0

غزل شمارهٔ ۸۷ - دیگجوش

 
amirali123
amirali123
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 15244
محل سکونت : آذربایجان شرقی

غزل شمارهٔ ۸۷ - دیگجوش

شهریار
 

اگر چه رند و خراب و گدای خانه به دوشم

گدائی در عشقت به سلطنت نفروشم

اگر چه چهره به پشت هزار پرده بپوشی

توئی که چشمه نوشی من از تو چشم نپوشم

چو دیگجوش فقیران بر آتشم من و جمعی

گرسنه غم عشقند و عاشقند به جوشم

فلک خمیده نگاهش به من که با تن چون دوک

چگونه بار امانت نشانده اند به دوشم

چنان به خمر و خمار تو خوابناکم و مدهوش

که مشکل آورد آشوب رستخیز به هوشم

صلای عشق به گوشم سروش داده به طفلی

هنوز گوش به فرمان آن صلای سروشم

تو شهریار بیان از سکوت نیم شب آموز

گمان مبر که گرم لب تکان نخورد خموشم

 

یک شنبه 28 دی 1393  9:22 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها