اصولاً ازدواجها در صدر اسلام با ازدواجهاي عصر کنوني از جهاتي متفاوت بودند اولاً بعضي از اين ازدواجها جنبههاي سياسي داشت (البته سياست به معناي درست آن) و ثانياً شروط و قرارهاي امروزي در آن يافت نميشد، مردان سالخورده را با دخترکان نوباوه تزوج ميکردند و اين امري رايج و عادي در آن عصر بود. موقعيت سياسي افراد در ازدواجها هم لحاظ ميشد. از سوي ديگر در مکتب حيات بخش اسلام ،انسان با صرف اقرار به شهادتين مسلمان ميشود و در تمام معاملات و رفتارهاي ظاهري احکام اسلام بر آن شخص جاري ميشود و مطلب آخر آنکه ائمه و رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) داراي دو نوع علم بودند:
علم عادي که بر اساس آن مکلف بودند و وظايفي براي آنان به بار ميآورد و ميبايست به اقتضاي آن علم خود عمل کنند.
علم غيبي که آن علم چون از راه علم به اسباب غير عادي بود و علم به ملکوت اشياء و خارج از اختيار احدي بود براي آن بزرگواران تکليفآور نبود و معاملات و رفتارهاي آنان براساس آن تنظيم نميشد.
با توجه به مقدمات فوق، ازدواجهاي بسياري در تاريخ بزرگان رخ داده است که قابل توجيه است. در قرآن زن حضرت نوح و زن حضرت لوط جزء خائنان محسوب شدهاند، در تاريخ اسلام بعضي از زنان پيامبر آن وضع را داشتند و زن امام حسن مجتبي (عليه السلام) و زن امام جواد (عليه السلام) جزء قاتلين آنان محسوب ميشدند يا بعکس آسيه آن زن مؤمنه همسر فرعون بود.
در باره رقيه دختر پيامبر بايد گفت که او هنوز به خانه عثمان نرفته بود که از دنيا رفت سپس دختر ديگر پيامبر همسر او شد.
ناگفته نماند که ممکن است حقايق و مصالحي بسيار در اين کار بوده است که شايد از چشم ما پوشيده مانده باشد.