مجلسی رحمه الله از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است:
چون امام حسن علیهالسلام با معاویه صلح کرد، در نخیله نشستند و معاویه گفت:ابامحمد! به من گفتهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله، [خرمای] نخلها را تخمین میزد، آیا شما چنین علمی داری؟ شیعیان شما عقیده دارند که هیچ دانشی، نه در زمین و نه در آسمان، از شما پنهان نیست.
امام حسن علیهالسلام فرمود:رسول خدا صلی الله علیه و آله پیمانه پیمانه تخمین میزد و من شماره شماره.
معاویه گفت:این نخل، چقدر خرما دارد؟
امام حسن علیهالسلام فرمود:چهار هزار و چهار خرمای نارس.
مجلسی رحمه الله دنبالهی روایت را از ابنعباس جوهری این چنین نقل کرده است:معاویه دستور داد تا خرماها را از درخت کندند و شمردند. چهار هزار و سه دانه بود. امام حسن علیهالسلام فرمود:سوگند به خدا! به من دروغ نگفتهاند؛ من نیز دروغ نگفتهام. پس نگریستند و دیدند آن یک دانه، در دست عبدالله بن عامر بن کریز است.
سپس، امام حسن علیهالسلام فرمود:معاویه! اگر کافر نمیشدی، به تو میگفتم در آینده چه کارهایی خواهی کرد؛ زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمانی بود که تکذیب نمیشد، و تو [مرا] تکذیب میکنی و میگویی:با آن خردسالیاش، چه زمانی از جد خود شنید؟!
سوگند به خدا! زیاد [بن ابیه] را به [پدر] خود نسبت میدهی، حجر را میکشی و سرها را از شهری به شهر دیگر میبری و نزد خود میآوری.
پس [چنان شد که امام علیهالسلام فرمود]، زیاد را [در سال 44 هجری] به [پدر] خود نسبت داد [و او را زیاد بن ابیسفیان نامید] و حجر را کشت و سر بریدهی عمرو بن حمق خزاعی را نزد خود آورد. [1] .
پی نوشت ها:
[1] بحارالانوار 329:43، ح 9.