0

اندوه

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

اندوه


اندوه


اندوه / از دفتر شعر "زمستان"
نه نفسهاي غريب كارواني خسته و گمراه
مانده دشت بيكران خلوت و خاموش
زير باراني كه ساعتهاست مي بارد
در شب ديوانه ي غمگين
كه چو دشت او هم دل افسرده اي دارد
در شب ديوانه ي غمگين
مانده دشت بيكران در زير باران ، آهن ، ساعتهاست
همچنان مي بارد اين ابر سياه ساكت دلگير
نه صداي پاي اسب رهزني تنها
نه صفير باد ولگردي
نه چراغ چشم گرگي پير
لحظه ي ديدار نزديك است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد، دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ
هاي، نپريشي صفاي زلفكم را، دست
و آبرويم را نريزي، دل
اي نخورده مست
لحظه‌ي ديدار نزديك است
مهدی اخوان ثالث

ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 17 بهمن 1393  3:34 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها