پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی (امتیاز ویژه ویژه ویژه+جـــایــزه)
یک شنبه 14 دی 1393 12:05 PM
یادش بخیرزمانی که تازه اومده بودم راسخون.چقدروقت براراسخون میزاشتم.صبح ساعت8میومدم.تاکی.........تازه شباهم میومدم.یعنی کارماهم 24ساعته شده بود
یادم میاداوایل که اومده بودم آجیهاروکه میدیدم اینقدرباهم صمیمی هستن وصحبت می کنن.باخودم میگفتم:چه جالب ا.چه راحت باهم حرف میزنن.خوش به حالشون.کاشکی من روهم توجمعشون راه میدادن.اوایل حرف زدن باآجی هاخیلی برام سخت بود.انگارنمیتونستم باهاشون حرف بزنم.خیلی مودبانه حرف میزدم یادته آجی سلما
آره یادم میاد. ولی خب اوایل که اصلا نمی دونستیم آجی برخوار باید بگیم یا آقای برخوار یا داداش برخوار!
یه کم روابط فرق میکنه وقتی طرف هویتش برای طرف مقابل آشکار باشه. این نظر خودمه ها. لااقل اوایل آشنایی اینطوریه.
الان که دیگه صمیمی شدیم. من در حال حاضر فقط رابطه صمیمی با شما رو یادم میاد.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش