پاسخ به:مبحث هفتاد و نهم طرح صالحین: «رحلت پیامبر اسلام(ص)، شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع)»
شنبه 29 آذر 1393 2:08 PM
در زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم مردي هميشه متوكل به خدا بود و براي تجارت از شام به مدينه مي آمد . روزي در راه دزد شامي سوار بر اسب ، بر سر راه او آمد و شمشير به قصد كشتن او كشيد .
تاجر گفت : اي سارق هرگاه مقصود تو مال من است ، بيا بگير و از قتل من درگذر .
سارق گفت : قتل تو لازم است ، اگر ترا نكشم مرا به حكومت معرفي مي كني . تاجر گفت : پس مرا مهلت بده تا دو ركعت نماز بخوانم ؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند .
مشغول نماز شد و دست به دعا بلند كرد و گفت : بار خدايا از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم تو شنيدم هر كس توكل كند و ذكر نام تو نمايد در امان باشد ، من در اين صحرا ناصري ندارم و به كرم تو اميدوارم .
چون اين كلمات بر زبان جاري ساخت و به درياي صفت توكل خويش را انداخت ، ديد سواري بر اسب سفيدي نمودار شد ، و سارق با او درگير شد . آن سوار به يك ضربه او را كشت و به نزد تاجر آمد و گفت : اي متوكل ، دشمن خدا را كشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود . تاجر گفت : تو كيستي كه در اين صحرا به داد من غريب رسيدي ؟
گفت : من توكل توام كه خدا مرا به صورت ملكي در آورده و در آسمان بودم كه جبرييل به من ندا داد : كه صاحب خود را در زمين درياب و دشمن او را هلاك نما . الان آمدم و دشمن تو را هلاك كردم ، پس غايب شد . تاجر به سجده افتاد و خداي را شكر كرد و به فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در باب توكل اعتقاد بيشتري پيدا كرد .
پس تاجر به مدينه آمد و خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و آن واقعه را نقل كرد ، و حضرت تصديق فرمود آري توكل,متوکل را به اوج سعادت مي رساند و درجه متوكل درجه انبياء و اولياء و صلحاء و شهداء است