دست ها
به دست های او نگاه می کنم
که می تواند از زمین
هزار ریشه گیاه هرزه را بر آورد
و می تواند از فضا
هزارها ستاره را به زیر پر درآورد
به دست های خود نگاه می کنم
که از سپیده تا غروب
هزار کاغذ سپید را سیاه می کند
هزار لحظه عزیز را تباه می کند
مرا فریب می دهد
تو را فریب می دهد
گناه می کند!
چرا سپید را سیاه می کند؟
چرا گناه می کند!؟