دل من مي شكند
چه دل است اين دل من؟
كه زيك لرزش اشك
بر رخ رهگذري
يا ز ناليدن مادر به فراق پسري
دل من مي شكند
چه كنم دلم از سنگ كه نيست
گريه در خلوت دل ننگ كه نيست
هر كجا اشك يتيمي رنجور
مي چكد بر سر مژگان سياه
هر كجا چشم زني غمزده با ياد پسر مانده به راه
در مزاري كه زني ناله كند در عزاي پسرش
يا يتيمي كه كند گريه به سوگ پدرش
جانم آيد به خروش
ور ببينم پر خونين كبوتر را
يا يكي بچه گنجشك كه بشكسته پرش
دل من مي شكند
حالت دختركي كوچك و تنها و فقير
كه به حسرت كند از شيشه اشك به عروسك نگه گاه به گاه
وز دل تنگ كند ناله و آه
ناله پيرزني غمزده و دست تهي
كه ندارد نفسي
ضجه مرغ اسير
كه كند ناله به كنج قفسي
هق هق مرد اسيري كه بلا ديده بسي
حالت دختر زشتي كه ز شرم
رو ندارد به كسي
دل من مي شكند
هر كجا در نگه تازه نهالاني خرد
از ستيز پدر و مادر خشم آلوده
مي وزد بوي طلاق
وز پراكندگي غافله اي برخيزد
در سرا بانگ فراق
آن زماني كه بدنبال شهيد
مادر داغ به دل
سينه مي كوبد و مي نالد و مي گريد زار
همچنان ابر بهار
يا زماني كه نشيند در اشك
بر سر سنگ مزار
و به فرياد كند نام پسر را تكرار
دل من مي شكند
چه كنم دلم از سنگ كه نيست
گريه در خلوت دل ننگ كه نيست
چه دل است اين دل من
دلم از ناله مرغان چمن مي شكند
ز خيال غم مردم دل من مي شكند
دلم از داغ شهيدان وطن مي شكند
چه كنم دلم از سنگ كه نيست
گريه در خلوت دل ننگ كه نيست
چه كنم دل من مي شكند
مهدي سهيلي
New layer...