از چشماش ديده بشه
به خاطر اين که چشماش دروازه ي قلبش هستند، جايي که منزلگه عشق ميتونه باشه


The beauty of a woman Is not in a facial mole
But true beauty in a woman is reflected in her soul
زيبايي يه زن به خط و خال صورتش نيست
بلکه زيبايي واقعي يه زن انعکاس در روحش داره


It is the caring that she lovingly gives
The passion that she shows
The beauty of a woman
With passing years-only grows
محبت و توجهي که عاشقانه ابراز ميکنه
هيجاني که در زمان ديدار از خودش بروز ميده
زيبايي يک زن هست
چيزي که با گذشت ساليان متمادي افزايش پيدا ميکنه

یک شنبه 19 دی 1389  7:43 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:جملات و مطالب زیبای انگلیسی

Prayer is not conquering God’s reluctance but taking hold of God’s willingness.

دعا غلبه بر مخالفت خدا نيست بلكه دستيابي به رضايت اوست.

 

Love is the highest gift of GOD.

عشق والا ترين هديه خداوند است.

 

GOD heals, and doctor takes the fee!

خدا شفا مي دهد و پزشك حق ويزيت مي گيرد!

 

Man is certainly stark mad; he cannot make a worm, yet he makes gods by the dozens!

انسان واقعاً ديوانه است؛ يك كرم هم نمي تواند بسازد اما ده ها خدا مي سازد.

 

Every happening great and small, is a parable whereby GOD speaks to us, and the art of life is to get the message.

هر اتفاقي كه مي افتد، چه كوچك چه بزرگ، وسيله اي است براي آنكه خدا با ما حرف بزند و هنر زندگي دريافت پيام است.

 

The nearer the soul is to GOD, the less its disturbances since the point nearest the circle is subject to the least motion

هر چه روح به خداوند نزديكتر باشد، آشفتگي اش كمتر است. زيرا نزديك ترين نقطه به مركز دايره كمترين تكان را دارد.

 

GOD, often in his wisdom , sends his angels down to walk with us. We know them best as friends.

معمولاً خداوند فرشته هايش را پايين مي فرستد تا با ما قدم بردارند.ما آنها را به صورت دوستانمان مي شناسيم

یک شنبه 19 دی 1389  8:44 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:جملات و مطالب زیبای انگلیسی

You have to live moment to moment, you Have to live each moment as if it is the last Moment. So don't waste it in quarreling, in Nagging or in fighting.

Perhaps you will not find the next moment even For an apology.

 

از لحظه به لحظه زندگي كردن گريزي نيست.بايد هر لحظه را چنان زندگي كني كه گويي واپسين لحظه است.پس وقت را در جدل، گلايه و نزاع تلف نكن.

 شايد لحظه بعد حتي براي پوزش طلبي در دست تو نباشد.

دوشنبه 20 دی 1389  8:14 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

مادر (mother)

The moment a child is born
 , the mother is also born
she never existed before
the woman existed but the mother never
a mother is something absolutely new

زمانیکه یک بچه متولد میشه مادر نیز متولد میشه
او هرگز قبلا وجود  نداشت
زن وجود داشت ولی مادر هرگز
 مادر  یه چیز  مطلقا جدید است !
 

دوشنبه 20 دی 1389  8:29 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:جملات و مطالب زیبای انگلیسی

If you are poor, shun association with him who measures men with the yardstick of riches.

اگر فقیر هستی اجتناب کن از کسی که آدم ها را با معیار ثروت می سنجد.

I prefer to be a dreamer among the humblest, with visions to be realized, than lord among them without dreams and desires.

ترجیح می دهم گنگ خواب دیده ای باشم در میان بی چیز ترین آدم ها با آرزوهایی برای دست یافتن. دوست ندارم اربابی باشم در میان آنهایی که نه رویایی در سر دارند و نه آرزویی در دل.

Of life’s two chief prizes, beauty and truth, I found the first in a loving heart and the second in a laborer’s hand.

از دو موهبت بزرگ زندگی، زیبایی و حقیقت، اولی را در دلی پرمهر یافتم و دومی را در دست کارگر.

جمعه 24 دی 1389  8:38 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

چند جمله ي زيبا در مورد عشق

no one knows what`s wrong with
a lovesick person!
evev himself!
a moment he`s well, a moment bad...
a moment relaxed,a moment tense...
a moment....
of course,all this craziness is for
befoe a bloody failure
though,they all have a world of
sense impossible to describe...

هیچکس نمی دونه آدم عاشق چه مرگشه
حتی خودش
یه لحظه خوبه یه لحظه بد
یه لحظه آرومه یه لحظه بی قرار
یه لحظه....
البته این همه حماقت واسه قبل از یه شکست جانانه ست.
هر چند همه ی اینا هم عالمی داره که نگو...

Two things give you heartburn fast
be careful!!
one is a sweat too sweet,
the other is a love too much declared.
thus, be very careful!!!

دو تا چیز دل آدمو خیلی زود می زنه
حواست باشه
یکی شیرینی که شیرینیش بیش از اندازه باشه
یکیش هم عشقی که ابراز عشقش بیش از اندازه باشه
پس خیلی مواظب باش.

When you`re drowned in love
don`t try to pass yourself of as
a sane person.
instead of trying to show as a sane man
try to enjoy your emotions.
of course, i agree that it is not bad for
a lovesick person to have a little prudence...
though, no one having any brain would
ever fall in love...

وقتی غرق احساسی
سعی نکن خودت رو جای آدمای عاقل جا بزنی.
بجای اینکه بخوای خودت رو آدم عاقلی نشون بدی
سعی کن از احساساتت لذت ببری
البته قبول دارم که آدم عاشق بد نیست
که یه ذره هم عقل داشته باشه
هر چند...
اگه عقل داشت که عاشق نمی شد....

They say love makes the eyes blind.
if it tasted good, it would make the
ears deaf too. but god forbid , if
it`s liked , then it would freeze the
wisdom.
it`s in this way that one would even
justify prostitution.

میگن عشق چشمو کور می کنه
اگه بهش مزه بده گوشم کر می کنه.
ولی خدا نکنه که خوشش بیاد
اونوقت عقل رو هم منجمد می کنه
اینجوری می شه که آدم عاشق هرزگی رو هم توجیه می کنه.

جمعه 24 دی 1389  9:05 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

راز موفقيت

If you want to be successful then do this:
Look at your past by forgiveness
Look at your now with pathetic
And then
Look at your future with HOPE


اگر می خواهی به موفقیت دست پیدا کنی این کارها را انجام بده:
به گذشته با گذشت نگاه کن
به حال با رقت و دلسوزی نگاه کن
و سپس
به آینده ات با امید نگاه کن

جمعه 24 دی 1389  9:06 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

يك دعاي زيبا

I asked god to take away my habit
God said no it is not for me to take away,but for you to give it up

از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد.خدا
فرمود:خودت باید آن ها را رها کنی.


I asked god to make my handicapped child whole
God said no, body is only temporary

از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد.فرمود: لازم نیست، روحش
سالم است،جسم هم که موقت است.


I asked god to give me happiness
God said: no, i give you blessings
happiness is up to you

 گفتم مرا خوشبخت کن.فرمود:نعمت از من،خوشبخت شدن از تو.


I asked god to make my spirit grow
God said no, You must grow on your own but i will prune you to make you fruitful

از او خواستم روحم را رشد دهد.فرمود: نه تو خودت باید رشد کنی. من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم
تا بارور شوی.


I asked god for all things that i might enjoy life
God said no, I will give you life, so that you may
enjoy all things

از خدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت کامل ببرم.فرمود: برای این کار
من به تو زندگی داده ام


I asked god to help me love others
as much as he loves me
God said: Ahah, finally you have the ide

از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد
من هم دیگران را دوست بدارم.
خدا فرمود: آها بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد.

یک شنبه 26 دی 1389  2:39 AM
تشکرات از این پست
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

يك داستان بسيار بسيار زيبا

My mom only had one eye.  I hated her... she was such an embarrassment.

مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

She cooked for students & teachers to support the family.

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.

یك روز اومده بود  دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

I was so embarrassed. How could she do this to me?

 خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

I ignored her, threw her a hateful look and ran out.

 به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا   از اونجا دور شدم

The next day at school one of my classmates said, "EEEE, your mom only has one eye!"

روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره

I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear.

فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم .  كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..كاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد...

So I confronted her that day and said, " If you're only gonna make me a laughing stock, why don't you just die?!!!"

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟

My mom did not respond...

اون هیچ جوابی نداد....

I didn't even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger.

 حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

I was oblivious to her feelings.

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

I wanted out of that house, and have nothing to do with her.

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم

So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study.

 سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

Then, I got married. I bought a house of my own. I had kids of my own.

اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...

I was happy with my life, my kids and the comforts

 از زندگی ، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم

Then one day, my mother came to visit me.

تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من

She hadn't seen me in years and she didn't even meet her grandchildren.

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited.

وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر

I screamed at her, "How dare you come to my house and scare my children!" GET OUT OF HERE! NOW!!!"

 سرش داد زدم  ": چطور جرات كردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!"  گم شو از اینجا! همین حالا

And to this, my mother quietly answered, "Oh, I'm so sorry. I may have gotten the wrong address," and she disappeared out of sight.

اون به آرامی جواب داد : " اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد .

One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore .

یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

So I lied to my wife that I was going on a business trip.

 ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم .

After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity.

بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی كنجكاوی .

My neighbors said that she is died.

همسایه ها گفتن كه اون مرده

I did not shed a single tear.

ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم

They handed me a letter that she had wanted me to have.

اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن

"My dearest son, I think of you all the time. I'm sorry that I came to Singapore and scared your children.

 ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

I was so glad when I heard you were coming for the reunion.

 خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا

But I may not be able to even get out of bed to see you.

 ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم

I'm sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up.

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

You see........when you were very little, you got into an accident, and lost your eye.

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی

As a mother, I couldn't stand watching you having to grow up with one eye.

به عنوان یك مادر نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم

So I gave you mine.

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye.

برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

With my love to you,

با همه عشق و علاقه من به تو

یک شنبه 26 دی 1389  2:43 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها