0

خاطرات خوش راسخونی

 
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی
سه شنبه 9 دی 1393  12:05 PM

نقل قول salma57

نقل قول borkhar

یادش بخیر

اولی باری که وارداتاق چت شدم.هیچ کدوم ازآجیهانبودن جزآجی سلما.اول باایشون آشناشدم.

یادم میاداگه حضورآجیم نبودتواتاق چت منم تواتاق چت موندنی نمیشدم.laugh(هرچندباعث اعتراضاتی هم شده)wink

یادم میاداوایل آجی طهمورس روباآجی سلمااشتباه میگرفتم.میگفتم ای خدا!!!کجابه کجاس............آخرش آجی سلماکیه؟آجی طهمورس چی؟؟؟

درضمن من اوایل فکرمیکردم آجی نازنین هم خیلی خودشونومیگیرن وخیلی هم جدی هستن وبه زورمیشه باهاشون حرف زدlaughولی بعدمتوجه شدم اصلاایشون اینطوری که فکرمی کردم نیستن.heartدیگه الان که شدیم باهم دخترعمووآجی سادات بدلی.خیلیم آجیم روهم دوستش دارم

آجی اگه یادت باشه من هم بار و بندیلم رو بسته بودم که برم. یعنی خودم رو آماده می کردم که دوباره یه خداحافظی راه بندازم که شما وارد اتاق چت شدین و من باز دوباره برگشتم به اتاق چت. و بار و بنه ام هم زیر دست و پا و مخصوصا تو اسباب کشی اخیر گم شده. 

laughیادش بخیرآجی.یادتونه توصندوق پیام گفتین من داشتم خداحافظی میکردم.جدی جدی منم باورم شده بودا.پیش خودم میگفتم اگه آجیم بره که من تنهامیشمlaugh

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

تشکرات از این پست
salma57 nazaninfatemeh tachberdee ali_kamali sayyed13737373 shayesteh2000 moradi92 amirhossein1392 khodaeem1
دسترسی سریع به انجمن ها