بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز پس از چهارده قرن ، صدایت را می شنوم !
صدای روشنت را ، از پس دیوارهای قرون !
صدای ضجه بت ها را که می شکستی شان !
و صدای انسانیت را که با تو نفسی تازه یافته بود !
و از زیر گورهای جهالت و خروارها خاک تعصب و بی ریشگی به سمت آسمان وحی پلک می گشود و حقیقت انسان را مشاهده می نمود.
صدایت را می شنوم که بر پیکر صخره های سنگی موهوم و بت های جاهلی لرزه افکنده است .
هنوز نسیم پیامت می وزد که آتش نمرودیان را خاموش ساخت و طرحی از گلستان حقیقت انداخت.
از حرا پایین بیا و « قولوا لااله الاالله تفلحوا » را دوباره فریادکن ، تا زمین زیر گام هایت دوباره جان بگیرد تا این بار ،
عصر منجمد آهن و ابررایانه و موشک ، در برابر خورشید نگاه تو ذوب شود ؛ تا لات و عزی های نوپدید ، جاودانگی پیام تو را باور کنند و در خود فرو ریزند.
صدایت را هنوز می شنوم ،
دوباره بیا و از شکستن بگو و از ساختن ،
از عطر بال جبرئیل بگو و از وحی ،
از پرواز بگو و از رسیدن ،
از عشق بگو و از لاهوت ،
از ملکوت .
زمان در انتظار انقلابی بزرگ است و به دنبال آن انقلابی بزرگتر ،
که پس از چهارده قرن غفلت و دلواپسی ، لابه لای همه هیاهو های مدرن ،
از تو می گوید، از عشق ، از انسان ، از خدا ،
او می آید تا انسانیت ، نفسی دوباره یابد و بار دیگر انسان خفته در زیر خروارها جهل و تعصب رها شود از خود .
هنوز از پس دیوار قرون ، صدایت را می شنوم ،
و صدای او را که صدای توست ، که سرشار از عطر خوش وحی است ، که مژده آمدنش را خود داده ای .
او که پیام آشنای حرا را ، دوباره در جان مان جلا می بخشد ،
اینک در سایه سار نامت ایستاده ایم و بعثت را دوباره فریاد می کشیم ،
و از دور دست ، چشم براه غبار سواری هستیم که می آید !
از حرای غیبت و پرچم سبز توحید بر دوش !
او می آید و زمین زیر گام هایش جانی دوباره می گیرد .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم