پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)
دوشنبه 15 دی 1393 2:14 PM
خاطره دهم :
خخخخخ يادمه تو اتاق چت بود و تو قسمت شعر در وصف راسخون و راسخوني ها ( لينكش تو امضام هست ) يه نگاه بندازيد .....
من به داداش راسخوني ها پشت سر هم شعر ميگفتم و برعكس .....داداش ها هم واسه من ميگفتند و جو يه طوري شده بود كه برادري شده بود .... ملتفت كه هستني ....آق چشتون روز بد نبينه يه بانويي سینه سپر كردن و اومدن جلو ...... در اين صحنه بود كه من اين طرف ... اون طرف نگاه كردم همه برادر ها الفرار و محبوب دلها وسط صحنه ... ديگه بزاريد بگم كدام بانوي سايت بود.... با اجازه آبجي برخوار عزيز ...آقا چشتون روز بد نبينه با ملاقه اومدن سمت من ........خخخ .. نه چيز شد بنده خدا اومدن و گفتن بَه بَه اين برادر ها هم چه طبع شعر قشنگي داشتند ما خبر نداشتيم !!!!!...درسته حاج خانم برخوار ....
آره اين شد كه همان شد ....خخخخخ من آي خنديدم و آي خنديدم و بعد از يه مدتي بود كه آمدم و اين شعر ناب رو نوشتم ...با اجازه واحد نظارن محترم اينجا بيانش ميكنم
در پاسخ به خانم برخوار و بقيه آبجي ها
ببار ای باران، ببار که غم از دلم رفتنی نیست،
نگفتن شعر به آبجي ها ، دیدنی نیست.
زياده شعر ، در وصف آبجي ها
ولي صد افسوس كه اينجا ، بيان كردني نيست ....
ندارم با شما من هيچ خصومت ( آبجي ها )
چه كنم كه قوانين است و همين هست .
اگر كار دگر انجام دهم من .....
پسون فردا كنند من رو در زندان ( كنايه از جريمه واحد ....) ...خخخ
هيچي ديگه مثل آب بود رو آتيش بريزي ...خخخخ شوخي ميكنم
اين هم خاطره بسيار خوبي بود كه من اينجا بيانش كردم ....
غزال خوش صدا توئی ، راسخون
شیرین تر از عسل توئی ، راسخون
بین تموم سایتهای اینترنت
نگین بی بدل توئی ، راسخون