0

همیشه بر این سواحل راه می روم

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

همیشه بر این سواحل راه می روم


همیشه بر این سواحل راه می روم


همیشه بر این سواحل راه می روم

میان ماسه و کف

مد دریا اثر پاهایم را پاک می کند ،

و باد ، کف دریا را می برد 

اما دریا و ساحلش

برای همیشه بر جایند .

روزی دستم را پر از مه کردم

سپس آن را گشودم

مه کرم ابریشمی گشت

دستم را بستم و گشودم ،

کرم ابریشم به پرنده ای تبدیل شد

دوباره ، دستم  را بستم و باز کردم

در کف دستم مردی ایستاده بود

چهره اش غمگین و پرغرور

و بار دیگر ، دستم را بستم ،

هنگامی که گشودمش ،

چیزی جز مه در آن نبود .

در هنگام آوایی شنیدم سرشار از لطافت

فقط دیروز خود را در جهان هستی

چون ذره ای لرزان و بی آهنگ دیدم .

امروز ، می دانم که خود جهانم

و می دانم که زندگی در من

با لرزشی آهنگین می جنبد

در بیداری به من می گویند :

(( تو و جهانی که در آن زندگی می کنی

جز ذره ای ماسه

در ساحل بی انتهای دریایی بی پایان نیستید . ))

در رویا به آنها می گویم :

(( من خود دریای بی پایانم

و همه هستی بر ساحل من

ذره ای بیش نیستند . ))

تنها یک بار ، نتوانستم از سوال کننده بپرسم :

(( تو که هستی ؟ ))

اول اندیشه ی خدا یک فرشته بود .

و اولین کلام او انسان


ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیله‌سین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.

جمعه 17 بهمن 1393  3:20 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها