ولادت و دوران کودکى
پيغمبر اکرم يگانه پيغمبرى استکه تاريخ کاملا مشخصى دارد. حضرت رسول اکرم (ص) در ساعات ابتدايى صبح روز جمعه هفدهم ماه ربيع الاول يعنى در فصل بهار در شهر مکه به دنيا آمد. در آن محيط که فقط و فقط محيط بت پرستى بود، او هرگز بتى را سجده نکرد. پيغمبر اکرم در همه عمرش، از اول کودکى تا آخر، هرگز اعتنائى به بت و سجده بت نکرد. اين، يکى از مشخصاتايشان است.
پيش از بعثت براى خديجه که بعداَ به همسرى اش در آمد، يک سفر تجارتى به شام پيش آمد در آن سفر بيش از پيش لياقت و استعداد و امانت و درستکارى حضرت محمد برايش روشن شد. او در ميان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود که لقب محمد امين يافته بود و امانتها را به او مى سپردند. پس از هجرت به مدينه، حضرت على ( عليه السلام ) را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلى برساند.
بزرگان در بسيارى از کارها به عقل او اتکا مى کردند. عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود که پيغمبر اکرم سختبه آنها مشهور بود به طورى که در زمان رسالت وقتى که فرمود آيا شما تاکنون از من سخن خلافى شنيده ايد، همه گفتند: ابدا، ما تو را به صدق و امانت مى شناسيم.
يکى از جريانهايى که نشان دهنده عقل و فطانت ايشان است، اين است که وقتى خانه خدا را خراب کردند ( ديوارهاى آن را برداشتند ) تا دو مرتبه بسازند، حجر الاسود را نيز برداشتند. هنگامى که مى خواستند دو مرتبه آنرا نصب کنند، اين قبيله مى گفت من بايد نصب کنم، آن قبيله مى گفتمن بايد نصب کنم، و عنقريب بود که زد و خورد شديدى روى دهد. پيغمبر اکرم آمد قضيه را به شکل خيلى ساده اى حل کرد. به اين شکل که فرمودند از هر قبيله مردى به نمايندگى بيايد و در گذاشتن سنگ در سرجايش کمک کند. بدين ترتيب پيامبر آن ماجرا را به خوبى به پايان رسانيد.
از سوابق ديگر قبل از رسالت رسول اکرم يعنى در فاصله ولادت تا بعثت، اين است که تا سن بيستو پنج سالگى دو بار به خارج عربستان مسافرت کرد.
پيغمبر فقير بود، از خودش پولى نداشت يعنى به اصطلاح يک سرمايه دار نبود. هم يتيم بود، هم فقير و هم تنها. يتيم بود خودش شخصا کار مى کرد و زندگى مى نمود
بعد از سى سالگى در حالى که خودش با خديجه زندگى و عائله تشکيل داده است، کودکى را در دو سالگى از پدرش مى گيرد و ميآورد در خانه خودش. کودک، على بن ابى طالب است.
تا وقتى که مبعوث مى شود به رسالت و تنهائيش با مصاحبت وحى الهى تقريبا از بين مى رود، يعنى تا حدود دوازده سالگى اين کودک، مصاحب و همراهش فقط اين کودک است
،.پيغمبر اکرم در ميان قوم خودش تنها بود، همفکر نداشت.. يعنى در ميان همه مردم مکه کسى که لياقت همفکرى و همروحى و هم افقى او را داشته باشد، غير از اين کودک نيست. خود حضرت على ( ع ) نقل مى کند که من بچه بودم، پيغمبر وقتى به صحرا مى رفت، مرا روى دوش خود سوار مى کرد و مى برد.
در بيست و پنج سالگى خديجه از او خواستگارى مى کند.
عجيب اين است:
حالا که همسر يک زن بازرگان و ثروتمند شده است، ديگر دنبال کار بازرگانى نمى رود. تازه دوره عبادتش شروع مى شود. آن حالت تنهايى يعنى آن فاصله روحى اى که او با قوم خودش پيدا کرده است، روز بروز زيادتر مى شود. ديگر اين مکه و اجتماع مکه، گويى روحش را مى خورد. حرکت مى کند تنها در کوههاى اطراف مکه ( 1 ) راه مى رود، تفکر و تدبر مى کند. خدا مى داند که چه عالمى دارد، ما که نمى توانيم بفهميم. در همين وقت است که غير از آن کودک يعنى على ( ع ) کس ديگر، همراه و مصاحب او نيست.
ماه رمضان که مى شود در يکى از همين کوههاى اطراف مکه - که در شمال شرقى اين شهر است و از سلسله کوههاى مکه مجزا و مخروطى شکل است - به نام کوه حرا که بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ( کوه نور ) خلوت مى گزيند. شايد خيلى از شما که به حج مشرف شده ايد اين توفيق را پيدا کرده ايد که به کوه حرا و غار حرا برويد. پدرم که دوبار به آنجا رفته است خيلى از محيط آنجا تعريف ميکند.براى يک آدم معمولى حدود سه ربع هم طول مى کشد تا به بالاى آن کوه برسد. ماه رمضان که مى شود اصلا به کلى مکه را رها مى کند و حتى از خديجه هم دورى مى گزيند. يک توشه خيلى مختصر، آبى، نانى با خودش بر مى دارد و مى رود به کوه حرا و ظاهرا خديجه هر چند روز يک مرتبه کسى را مى فرستاد تا مقدارى آب و نان برايش ببرد. تمام اين ماه را به تنهايى در خلوت مى گذراند. البته گاهى فقط على ( ع ) در آنجا حضور داشته و شايد هميشه على ( ع ) بوده است. قدر مسلم اين است که گاهى على ( ع ) بوده است، چون مى فرمايد: آن ساعتى که وحى نزول پيدا کرد من آنجا بودم.
از آن کوه پائين نميآمد و در آنجا خداى خودش را عبادت مى کرد. اينکه چگونه تفکر مى کرد، چگونه به خداى خودش عشق مى ورزيد و چه عوالمى را در آنجا طى مى کرد، براى ما قابل تصور نيست. على ( ع ) در اين وقت بچه اى است حداکثر دوازده ساله. در آن ساعتى که بر پيغمبر اکرم وحى نازل مى شود، او آنجا حاضر است. پيغمبر يک عالم ديگرى را دارد طى مى کند. هزارها مثل ما اگر در آنجا مى بودند چيزى را در اطراف خود احساس نمى کردند ولى على ( ع ) يک دگرگونيهايى را احساس مى کند. قسمتهاى زيادى از عوالم پيغمبر را درک مى کرده است، چون مى گويد:
من صداى ناله شيطان را در هنگام نزول وحى شنيدم.
مثل شاگرد معنوى که حالات روحى خودش را به استادش عرضه مى دارد، به پيغمبر عرض کرد: يا رسول الله ! آن ساعتى که وحى داشت بر شما نازل مى شد، من صداى ناله اين ملعون را شنيدم. فرمود بله على جان !
شاگرد من ! تو آنها که من مى شنوم، مى شنوى و آنها که من مى بينم، مى بينى ولى تو پيغمبر نيستي.
پاره اى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مى پرداخت با اينکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدينه در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى کاست او آرامش کامل خويش را در عبادت و راز و نياز با حق مى يافت عبادتش به منظور طمع بهشت و يا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود روزى يکى از همسرانش گفت: تو ديگر چرا آن همه عبادت مى کنى ؟ تو که آمرزيده اى ! جواب داد: آيا يک بنده سپاسگزار نباشم ؟
بسيار روزه مى گرفت. علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، يک روز در ميان روزه مى گرفت دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلى جمع مى شد و در مسجد معتکف مى گشت و يکسره به عبادت مى پرداخت، ولى به ديگران مى گفت: کافى است در هر ماه سه روز روزه بگيريد مى گفت: به اندازه طاقت عبادت کنيد، بيش از ظرفيت خود بر خود تحميل نکنيد که اثر معکوس دارد.
با گوشه گيرى و ترک اهل و عيال مخالف بود، بعضى از اصحاب که چنين تصميمى گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند مى فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و ياران شما همه حقوقى بر شما دارند و مى بايد آنها را رعايت کنيد.
عبادت تنهايى را طول مى داد، گاهى در حال عبادت شخصى و شبانه ساعتها سرگرم بود، اما در جماعت به کوتاهى آن اصرار داشت، رعايت حال ضعفا را لازم مى شمرد و به آن توصيه مى کرد.
يکى ازسوابق رسول خدا اين است که امى بود يعنى مدرسه نرفته ودرس نخوانده بود و نزد هيچ معلمى علم نياموخته و با هيچ نوشته و دفتر و کتابى آشنا نبوده است.
هيج مسلمان يا غير مسلمانى مدعى نشده است که آن حضرت در دوران کودکى يا جوانى، چه رسد به دوران کهولت و پيرى که دوره رسالت است، نزد کسى خواندن يا نوشتن آموخته است، و همچنين احدى ادعا نکرده و موردى را نشان نداده است که آن حضرت قبل از دوران رسالت يک سطر خوانده و يا يک کلمه نوشته است.
مردم عرب، بالاخص عرب حجاز، در آن عصر و عهد به طور کلى مردمى بى سواد بودند. افرادى از آنها که مى توانستند بخوانند و بنويسند انگشت شمار و انگشت نما بودند.
خاور شناسان نيز که با ديده انتقاد به تاريخ اسلامى مى نگرند کوچکترين نشانه اى بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اکرم نيافته، اعتراف کرده اند که او مردى درس ناخوانده بود و از ميان ملتى درس ناخوانده برخاست.
به عقيده من او با خط و خواندن آشنا نبود، جز زندگى صحرا چيزى نياموخته بود.
ويل دورانت در کتاب تاريخ تمدن مى گويد: ظاهرا هيچ کس در اين فکر نبود که وى ( رسول اکرم ) را نوشتن و خواندن آموزد. در آن موقع هنر نوشتن و خواندن به نظر عربها اهميتى نداشت به همين جهت در قبيله قريش بيش از هفده تن خواندن و نوشتن نمى دانستند. معلوم نيست.
کونستان ورژيل گيورگيو در کتاب محمد پيغمبرى که از نو بايد شناخت مى گويد: با اينکه امى بود، در اولين آيات که بر وى نازل شده صحبت از قلم و علم، يعنى نوشتن و نويسانيدن و فرا گرفتن و تعليم دادن است. در هيچيک از اديان بزرگ اين اندازه براى معرفت قائل به اهميت نشده اند و هيچ دينى را نمى توان يافت که در مبدا آن، علم و معرفت اينقدر ارزش و اهميت داشته باشد. اگر محمد يک دانشمند بود، نزول اين آيات در غار ( حرا ) توليد حيرت نمى کرد، چون دانشمند قدر علم را مى داند، ولى او سواد نداشت و نزد هيچ آموزگارى درس نخوانده بود.
رسول اکرم در خلال سفرى که همراه ابو طالب به شام رفت، ضمن استراحت در يکى از منازل بين راه، برخورد کوتاهى با يک راهب به نام بحيرا داشته است. بحيرا که تا حدودى هم نقاشى ميکرده است بعدها چهره او را ميکشد.
در کتب تواريخ نام کاتبان رسول خدا آمده است. على بن ابى طالب ( ع )، عثمان بن عفان، عمرو بن العاص، معاوية بن ابى سفيان، شرحبيل بن حسنه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، مغيره بن شعبه، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، حنظلة بن الربيع، ابى بن کعب، جهيم بن الصلت، حصين النميرى