داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز، شاید افسانه ای بیش نیست
برخی از پژوهشگران بر این باورند که پیامبر اسلام نامه ای به هیچ یک از پادشاهان ننوشته است و آنچه در تاریخ نوشته اند ساخته دست خلفا برای توجیه حملاتشان به نواحی گوناگون بوده است. بررسی هر یک از فرمانروایان هم عصر پیامبر که در منابع از فرستادن نامه به ایشان سخن رفته است به درازا می کشد اما در این نوشتار نگاهی اجمالی به نامه پیامبر به خسرو پرویز می کنیم.
همه ما داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را شنیده ایم و شاید در نظر بسیاری از ما این رویداد، یک واقعیت تاریخی فرض شود اما باید پذیرفت که در این داستان ابهامات زیادی وجود دارد و حتی برخی از مورخین رویداد دیگری را نقل کرده اند. در این نوشتار از روی شواهد و قراین تاریخی به بررسی اجمالی این موضوع می پردازیم.
آنچه مشهور است...
در بسیاری از کتاب ها و مقاله ها این داستان را نقل می کنند:
در سال ششم یا هفتم هجری، پیامبر اسلام (ص) ضمن نامه ای خطاب به خسروپرویز، وی را به دین اسلام فرا خواند.
چون نامه پیامبر را بر خسرو خواندند، خشم او را فرا گرفت که به چه جرأتی پیامبر نام خود را قبل از نام شاهنشاه ایران آورده لذا خسرو پرویز نامه را پاره کرد و به فرماندار یمن- به نام «باذان» - که از دست نشاندگان حکومت ساسانی بود نوشت: به من گزارش رسیده مردی از قریش در مکه مدعی نبوت است. دو نفر از افسران ارشد خود را به سوی او اعزام کن تا از احوال وی پرس و جو کرده، او را دستگیر کنند و برای من بفرستند.
شاید چندین و چند بار با چنین مواردی در کتاب های تاریخی آموزش و پروش و همچنین کتاب های دروس عمومی دانشگاه ها مواجه شده باشیم؛ اما به راستی این گونه بوده است؟!
نگاهی به منابع
داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز ریشه در نوشته طبری (سده های ٣ و ۴ ه.ق) دارد که بعد ها مورخانی مانند ابن بلخی (سده ۶ ه.ق)، ابن اثیر (سده های ۶ و ٧ ه.ق) و... چنین مواردی را نقل کرده اند.
متن نامه پیامبر را غالباً، این چنین روایت کرده اند:
بسم الله الرحمن الرحیم
من محمد رسول الله الى کسرى عظیم الفارس. سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و ان محمد عبده و رسوله. ادعوک بدعاء الله فانى رسول الله الى الناس کافة لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین. فاسلم تسلم . فان ابیت فان اثم المجوس علیک.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
از محمد(ص) پیامبر خدا به پادشاه بزرگ ایران. درود بر آنکس که از راه راست پیروی کند و به خداوند و رسول او ایمان آورد و گواهی دهد که خدایی بجز خدای یگانه و بی شریک وجود ندارد و محمد(ص) بنده و رسول اوست. من ترا به پذیرفتن دین خدا عز و جل فرامیخوانم٬ زیرا فرستاده او بر همه جهانیانم تا پیام او را بر همه کافران ابلاغ کنم. پس ایمان آور تا رستگار شوی٬ و اگر چنین نکنی گناه مردم مجوس بر تو باد!»
جزئیات این داستان در تاریخ طبری نسبت به منابعی مانند فارسنامه ابن بلخی و تاریخ کامل ابن اثیر کمتر است، در حالی که طبری نسبت به منابع دیگر کهن تر می باشد.
به طور مثال دلیل خسرو پرویز برای پاره کردن نامه، در تاریخ طبری نقل نشده و تنها گفته شده است: و خسرو نامه پیمبر را بدرید
تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٢
اما در فارسنامه دلیل پاره کردن نامه و همچنین پرخاش خسرو به فرستاده پیامبر نقل می شود : پرویز خشم گرفت بر فرستاده پیغمبر علیه السلام و نامه بدرید و گفت چرا نام خویش پیشتر از نام من نبشت
فارسنامه ابن بلخی، ص ١٠۶
طبری در ادامه می نویسد: پس از آن خسرو به باذان فرمانروای یمن نوشت که دو مرد دلیر به نزد این مرد حجازی فرست که او را سوی من آرند.
تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٢
می گویند که آن دو شخص نزد پیامبر رفتند و پیامبر آنان را به اسلام خواند و پیامبر با توجه به وحی الهی که به ایشان رسید، پیش بینی مرگ خسرو را کردند و در نتیجه فرستادگان موضوع را به باذان گفتند و باذان با تحقق این پیش بینی به اسلام گروید.
تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٣
تاریخ یعقوبی (سده های ٣ و ۴ ه.ق)، یکی دیگر از منابع کهنی است که از نامه پیامبر به خسرو پرویز سخن گفته اما جالب آنکه یعقوبی موضوع دیگری در این باره نوشته و از جواب خسرو پرویز به پیامبر سخن گفته است:
و خسرو [در جواب نامه پیامبر] بدو نامه ای نگاشت و آن را در میان دو پاره حریر نهاد و در میان آن دو، مُشکی گذاشت. چون فرستاده آن را به پیامبر داد، [پیامبر] آن را گشود و مشتی از مشک برداشت و بویید و به یاران خویش هم داد و گفت: «ما را در این حریر نیازی نه و از پوشاک ما نیست، باید البته به دین من درآیی یا خودم و یارانم به سرت خواهیم آمد و امر خدا از آن شتابنده تر است، اما نامه ات، پس من از خودت به آن داناترم و در آن چنین و چنان است» و آن را نگشود و نخواند و فرستاده نزد خسرو باز گشت
تاریخ یعقوبی، ص ۴۴٣
بررسی داده های ایرانی و روایت ساسانیان درباره این موضوع ضروری است اما متأسفانه چنین داده هایی بسیار محدود هستند. به هر حال در شاهنامه فردوسی که به نظر می رسد فردوسی از منابع ایرانی و گفته های دهقانان بهره برده است، اثری از چنین نامه ای نیست و به هیچ وجه داستان پاره کردن نامه پیامبر در شاهنامه نقل نشده است.
بررسی ابهامات
اگر به کلیات این داستان در گفته تمام مورخانی که از این موضوع گفته اند، نگاهی بیندازیم، سه مرحله در این رویداد مورد توجه قرار می گیرد:
- پیامبر اسلام به خسرو پرویز نامه ای فرستاد.
- دو فرستاده از جانب ایران توسط باذان (فرماندار یمن) به سوی پیامبر رهسپار شدند.
- پس از بازگشت فرستادگان از جانب پیامبر، باذان مسلمان شد و دیگر ابنای پارسی مقیم یمن نیز با وی مسلمان شدند (باید توجه داشت که یمن در آن روزگار جزء اراضی ایران ساسانی محسوب می شد).
همان طور که می بینید اگر کلیات داستان را جدا از جزئیات آن بررسی کنیم، چیز دیگری حس می شود اما علاوه بر اینکه مورخان نظر یکسانی به این جزئیات ندارند، اگر جزئیات گفته شده را دقیق تر بررسی کنیم ابهاماتی بوجود می آید.
به هر حال در داستان پاره کردن نامه چنین آمده که پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، خسرو به باذان دستور داد دو نفر نماینده به مدینه بفرستد که این دو شخص برای دستگیر کردن پیامبر و یا بیم دادن ایشان روانه عربستان شدند. اما باید توجه داشت که فرستادن تنها دو شخص برای دستگیری شخصی مانند پیامبر آن هم در شبه جزیره عربستان کاری بسیار غیر منطقی و غیر معقول به نظر می رسد و باید بررسی کرد که دستگیری پیامبر چه سودی برای خسرو می توانسته داشته باشد؟!
از طرفی در تاریخ ساسانیان به کرات به فرستادن سفیرانی برای گفتگو به سوی کشور های دیگر بر می خوریم و با توجه به روایت یعقوبی فرستادن این اشخاص بیش تر به فرستادن اشخاصی برای گفتگو می ماند.
برخی از مواردی که درباره رفتار دو فرستاده و واکنش پیامبر در برابر آنها نوشته اند به هیچ وجه با قضیه دستگیری پیامبر همخوانی ندارد و گویا بال و پری است برای زیبا شدن داستان، به طوری که صحبت های جالبی درباره چگونگی پیرایش صورت به میان می آید:
هنگامی که آن دو تن به نزد پیمبر آمدند، ریش خود را تراشیده بودند و سبیل گذاشته بودند. و پیمبر دیدن آنها را خوش نداشت و سوی آنها نگریست و گفت: «کی گفته که چنین کنید؟»
گفتند: «پروردگار ما چنین گفته» مقصودشان خسرو بود. پیغمبر گفت: ولی پروردگار من گفته است که ریش بگذارم و سبیل بتراشم
تاریخ طبری، جلد سوم، ص ١١۴٣
اگر به منابع دیگری که شرایط شاهنشاهی ساسانی را نقل کرده اند توجه کنیم، ابهامات دیگری هم بوجود می آیند. تمام اطلاعاتی که از منابع مختلف تاریخی (ایرانی، بیزانسی، ارمنی، گرجی، سریانی، مصری و ...) درباره تشریفات دربار تیسفون به ما رسیده اند، حاکی از آنند که این تشریفات سنگین ترین نمونه نوع خود در همه جهان باستان بوده است و از جمله خود این تشریفات نیز پیچیده ترینشان تشریفات مربوط به باریابی کسان به نزد شاهنشاهان ساسانی مخصوصاً دوران خسرو پرویز بوده که گذشتن از یک هفت خوان واقعی رستم را برای آنان ایجاب میکرده است، بطوریکه حتی پادشاهان درجه دوم نیز اجازه چنین باریابی را جز با حفظ این مراسم نداشته اند و در اینصورت نیز هیچیک از آنان نمی توانسته اند از فاصله معینی به شاه نزدیکتر شوند. (در این باره میتوان بررسی جامعی را در ایران در دوران ساسانیان Arthur Christensen یافت که در آن از دیگر مورخان غربی نیز که در این زمینه گزارشهایی داده اند نقل قولهای متعدد شده است.)
در چنین شرایطی تصور اینکه یک عرب گمنام از بیابان حجاز، به نمایندگی از جانب یک عرب دیگر که شاید برای دربار ساسانی به همان اندازه خود او گمنام بوده است، در دربار حاضر شود و مستقیماً نامه را به خسرو پرویز بدهد کمی سخت می آید.
برخی می گویند، پیش بینی های موبدان زرتشتی هم در زمان انوشیروان – که مصادف با ولادت حضرت محمد (ص) بود – و هم در زمان خسرو پرویز- که هم زمان با بعثت نبی خدا بود - امکان ورود این نماینده عرب را به دربار ساسانی می دهد. اگر این موضوع را بپذیریم آیا به راستی کسی که اینچنین به پیش بینی پیامبر بودن یک نفر معتقد می شود و تشریفات مهم را برای این موضوع نادیده می گیرد، بدین گونه با نامه آن شخص برخورد می کند؟! این هم کمی غیر منطقی به نظر می آید و یک تناقض است.
ابهامات هنگامی بیشتر می شود که با بررسی زمان فرستاده شدن نامه های پیامبر به پادشاهان دیگر، در می یابیم که این نامه ها همزمان با سال هایی بوده است که پیامبر دچار مقابله با رویداد های مهمی در داخل سرزمین حجاز بوده است و هنوز بسیاری از اعراب اسلام نیاورده بودند.
در آخر باید پرسید که چرا داستان پاره کردن نامه توسط خسرو پرویز تا این حد مورد توجه قرار گرفته و همه گیر شده است، اما مسلمان شدن باذان -که تقریبا تمام مورخانی که از پاره شدن نامه سخن گفته اند بدان اشاره کردند- تا این حد گمنام مانده است؟ این موضوع هم به ابهامات می افزاید.
نتیجه گیری
به طور کلی باید پذیرفت که موضوع نامه پیامبر به خسرو پرویز با ابهامات زیادی روبرو است، منابع کهن درباره این موضوع اشتراک ندارند؛ برخی از پاره کردن نامه توسط خسرو پرویز می گویند، برخی از پاسخ دادن خسرو پرویز به پیامبر سخن می رانند و برخی هم اصلا اشاره ای به چنین نامه ای نمی کنند! این در حالی است که روایاتی که از پاره کردن نامه توسط خسروپرویز می گویند با اغراق هایی روبرو هستند که با داده های هم عصر ساسانیان همخوانی ندارند.
شاید آنچه باعث شده است که داستان پاره کردن نامه پیامبر در نزد برخی باور پذیر شود غرور خسرو پرویز باشد. با خواندن برخی از منابع تاریخی، چهره ای که از خسرو پرویز ترسیم می شود، چهره ای مغرور و خود سر است. این چهره مغرور و خود سر از خسرو در داستان هایی مانند خسرو و شیرین هم نمایان می شود.
داستان نامه پیامبر به خسرو پرویز و به ویژه روایتی که از پاره کردن نامه توسط خسرو پرویز سخن می گویند، بیشتر شبیه به افسانه می باشد و ممکن است بعد ها دست مایه خلفا برای حمله به دیگر کشور ها قرار گرفته باشد.