پاسخ به:خاطرات خوش راسخونی
سه شنبه 9 دی 1393 11:55 AM
یادش بخیر
اولی باری که وارداتاق چت شدم.هیچ کدوم ازآجیهانبودن جزآجی سلما.اول باایشون آشناشدم.
یادم میاداگه حضورآجیم نبودتواتاق چت منم تواتاق چت موندنی نمیشدم.(هرچندباعث اعتراضاتی هم شده)
یادم میاداوایل آجی طهمورس روباآجی سلمااشتباه میگرفتم.میگفتم ای خدا!!!کجابه کجاس............آخرش آجی سلماکیه؟آجی طهمورس چی؟؟؟
درضمن من اوایل فکرمیکردم آجی نازنین هم خیلی خودشونومیگیرن وخیلی هم جدی هستن وبه زورمیشه باهاشون حرف زدولی بعدمتوجه شدم اصلاایشون اینطوری که فکرمی کردم نیستن.دیگه الان که شدیم باهم دخترعمووآجی سادات بدلی.خیلیم آجیم روهم دوستش دارم
آجی اگه یادت باشه من هم بار و بندیلم رو بسته بودم که برم. یعنی خودم رو آماده می کردم که دوباره یه خداحافظی راه بندازم که شما وارد اتاق چت شدین و من باز دوباره برگشتم به اتاق چت. و بار و بنه ام هم زیر دست و پا و مخصوصا تو اسباب کشی اخیر گم شده.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش