پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی
چهارشنبه 10 دی 1393 12:39 PM
بریم سر وقت القاب.
فکر کنم دیگه اکثر کاربرانی که منو میشناسن میدونن لقب اصلی من چیه. آجی دعوا در اتحاد 1+1=2
خودمونیما. زمانی با همه دعوا می کردم. جوان بودم و جاهل!
دیگه کسی نمونده از آشناها باهاش دعوا نکرده باشم. چه در نهان (صندوق پیام) و چه در آشکار ... از روابط عمومی و پل ارتباطی گرفته تا کاربران و مدیرانی که در اتاق چت در خدمتشون هستم.
از همین جا از همه عذرخواهی می کنم اگه گاهی حرفی به ناحق زدم و دعوای پایین خونم رو سر اونها خالی کردم.
یکی از دعواهایی که هنوز که هنوزه بخاطرش عذاب وجدان دارم دعوایی بود که بخاطر کلاس آشپزی آقای محبی باهاشون داشتم.
البته بگذریم که کلاس آشپزیشون برخلاف کلاس درس فتوشاپشون زیاد جدی نبود. در کلاسهای آشپزی کله پاچه و سالاد الویه و ... با اعمال شاقه آموزش دادن. من هم با لبخند میخوندم و گاهی هم حالم بد میشد. چند روز سکوت کردم (آرامش قبل از طوفان) بعد از اون دعوایی به راه انداختم که دیگه بعد از اون هرچی اصرار کردم آقای محبی تشریف بیارن اتاق چت دیگه موفق نشدم.
البته گهگاه سر می زنند (دو سه ماه یک بار) ولی خب!
الان شدم آجی گریه و بخاطر دعواهای قبل دارم گریه می کنم تا شاید مورد عفو و بخشش بزرگواران راسخونی قرار بگیرم.
البته سوء تفاهم نشه ها! خیلی وقتها حق با من بوده.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش