پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)
دوشنبه 15 دی 1393 5:22 PM
یادمه تو مسابقه خلاقیت های راسخونی رفته بودیم کنار دریا با دوستام مسابقه یادم اومد و شروع کردم به کندن شنا و راسخون را درست کردم یک هفته بعدش که رفته بودیم هنوز همون طوری مونده بودش.
یادمه اون روز یکی از بجه ها داشت صدف جمع می کرد هلش دادیم افتاد تو آب بعدش تا یک ماه باهامون دریا نیومد
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*