0

خاطره خدمت 2

 
saeidfarajpour
saeidfarajpour
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1392 
تعداد پست ها : 2734
محل سکونت : اردبیل

خاطره خدمت 2

خاطره دوم

اوایل خدمت تو آسایشگاه تشک نبود بچه ها چندتا پتو رو می نداختن زیرشون روش ملحفه می کشیدند یکی از روزا پتو کم اومد فرمانده یگان به من گفت پاشو بریم ببینم چرا پتو کم اومده مگه چندتا پتو زیرشون انداختن که پتو کم اومده (من مسئول آسایشگاه بودم ) رفتیم یکی یکی ملحفه رو باز می کرد هرکی بیشتر از 3 تا پتو زیرش داشت بیرون می کشید ( 2 یا 3 نفر بودند کلا) تا رسید به یه تخت ملحفشو باز کرد شمرد 1،2،3،4،5،6،7 به من نگاه کرد و گفت این مال کیه منم با یه خنده ملیح جوابشو دادم هیچی دگ از بازرسی منصرف شد(آخه تخت خودم بود)

وبلاگ1.png (600×338)sign1.gif (240×50)وبلاگ1.png (600×338)

دوشنبه 22 دی 1393  3:16 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها