صالح بن سعید میگوید: روزی داخل سامراء شدم و به خدمت حضرت امام هادی علیهالسلام رسیدم و گفتم: «این ستمکاران در خاموش کردن نور تو و پنهان کردن نام تو در همهی جهات کوشیدهاند تا اینکه تو را در چنین جائی فرود آوردهاند که محل اقامت گدایان و غریبان بینام و نشان است.» حضرت فرمود: «ای پسر سعید! هنوز تو در شناخت ارزش و منزلت ما در این پایه هستی، و گمان میکنی که اینها با مقام بالای ما منافات دارد و نمیدانی کسی را که خدا بلند کرد، با این چیزها پست نمیشود؟»
پس با دست مبارک خود به جانبی اشاره کرد و من به آنجا نگاه کردم. ناگهان بستانهایی را دیدم که به انواع ریحانها آراسته بود و باغهایی دیدم که به انواع میوهها پیراسته شده و نهرهایی که در صحن باغها جاری بود، و قصرها و حوریان و غلمانهایی در آنها مشاهده کردم که هرگز نظیر آنها را تصور هم نکرده بودم. از مشاهدهی این صحنهها، دیدهام حیران و عقلم پریشان شد. پس حضرت فرمود: «ما هر جا که باشیم اینها از برای ما مهیا است و در کنار سرای گدایان نیستم.» [1] .
پی نوشت ها:
[1] کافی.