0

از همه مسئولین محترم می‌خواهم ‌اختلافات را کنار بگذارند!

 
namebaran
namebaran
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1392 
تعداد پست ها : 4155
محل سکونت : تهران

از همه مسئولین محترم می‌خواهم ‌اختلافات را کنار بگذارند!

شهید احمد صادقی شهمیرزادی در دوازدهم مهر ۱۳۴۰ در شهمیرزاد‌ در خانواده‌ای مذهبی و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت‌ به دنیا آمد. چون پدرش از روحانیون فاضل و برجسته حوزه علمیه بود، از‌‌ همان کودکی و نوجوانی با مسائل مذهبی آشنا شد و اهمیت زیادی برای واجباتش قائل بود. 

وی پس ‌از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت کمیته انقلاب اسلامی درآمد و یکی از اعضای فعال در شناسایی و افشای چهره کریه منافقین و ضدانقلاب بود که با شروع جنگ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در‌آمد. 

شهید ‌صادقی شهمیرزادی، مدتی برای گذراندن دوره آموزش نظامی به تهران اعزام و پس از خاتمه آموزش، راهی جبهه‌های جنوب شد. او در عملیات فتح‌المبین به عنوان فرمانده گروهان شرکت کرد و بعد از آن در چند عملیات مثل بیت‌المقدس، محرم از خود رشادت خاصی نشان داد. او بعد از عملیات محرم به عنوان فرمانده گردان زرهی لشکر هفده علی‌ابن ابیطالب منصوب شد و با پیگیری و پشتکار، گردان زرهی لشکر را با تانک‌های غنیمتی تشکیل داد و مجهز کرد.

سرانجام در مورخه ۲۵ /۱۰/ ۶۵ وی در عملیات کربلای ۵ در حالی که دستگاه‌های مهندسی رزمی را برای احداث خاکریز در حین عملیات بین نیروهای خودی و دشمن در جزیره بوارین هدایت می‌کرد، خمپاره دشمن سینه و پهلویش را شکافت و به دیدار معشوق شتافت. 

آنچه در ادامه می‌خوانید، خاطراتی شنیدنی و بخشی از وصیت نامه این شهید سرافراز است.

«می‌ترسم همین یک بار…

نوجوان بود. سیزده چهارده سال بیشتر نداشت. یک روز دیدمش. نگران بود و آشفته. از او پرسیدم: «دایی جان چی شده!». به گریه افتاد و گفت: «نماز صبحم قضا شد‌». 

دلداری‌اش دادم. گفتم: ‌تو هنوز به سن تکلیف نرسیده‌ای. خدا تو رو مؤاخذه نمی‌کند‌. 
گفت: «می‌ترسم همین یه بار، باعث بشه ‌بعد‌ها هم نمازم قضا بشه‌». (راوی رجبعلی تابش دایی شهید). 

من فقط یک شرط دارم‌ 

چند ‌دختر دم‌بخت را در نظر گرفته بودم. برایش نامه نوشتم ‌اگر می‌توانی به مرخصی بیا. 
با خانواده یکی از آنان هم صحبت کرده بودم و آنها نیز رضایت خود را اعلام کرده و گفته بودند باید احمد آقا هم باشد تا دختر و پسر همدیگر را ببینند و با هم صحبت کنند و شرایط همدیگر را بشنوند. 

در جواب برایم نوشت: ‌«مادر هر شرطی را که تو بپذیری من هم قبول دارم؛ اما من فقط یک شرط دارم تا جنگ هست باید در جبهه باشم‌»‌ (راوی مادر گرامی شهید). 

اگر این دفعه را بروم…

آخرین باری که می‌خواست اعزام شود، به او ‌گفتم: «احمد آقا، شما دیگه وظیفه‌تونو انجام دادین! بذارین دیگران برن!». 

هر وقت این حرف‌ها را ‌می‌گفتم یا سکوت و یا سعی می‌کرد ‌جوری من را قانع کند، ولی این بار طور‌ دیگری جواب‌ داد. ‌گفت: «فقط بذار این دفعه رو برم، مطمئن باش دیگه نمی‌رم!»‌ (راوی همسر محترم شهید).

شب آخر

در عملیات کربلای ۵ به طرح و عملیات تیپ مأمور شده بود. شب عملیات گردان مهندسی رزمی را هدایت می‌کرد. خستگی کار روزانه استراحت شب را می‌طلبید. در یکی از روستاهای سرپل ذهاب در یک منزل نیمه کاره مستقر شدیم. نهر آبی از جلوی آن می‌گذشت. شب همه به خواب رفته بودند. احمد آقا در نهر وضو گرفت. اورکتش روی دوشش بود. گوشه‌ای با خدای خودش خلوت کرد. زمزمه‌اش را می‌شنیدم. با خدا راز و نیاز می‌کرد و طلب شهادت داشت‌ (راوی علی‌اصغر نریمان، هم‌رزم شهید). 

قسمتی از وصیت‌نامه شهید احمد صادقی شهمیرزادی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

اول اینکه قلب تپنده امت اسلامی را یاری نموده و به هیچ وجه و عنوان به اوامرش حتی یک لحظه در انجامش تردید به خود راه ندهید و بدانید امام امت با امام زمانش در رابطه است و دستوراتش دستورات امام عصر بوده و انجامش بر همه واجب. هر چند شما مردم ثابت کردید که چقدر مطیع ولایت هستید. خداوند به همه شما اجر و مزد عنایت کند. 
مطلب دوم اینکه خواست ما از خداوند این است که از عمر ما بکاهد و بر عمر اماممان بیفزاید. 

مسأله سوم اینکه از همه مردم و مخصوصاً مسؤولین محترم می‌خواهم که اختلافات هر چند جزیی را هم کنار بگذارند و دست برادری به هم دیگر داده در راه ساختن کشوری آباد و خدمت به محرومین و آزادی قدس عزیز قدم بردارند. مردم ما از توطئه غرب و شرق نمی‌ترسند. آن‌ها از اختلافات می‌هراسند که ان‌شاءالله با کنار گذاشتن آن مشت محکمی به دهان یاوه‌گویان بکوبید. 

مطلب چهارم نصیحتی است به فرصت‌طلبان، محتکران و نق‌زن‌ها که دست از خیانت خود بردارند و از خانواده‌های شهدا خجالت بکشند. از خون ریخته شده بر صحرای سوزان جنوب این عزیزان شهید بترسند. بدانند روزی عمر سیاه‌شان به سر می‌آید و برایشان جز روسیاهی چیز دیگری باقی نمی‌ماند. به سیل خروشان انقلاب بپیوندند تا ان‌شاءالله رستگار شوند. 

در خاتمه چند نکته‌ای برای فرزندم پسرم؛
شعرا و عاشقان گفتند: 
«آن کس که ترا شناخت جان را چه کند      فرزند و عیال و خانمان را چه کند» 

این بیت زیبایی است. از بطن جان همه شهیدان و عاشقان گفتند هر کس خدا را شناخت سایر علایق برایش کم ارزش جلوه می‌کند، ولی تو بدان پسرم نه اینکه به تو علاقه نداشتم نه این طور نیست. پیامبر در مرگ فرزندش گریست. امام حسین بر سر نعش علی‌اکبرش از دنیا بی‌زاری جست در صورتی که آن بزرگواران بیش از همه ما عاشق خداوند بودند و این حب فرزند را خداوند در دل انسان کاشت، ولی فرزندم تا وقتی دوستی و نزدیکی پدر و فرزندی در محفل گرم خانه برپاست که اسلام در خطر نباش. نوامیس مسلمین در معرض تهدید قرار نگیرد ولی اگر بر خلاف این‌ها باشد این وظیفه پدر است که از محفل گرم منزل به سوی میدان و برای دفع ظلم حرکت کند که تو فردا سالم و سربلند بمانی. 

او می‌میرد که اسلام و نسل فردای مسلمانان زنده و آزاده بمانند این درس را امام حسین (ع) با شهادتش به ما آموخت و تو فرزندم همیشه پیرو امام حسین (ع) باش نه پیرو ده روز از اول ماه محرم و سینه زدن‌های خشک و خالی، بلکه مکتب زیر بار ظلم نرفتن امام را بیاموز. بنده اگر مانند خیلی‌های دیگر زندگی در شهر و منزل را ترجیح می‌دادم شاید مورد بازخواست ائمه در روز قیامت قرار می‌گرفتم شاید بین من و مردم زمان امام حسین علیه‌السلام فرقی نبوده شاید خطبه امام علی ـ‌ ‌علیه‌السلام ـ که مردان زمان خود را به نامردان تشبیه کرده بود شامل حالم می‌شد. من راهم را آگاهانه یافتم. 

بین امام امت و ائمه معصومین خصوصیات مشترک زیادی دیدم. امامم را شایسته رهبری و زعامت شناختن و بر خود واجب دیدم به یاریش بشتابم، نه با شعار بلکه با عمل که امیدوارم خداوند قبول کند و تو‌ای فرزندم سعی کن با اعمالت روحم را آزرده نکنی. اولین خواسته‌ام اینکه درست را بخوانی تا آنجا که بتوانی در جایی حساس ومهم برای مملکت اسلامی مؤثر باشی. در همه حال یک لحظه از یاد خدا غافل نشوی. زندگی خود را با زندگی ائمه معصومین مطابقت کنی و با خواندن احادیث و روایات پیرو آنان باشی. از رهبری‌های امام امت پیروی کنی و از روحانیت در خط این بزرگوار حمایت نمایی و در مواقع لزوم به دستور او برای رویارویی با دشمنان جهت آزادی عتبات متبرکه آماده کارزار شوی. 

هیچ‌گاه دل به دنیا نبندید که این دو روزه به سرعت برق و باد می‌گذرد و آن چیزی که باقی می‌ماند اعمال انسان که باعث سربلندی و یا خدای نکرده سرافکندگی شخص می‌شود. 
فرزندم در خاتمه به گفتار امام گوش دار و از راه راست اسلام یک لحظه منحرف نشو. دین خداوند را یاری کن تا خدا ترا یاری کند. پسرم اگر بنده موفق به زیارت حرم امام حسین علیه‌السلام نشدم تو بعد از آزادی کربلا به زیارت مرقد مطهر آقا برو و سلام مرا به امام برسان. خداوند امام را تا ظهور امام مهدی (عج) برای رهبری امت زنده نگه بدارد. خداوند ان شاءالله فرج امام زمان را نزدیک کند. 

والسلام‌علیکم و رحمت‌‌الله و برکاته

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار
بنده عاصی خداوند: احمد صادقی
۱۷ /۷ /۶۵

چشم برندار ازم می پاشه زندگیم

یک شنبه 28 دی 1393  8:44 AM
تشکرات از این پست
ali_kamali mehdi0014
دسترسی سریع به انجمن ها