0

داستان

 
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

صدقه بدون پول

 


 

پیامبر (ص) فرمودند: بر هر مسلمانی در هر روز صدقه لازم است .
برخی از اصحاب سوال کردند: یا رسول الله! چه کسی طاقت و توان این کار را دارد .
حضرت برای رفع ابهام فرمودند: بر طرف کردن موانع راه مردم، صدقه است . راهنمایی جاهل، عیادت بیمار، امر به معروف ونهی از منکر و جواب سوال، صدقه است و بااین حساب همگان می توانند صدقه بدهند .

شنبه 13 دی 1393  11:37 AM
تشکرات از این پست
siryahya alirezaHmzezadh
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

فرمان پيامبر(ص) براي دريافت زكات

 


 


پس از آن كه آيه زكات و لزوم اخذ آن از مسلمانان، بر پيامبر(ص) نازل گرديد ] اِنَّمَا الصَّدقاتُ لِلفُقَراءِ وَ المَساكين وَ العامِلينَ عَلَيها … (1)
پيامبر(ص) دستور داد كه از دارايي هاي مسلمانان، مالياتي به عنوان "زكات" و "صدقه" دريافت كرده و در ‌امر حكومت اسلامي و هزينه كردن در مواردي چون تامين معيشت مستمندان، آزادي بردگان، تامين رهگذران وامانده، كمك به بدهكاران ورشكسته و تاليف قلوب دشمنان و امثال آن ها مصرف نمايند. بدين منظور در نخستين روز ماه محرم سال نهم هجري، عاملان و كارگزاراني براي اين امر برگزيد و آنان را با توصيه هاي خاصي به سوي مناطق مختلف حكومت اسلامي گسيل داشت.
برخي از مسلمانان، به محض دريافت پيام رسول خدا(ص)، زكات دارايي هاي خويش را به ماموران حكومتي پرداختند، ولي برخي ديگر به خاطر حرص و طمع ورزي به مال دنيا و يا عدم درك كامل اسلام و نداشتن ايمان باطني، از پرداخت زكات امتناع كرده و حتي برخي از طوايف، مانند طايفه بني تميم، آماده درگيري و نبرد با ماموران حكومت اسلامي شدند. (2)
به هر روي، رسول خدا(ص) با تلاش فراوان و پي گيري هاي مستمر، موفق گرديد فرهنگ زكات و صدقه را در اسلام و در ميان مسلمانان رايج گردانيده و همگان را از نعمت آن برخوردار گرداند.



شنبه 13 دی 1393  11:37 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

وام بى بهره براى رفع نياز حاجتمند

 


 

حضرت امام صادق (عليه السلام) از پدر بزرگوارش حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام)روايت مى كند : نيازمندى به محضر پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) آمد و از حضرت درخواست كمك كرد ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : آيا كسى هست كه وام بى بهره اى در دستش باشد ؟ مردى از انصار از عشيره بنى حُبلى برخاسته ، گفت : من چنين وامى را دارم ، حضرت فرمود : چهار ظرف خرما به اين نيازمند بپرداز .
آن مرد انصارى چهار ظرف خرما را پرداخت . مرد انصارى بعد از مدتى نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد و پرداخت وامش را از پيامبر (صلى الله عليه وآله) درخواست كرد ، حضرت فرمود : ان شاء اللّه در آينده پرداخت مى شود .
پس از مدتى نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد ، حضرت باز هم فرمود : ان شاء اللّه در آينده پرداخت مى شود و چون بار سوم آمد حضرت فرمود : ان شاء اللّه در آينده پرداخت مى شود ، او به پيامبر (صلى الله عليه وآله) عرضه داشت : يا رسول اللّه ! اين ان شاء اللّه آينده را فراوان به من گفتى !
حضرت تبسم كرده ، فرمود : آيا مردى هست كه وام بى بهره در اختيارش باشد ؟ مردى برخاسته ، گفت : يا رسول اللّه ! در اختيار من هست ، فرمود : چه مقدار در اختيار دارى ؟ گفت : هر چه بخواهى ! فرمود : هشت ظرف به اين مرد بپرداز ، مرد انصارى گفت : فقط چهار ظرف طلبكارم ، حضرت فرمود : چهار ظرف ديگر هم براى تو.

شنبه 13 دی 1393  11:38 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

مادر سعد بن ابى وقاض و اعتصاب غذا

 


 

سعد بن ابى وقاص جوان نوزده ساله‏اى بود كه به دين مقدّس اسلام مشرّف شد. مورّخين درباره مسلمان شدن او و مخالفت مادرش كه وى را از اسلام منع كرد، مطلب جالبى نوشته‏اند و ما دراينجا به طور اختصار نقل مى‏كنيم:
وقتى كه مادر دانست كه او مسلمان شده اعتصاب غذا كرد و گفت: اى فرزند، آيا فكر نمى‏كنى، خدايى را كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله براى تو آورده، تو را به احترام پدر و مادر و مهربانى به آن دو امر كرده باشد؟ گفت: چرا خيلى سفارش نموده است. مادر گفت: بنابراين من نان و آب نخواهم خورد تا اين كه تو از محمّد برگردى!
وقتى كه سعد اين مقاومت و ايستادگى را از مادر ديد قضيّه را براى نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله نقل كرد. اين آيه بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد: وَ وَصَّيْنَا اْلإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بى ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (29عنكبوت/8) و انسان را سفارش كرده‏ايم كه به پدر و مادرش نيكى كند و [مى‏گوييم] اگر تو را واداشتند كه چيزى را كه بدان علم ندارى شريك من گردانى، پس از آن دو اطاعت مكن، [چرا كه] بازگشت شما به سوى من است آنگاه به [حقيقت] آنچه مى‏كرديد آگاهتان مى‏سازم.
ما وصيّت كرديم انسان را كه به والدين خود نيكى كند و اگر آنان كوشش كنند كه شريكى در پرستش من قائل شوند با آنكه علم و اطلاعى ندارند از آنان پيروى نكنيد، بازگشت همه شما به سوى من است.
مادر سعد دو روز در اين اعتصاب به سر برد و بيهوش شد! سپس مجبورش كردن كه غذا بخورد و بالاخره- سعد- به مادرش گفت: اگر صد جان داشته باشى و يكى را بعد از ديگرى از دست بدهى من دين اسلام را از دست نخواهم داد، حال مختارى، خواهى غذا بخور و خواهى نخور، به شهادت تاريخ همين سعد از سرداران نامى اسلامى گرديد.

شنبه 13 دی 1393  11:38 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

عجزه يك آيه قرآن

 

 

 

ابوطلحه مى‏گويد: در بعضى از جنگها با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بودم، چون جنگ (براى مسلمين) سخت مى‏شد، حضرت مى‏فرمود: يا مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ (1حمد/4) خداوند روز جزا.
إيّاكَ نَعْبُدُ وَ إيّاكَ نَسْتَعينُ (1حمد/5) [خداوندا] تنها تو را مى‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏خواهيم.
چون گفته حضرت به پايان مى‏رسيد، مى‏ديدم كه سرها از تن‏ها جدا مى‏شود و مى‏افتد و كسى را نمى‏ديدم كه سر كفار را از تنشان جدا كند و بدين وسيله كفار بوسيله مسلمين شكست مى‏خوردند.
ابوطلحه مى‏گويد: به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله عرض كردم: يا رسول اللَّه اين سرها چگونه از بدنها جدا مى‏شوند؟ حضرت فرمود: (فرشتگان اين كار را انجام ميدهند و شما آنها را نمى‏بينيد.) (1)

شنبه 13 دی 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

هترين آرزو

 


 

ربيعه پسر كعب مى گويد:
روزى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود:
ربيعه ! هفت سال مرا خدمت كردى ، آيا از من پاداش نمى خواهى ؟
من عرض كردم :
يا رسول الله ! مهلت دهيد تا فكرى در اين باره بكنم .
فرداى آن روز محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله رفتم ، فرمود:
ربيعه حاجتت را بخواه !
عرض كردم :
از خدا بخواه مرا همراه شما داخل بهشت نمايد.
فرمود:
اين درخواست را چه كسى به تو آموخت ؟
عرض كردم :
هيچ كس به من ياد نداد، لكن من فكر كردم اگر مال دنيا بخواهم كه نابود شدنى است و اگر عمر طولانى و فرزندان بخواهم سرانجام آن مرگ است .
در اين وقت پيغمبر صلى الله عليه و آله ساعتى سر بزير افكند، سپس ‍ فرمود:
اين كار را انجام مى دهم ، ولى تو هم مرا با سجده هاى زياد كمك كن و بيشتر نماز بخوان .(1)

شنبه 13 دی 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

رنج، از من بردار!

 


 

فاطمه(س) به دست خویشتن دستاس،(1) بسیار کشیدی. روزی دستش آبله کرده بود. علی را بنمود و از آن رنج بنالید. علی گفت: «پدرت را بگوی تا تو را خادمه‌ای خَرَد».
فاطمه(س)، رسول را گفت: «یا رسول الله! مرا خادمه‌ای می‌باید تا کار من کند و رنج از من بردارد».
پیغامبر(ص) گفت: «یا فاطمه! من تو را چیزی آموزم که از همه خدمتکاران، بهتر است و از هفت آسمان و زمین، عزیزتر بود». گفت: «بیاموز!». گفت: «چون بِخُسبی، سه بار بگوی: سبحان الله والحمد لله ولا إله الاّ الله والله اکبر». (2)

شنبه 13 دی 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

غش در معامله

 


 

رسول اكرم صلى الله عليه و آله از كنار مردى گذشت كه گندم مى فروخت . از او پرسيد: چگونه مى فروشى ؟ او چگونگى را به عرض رسانيد. خداى تعالى وحى فرستاد كه دست در گندم ببر. حضرت دست مباركش را به گندم فرو برد. درون آن گندم را مرطوب و نمناك يافت . پس فرمود: كسى كه در معامله غش و فريب به كار برد، از ما نيست.

شنبه 13 دی 1393  11:39 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

عشق حسين (ع ) در كانون دل پيغمبر(ص )

 


 

يعلى پسر مره مى گويد:
روزى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به مهمانى دعوت شده بود، مى رفتند، ناگاه با حسين روبه رو شدند كه با كودكان در كوچه بازى مى كرد.
حسين با ديدن پيغمبر صلى الله عليه و آله به سوى آن حضرت آمد.
رسول گرامى دستهاى خود را گشود (بغل باز كرد) تا او را به آغوش ‍ بگيرد.
اما كودك جست و خيز مى كرد، اين طرف آن طرف مى دويد، پيامبر مى خنديد و او را مى خندانيد تا اين كه حسين را گرفت .
آنگاه يكى از دستهايش را زير چانه و دست ديگرش را پشت گردن او گذارد و لبهايش را بر لبهاى حسين گذاشت و بوسيد و فرمود:
حسين از من است و من از حسينم ، خدايا! دوست بدار آن كسى را كه حسين را دوست بدارد و حسين يكى از فرزندان فرزند (نوه ) من است

شنبه 13 دی 1393  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

پاسخ به:داستان

دورى از مجادله

 


 

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اصحاب خود در آمد و ديد كه : آنان با يكديگر مجادله و مخاصمه مى كنند. نبى اكرم صلى الله عليه و آله سخت خشمگين شد كه از شدت غضب چهره مباركش چنان سرخ گشت ، تو گويى دانه هاى انار بر رخسار مبارك شكسته شده است ، و فرمود: آيا براى همين كارها خلق و به خاطر اين مسائل ماءمور شده ايد كه بعضى از كتاب خدا را با بعضى ديگر بياميزيد؟ بنگريد به چه ماءموريد، به آن عمل كنيد و از چه چيزهايى نهى شده ايد، از ارتكاب آنها اجتناب ورزيد

شنبه 13 دی 1393  11:40 AM
تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها