جنگ سرد
با انتقال خلافت به فرزند رسول خدا (ص) موجی از اندوه و اضطراب سراپای معاویه را فرا گرفت ؛ زیرا می دانست امام حسن (ع) دارای موقعیت و محبوبیت ویژه ای در میان مردم است . از سویی دیگر نیز می دانست ایشان از روش رسول خدا (ص) و پدرش در نبرد با سرکشان هرگز کوتاه نخواهد آمد .
معاویه ناگزیر شورایی تشکیل داد و یاران خود را از موقعیت خطیری که پیش آمده آگاه ساخت سپس با نظر آن ها تصمیمات زیر را اتخاذ کرد .
نخستین عمل ، اعزام نیروهای اطلاعاتی به قلمرو حکومت امام حسن (ع) ، به ویژه شهرهای کوفه و بصره بود تا میزان وفاداری مردم به امام سنجیده شده و با سم پاشی و شایعه پراکنی مردم را از نیروهای معاویه و کمی قدرت امام بترسانند .
دیگر این که نامه هایی برای بزرگان عرب و روسای قبایل و سرشناسان شهرها بنویسند و با رشوه های کلان و وعده پست های حکومتی ، آنها را از امام حسن (ع) جدا و در زمره پیروان خویش درآورند . در این مورد اجماع شد که انجامش موکول به وصول گزارش جاسوسان شود . [ زندگانی حسن بن علی (ع) ، باقر شریف القرشی ؛ ترجمه حجازی ، ج 2 صص 61 و 62 ]
در اجرای این امور ، معاویه دو نفر از جاسوسان مورد اعتماد و چیره دست خود را برگزید . یکی از آنها از قبیله « حمیر » بود که به کوفه اعزام و دیگری که از « بنی القین » بود رهسپار بصره شد . پس از این که جاسوسان به محل مأموریت خود وارد شدند و برنامه هایشان را عملی ساختند ، دیری نپایید که نقشه هایشان برملا و توسط یاران امام دستگیر گردیدند . [ صلح امام حسن (ع) ، شیخ راضی آل یاسین ؛ ص 110 ]
حمیری به دستور امام در کوفه و القینی به دستور عبدالله بن عباس در بصره کشته شدند . این اقدام در سرکوبی روحیه فتنه جویی و آشوب طلبی که عناصر زیادی از مردم بصره و کوفه بدان گراییده بودند ، به مقدار زیادی موثر بود . [ تاریخ اسلام در عصر امامت امام حسن و امام حسین ( علیهم السلام ) ، مرکز تحقیقات اسلامی نماینده ولی فقیه در سپاه ؛ ص 40 ]
پس از ظهور این تجاوز آشکار ، امام حسن (ع) طی نامه ای به معاویه اخطار و بیان کرد که در صورت پافشاری معاویه بر طغیان و سرکشی چاره ای جز جنگ نخواهد بود . [ مقاتل الطالبیین ، ابو الفرج اصفهانی ؛ ترجمه محلاتی ، ص 45 ] معاویه در پاسخ مسئله جنگ را مسکوت گذاشت و مسائل فرعی دیگری را مطرح کرد تا مردم از وقوع جنگ باخبر نشده و روحیه ارتش شام با شایعات تضعیف نگردد .
امام حسن (ع) نامه دیگری به معاویه نوشت و او را دعوت به قبول بیعت و اطاعت از مقام خلافت کرد و از او خواست همچون دیگران در دایره اجماع اسلامی قرار گیرد . در قسمتی از این نامه آمده است : « امروز جای دارد همه از دست اندازی تو به منصبی که شایستگی آن را نداری تعجب کنند ؛ زیرا نه فضیلتی در دین داری و نه اثر نیک و پسندیده ای در اسلام . تو فرزند حزبی از احزاب مخاصمی هستی که به جنگ رسول خدا (ص) آمدند . خدا شرت را کفایت خواهد کرد و به زودی خواهی دید که سرانجام کار از کیست . پیگیری در راه باطل را فرو گذار و همچون دیگر مردم با من بیعت کن ؛ به حقیقت می دانی که من به امر خلافت از تو شایسته ترم . از خدا بترس و سرکشی را فرو گذار و خون مسلمانان را مریز و اگر با ادامه گمراهی ات به این خواسته تن در ندهی ، با مسلمانان به سراغت آمده و محاکمه ات خواهم کرد . » [ شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ؛ ج 16 ص 34 ]
معاویه در پاسخ نوشت : « تو خود می دانی که من بیشتر از تو حکومت کرده و تجربه ام در کار مردم بیشتر از توست و نیز سیاستمدارتر و سالمندتر از تو می باشم ؛ پس بیا و با من بیعت کن و من در عوض ، خلافت را پس از خود به تو وا می گذارم و هرچه از اموال که در بیت المال عراق است به هر اندازه که باشد برای تو قرار می دهم . هریک از خراج های شهرها را بخواهی از آن توست و کارها و تصمیم ها جز به فرمان شما عملی نشود ... » [ زندگانی امام حسن (ع) ، سید هاشم رسولی محلاتی ؛ ص 209 ] تنها دلیل و حجت معاویه برای خلافت ، مسن تر بودن و در حکومت ( غیر قانونی ) با سابقه تر بودن است ؛ غافل از آن که در منطق حق هیچ معیار و مقیاسی که خلافت را از راه طول مدت ریاست یا عمر بیشتر ثابت کند وجود ندارد .
امام حسن (ع) در پاسخ معاویه نوشت : « من از زور گویی تو به خدا پناه می برم . بیا و از حق پیروی کن ؛ زیرا تو می دانی که من اهل و سزاوار آن هستم و هرگز دروغ نمی گویم . » [ مقاتل الطالبیین ، ترجمه رسولی محلاتی ؛ ص 49 ]
معاویه آخرین پاسخش به فرستادگان امام چنین بود : « برگردید ! میان ما و شما به جز شمشیر نیست » [ شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ؛ ج 4 صص 10 و 13 ] و بدین ترتیب ، دشمنی از طرف معاویه شروع شد و با کسی که همه مسلمانان ( به جز شامیان ) با او بیعت کرده بودند اعلام جنگ کرد .