بسم الله الرحمن الرحیم
اشاره
گاهی آدمی با دیدن یک حقیقت، آن چنان شیفته و شیدا میشود که ناگزیر از راه و رسم و باورهای قبلی خویش دست میکشد و به آن حقیقتی که قلبش را تسخیر کرده، دل و جان میسپارد.
به عبارت دیگر، حلول آنی یک حقیقت، تأثیر شگرف در جسم و جان آدمی میگذارد و تا مرحله انقلاب «قلبی» و «درونی»، او را به پیش میبرد. و این، خواه ناخواه، تحوّل عظیمی در زندگی فردی و اجتماعی انسان ایجاد میکند.
شایسته است برای سنجش حدّ و مرز این دگرگونی، به نکات زیر توجّه کنیم:
1. تغییردهنده و تسخیر کننده اصلی قلبهای مردم، خداست. بدون اذن و اراده پروردگار، هیچ دلی شکافته نمیشود و هیچ قلبی رنگ حقیقت به خود نمیگیرد.
2. ممکن است اولیاءاللّه و بعضی از بندگان صالح خدا نیز با «ریاضت روحی و معنوی» و «ساختن درون خویش»، به مقام والای «تسخیرکنندگی» دست یازند؛ اما این دگرگونسازی آنها، نه ذاتی و حقیقی، که عرضی و اعتباری است. آنان هرچه به خدا نزدیکتر شوند، رفتار، کردار، نفوذ کلام و سیمای نورانیشان، موجب تغییر و انقلاب عمیقتر و ماندگارتر میشود.
بر همین اساس، میتوان گفت: امامان معصوم علیهمالسلام تحوّل سازان و تسخیرکنندگانی هستند که به اذن الهی، بیشترین و ماندگارترین تأثیر روحی و فکری را در دیگران ایجاد میکنند.
3. نکته دیگر اینکه، به صورت واقعی افرادی قدرت تغییر، تسخیر و دگرگونسازی روح و روان و تصرّف وجود دیگران را دارند که خود، بر اثر جذبه «ایمان» و درک عمیق «وحدانیّت»، متغیّر شده و چشم دلشان به جمال زیبای «حقیقت» روشن شده باشد.
حال با این نگاه، به سراغ امام حسن عسکری علیهالسلام میرویم و از این منظر، به نظاره تسخیرها، هدایتها و میزان نفوذ و تصرّف دل و جان دیگران توسط حضرتش مینشینیم.
طاغوتهای معاصر امام حسن عسکری علیهالسلام ، در مدّت زندگی آن امام همام، از هیچ گونه ظلم و جفا دریغ نکردند و هریک، به نوعی به آزار و اذیّت آن حضرت پرداختند. در این میان، معتمد عبّاسی، گوی سبقت را از همگنان خویش ربوده بود. او پیوسته با آن وارسته روزگار، بدرفتاری میکرد و در حقّش ستم روا میداشت. او برای زجر و آزار بیشتر امام حسن عسکری علیهالسلام بدترین، شرورترین و پلیدترین یاران خویش را مأمور و نگهبان آن حضرت قرار میداد. امام علیهالسلام در همان زندانها نیز، به تبلیغ و هدایت فریبخوردگان میپرداخت و با خَلْق جلوههای عملی، عبادی و عرفانی خویش، راهبری و تربیت آنان را به عهده داشت.
1. دگرگونی زندانبانان
صالح بن وصیف از کسانی است که مسئولیت حفاظت و مراقبت از امام حسن عسکری علیهالسلام را عهدهدار بود. او بدترین کارها را نسبت به آن امام همام روا داشته و بدترین افراد را برای آزار و اذیّت آن حضرت به کار گماشته و چه رنجها و آزارها که بر آن امام وارد نساخت! در همین راستا آوردهاند که:
روزی جمعی از درباریان عبّاسی، نزد وی آمده و درباره نتایج شکنجههای روحی و جسمی امام حسن عسکری علیهالسلام به گفت و گو نشستند. وقتی دانستند که حربههایشان در مورد حضرت کارساز نبوده، خطاب به صالح بن وصیف گفتند:
ـ بر حسن بن علی سخت گرفته، او را در تنگنای شدیدتری قرار بده!
صالح که بارها امام را آزموده و برای عذاب آن حضرت، از انواع و اقسام شکنجههای روحی و جسمی بهره برده بود؛ به خشم آمد و با عصبانیت گفت:
ـ میگویید چه کنم؟ دو نفر از شرورترین افراد را به عنوان نگهبانان مخصوص، نزد او فرستادم؛ متأسّفانه آنها چنان تحت تأثیر رفتار و کردار او قرار گرفتند که اینک، پیوسته به عبادت، نماز و روزه اشتغال دارند. اگر باور ندارید، منتظر بمانید و از زبان خودشان بشنوید.
آنگاه دستور داد تا آن دو نفر را حاضر کنند. وقتی آمدند، درباریان عبّاسی از آنان پرسیدند:
ـ وای بر شما! کارتان با این مرد (امام حسن عسکری علیهالسلام ) به کجا کشید؟
آنها با اینکه لبه تیغ ستم را به جان خویش احساس مینمودند، زبان از حقیقت فرونبسته، حقیقت را چنین بازگو کردند:
ـ چه میگویید در مورد مردی که روزها روزه میگیرد و شبها تا پایان شب، مشغول عبادت و مناجات است؟ او به غیر از عبادت، به چیزی اشتغال ندارد و به هیچ عنوان با ما هم سخن نمیشود. هرگاه چهره او را میدیدیم، از هیبتش به لرزه میافتادیم و آنچنان تحوّل و دگرگونی در جسم و جانمان ایجاد میشد که گذشته خویش را کاملاً فراموش میکردیم و گویا مالک جان خویش نبوده و هیچ اراده و قدرتی از خود نداریم.
درباریان عبّاسی با شنیدن سخنان ندامتانگیز شروران اردوگاه، لب فروبستند و با سرافکندگی، مجلس را ترک نمودند.1
2. علی بن جرین
او نیز از دیگر زندانبانانی است که مدّتها وظیفه شکنجه و نگهبانی از امام حسن عسکری علیهالسلام را به عهده داشت. هرچندگاهی، فرعون عبّاسی او را نزد خود فرا میخواند و از حالات امام حسن عسکری علیهالسلام پرس و جو میکرد. او نیز متناسب با پرسشهای خلیفه پاسخ میداد.
طولی نکشید که علی بن جرین نیز تحت تأثیر عبادات و سجدههای آن بنده خائف خدا قرار گرفت و دل سنگیاش متحوّل و دگرگون شد. به همین جهت در بیشتر گزارشهای خود، از بیان حقیقت دم فرو نبسته است. او در حضور معتمّد عبّاسی، چنین به مقام والای امام عسکری علیهالسلام اعتراف کرده است:
ـ انّه یَصُومُ النّهارَ وَ یُصَلِّی اللَّیلَ؛ همانا او همواره روزها، روزهدار است و شبها را با نماز و عبادت سپری میکند.2*
3. وحشت خلیفه
یکی از زندانبانان خشن و سنگدل امام حسن عسکری علیهالسلام شخصی به نام «نحریر بن عبیداللّه» بود. او آن امام بزرگوار را بسیار مورد اذیّت و آزار قرار داده و همواره تلاش میکرد تا عرصه را بر آن حضرت تنگ و دشوار سازد. آوازه شکنجههای او بالا گرفته و حتی به گوش همسرش نیز رسیده بود. همسر او که از وجدان سالم برخوردار بود، به انتقاد از شوهرش پرداخت و او را از عاقبت شوم کارش برحذر داشت. روزی پرخاش کنان، خطاب به شوهرش گفت:
ـ ای مرد! از خدا بترس، مگر نمیدانی چه شخصیّت عالیقدری را زندانی کردهای؟
آنگاه لب به حقایق گشود و گوشههایی از سیمای عبادی، اخلاقی و عرفانی آن امام همام را برای وی بازگو کرد.
نحریر نه تنها سخنان همسرش به گوشش فرو نرفت که با خشم و لجاجت، فریاد برآورد:
ـ حال که چنین میگویی، از خلیفه اجازه میگیرم و حسن بن علی را در میان شیران درّنده میاندازم تا همه از شرّش خلاص شوند.
وی نزد خلیفه رفته و با جلب موافقت او، امام حسن عسکری علیهالسلام را به باغ وحشی که در کنار زندان بود، انتقال داد. طولی نکشید که حضرت را در قفس شیران درّنده و گرسنه انداخت. هنوز زمانی نگذشته بود که خلیفه و اطرافیانش با شادمانی برای تماشای تکّه تکّه شدن بدن پیشوای یازدهم، در پیرامون آن محل اجتماع کردند تا به قول خودشان لحظاتی را به شادی و تفریح بگذرانند.
گردنها افراشته شد. نگاهها به داخل قفسهای شیران حریص و گرسنه دوخته شد. در آن لحظات وحشتزا و هراس آور، با کمال بُهت و حیرت، دیدند که امام حسن عسکری علیهالسلام در بین درّندگان ایستاده و با آرامش خاطر، مشغول نماز و عبادت است و شیران درّنده با احترام عجیب، در اطرافش ایستادهاند و گویا از آن برگزیده خدا مراقبت میکنند.
دیدن این منظره شگفت، چنان آتشی در جسم و جان تماشاگران ایجاد کرد و آسمان دل و دیده آنها را بارانی و فضای وجودشان را درهم ریخت که به ناچار لب فرو بستند و سر به زیر افکندند. در این میان، معتمد عبّاسی نیز وحشتزده از امام حسن عسکری علیهالسلام تقاضا کرد تا برایش دعا کند.
آنگاه در حالی که از شور و شوق حضّار، به خود فرورفته بود، دستور داد فوراً امام را از قفس شیران درّنده خارج کنند تا مبادا بر تعداد ارادتمندانش افزوده شود.3
عامل اصلی تحوّل
راستی! سرمنشأ ایجاد این تحوّلات کجاست و رمز و رموز این «حماسه آفرینی» در چیست؟
این سؤال، پاسخهای زیادی میتواند داشته باشد؛ از مهمترین آنها «خداترسی» و «خدا محوری» کسی است که میخواهد در روح و روان دیگران دگرگونی ایجاد کند. امام حسن عسکری علیهالسلام لحظهای از مقام لایزال کردگار غافل نمیشد و جسم و روحش با دیدن مناظر قدرت الهی به لرزه میافتاد. نمونه زیر، شاهکاری است از خداترسی و بندگی آن بزرگوار که در صفحه تاریخ به ثبت رسیده است.
یکی از هم عصران آن حضرت میگوید:
روزی حسن بن علی علیهالسلام را که در سنّ کودکی بود، مشاهده کردم. او در کنار عدّهای از کودکان دیگر که مشغول بازی بودند، ایستاده بود و داشت گریه میکرد. فکر کردم که علّت گریهاش نداشتن اسباببازی است. به همین جهت، ناراحت شدم و به او گفتم:
ـ ناراحت نباش! من برایت اسباببازی میخرم.
چهره، درهم نمود و با اندوه و افسردگی فرمود:
«یا قَلیلَ الْعَقْلِ! ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا؛ ای کمعقل! ما برای بازی آفریده نشدهایم.
با تعجّب پرسیدم:
ـ پس برای چه خلق شدهایم؟
ـ برای دانش و پرستش.
ـ از کجا این را میگویی؟
ـ از آنجا که خداوند میفرماید: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ»4؛ آیا گمان میکنید که شما را بیهوده (و برای بازی) آفریدهایم و شما به سوی ما بازگشت نمیکنید؟
از پاسخ صریح و منطقی آن حضرت، شگفتزده شدم و به اندیشه فرو رفتم. بار دیگر به سیمای نورانیاش چشم دوختم. از چهره تابناکش آن حالت دگرگونی و انقلابی که در درونش ایجاد شده بود، قابل تشخیص بود. لحظهای به فکر فرو رفتم و سپس با لحن آرام و دلسوزانه گفتم:
ـ شما با آنکه هنوز کودک هستی و گناهی انجام ندادهای؛ چرا اینگونه منقلبی و از خدا میترسی؟
ـ مادرم را دیدم که میخواست هیزمهای بزرگ را روشن کند؛ روشن نمیشد. مقداری هیزم کوچک فراهم کرده و آتش را شعلهور ساخت. حال، من از این میترسم که با این هیزمهای کوچک (گناه) به دوزخ بروم!
«مادرم...، هیزم...، آتش...، دوزخ و...» واژههایی بود که مرا به فکر فرو برد. بغضی در گلویم ایجاد شده بود. بیشتر از آینده خودم ترسیده بودم. از آن کودک دانشور و خائف از عذاب قیامت، خواهش کردم تا موعظه و نصیحتم نماید!
فرزند خردسال خاندان عترت، اشعار زیبایی قرائت کرد که حاکی از بیوفایی و ناپایداری خوشیهای دنیا و استمرار گناهان آن بود. شعری که هنوز هم من را در پنجه اسارت خویش دارد:
«دنیا را میبینم که گویا پاچههایش را بالازده و با سرعت در حال دویدن است.
دنیا برای هیچ جانداری باقی نخواهد ماند و به کسی وفا نخواهد نمود.
گویا مرگ و حوادث ناگوار، سوار بر اسبی تیزرو برای گرفتن جان آدمی میدود.
پس ای دلباخته دنیا! لحظهای درنگ کن و برای سفرِ بیبازگشت آخرت، توشهای برگیر.»5
بر شیعیان و رهپویان امام حسن عسکری علیهالسلام ، زیبنده است که «خدا محوری» را در تمام فراز و نشیبهای زندگی فردی و اجتماعی خویش مدّ نظر داشته باشند و با رفتار پسندیده خویش، باعث افتخار و سربلندی خاندان عترت علیهمالسلام باشند.
در فراز یکی از وصایای ارزشمند امام حسن عسکری علیهالسلام این مطلب چنین انعکاس یافته است:
«... اتَّقُوا اللّه و کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً؛ (شما شیعیان) پرهیزکار باشید و از عذاب الهی بترسید و زینت ما باشید نه مایه ننگ ما.»6
در فرجام این گفتار، شایسته است که دست نیاز به سوی کردگار بینیاز بلند کرده، استمداد بجوییم تا به ما نیز قلبی خاشع و چشمی گریان عنایت فرماید.