پاسخ به:مبحث هفتاد و سوم طرح صالحین: حضرت زینب (س)؛ شخصیّت و نقش ایشان در نهضت حسینی
شنبه 17 آبان 1393 10:04 AM
زینب(س)؛ اسوه ی بصیرت
امام موسی صدر میفرماید : لشکریان عمر سعد، اجساد ناپاک سپاه خودشان را دفن کردند، و اجساد امام حسین(ع) و خاندانش و یارانش بر زمین ماندند. هنگامی که بر آن شدند از کربلا به کوفه بروند، خاندان امام حسین، زنان و مادران و خواهران را از کنار قتلگاه و کشته شدگان گذراندند. یعنی کوشیدند تا آنچه در نبرد برای کشته شدگان اتفاق افتاده بود، آشکار سازند. چرا این کار را کردند؟ برای اینکه آنچه را امام حسین(ع) بدان میاندیشید، بی ثمر سازند. امام حسین میخواست در زندگی و پس از مرگش نیز با قدرت ظاهر شود، اما آنها میخواستند که حسین را پیش و پس از مرگش ناتوان نشان دهند. میخواستند زنان را در برابر اجساد بیاورند، تا آنها بگریند، غمزده شوند، ناله کنند، و عجز و ضعف در آنها ظاهر گردد.
این صحنه دلهره آور را تصور کنید. زنان و فرزندان را در برابر اجساد آورده اند، هریک از زنان برادر، همسر یا فرزندی در میان کشتهشدگان دارد، اما گریه نمیکند. آنها وظیفه داشتند که از زینب پیروی کنند. حضرت زینب سرور آنها بود، پس در همه امور از او پیروی میکردند. پشت سر حضرت زینب میرفتند. حضرت زینب، در جلوی آنها به جسد پاره پاره امام حسین(ع) رسید، جسدی که حتی یک عضو سالم در آن دیده نمیشد. اما با این حال جسد پوشیده از تیر و شمشیر و نیزه و سنگ بود؛ آنچنان که چیزی از آن پیدا نبود. نیازی نیست تاریخ این حوادث روشن را به ما بگوید. زینب آمد و نزدیک حسین ایستاد و سنگها و نیزهها و شمشیرها را کنار زد و با دو دستش جسد امام حسین را بلند کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القربانی.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر). این قهرمانی را تصور کنید. حسین برای زینب(س) همه چیز است. بزرگان، قهرمانان و کوهها در برابر این صحنه ناتوانند، اما زینب ابداً چنین نیست: «اللهم تقبل منا هذا القربان.» (خداوندا این قربانی را از ما بپذیر).با این سخن، حضرت زینب اعلام داشت که این کار به اراده و خواست خودمان بوده است، نه این که بر ما تحمیل شده باشد. هیچکس نگفت بیایید و کشته شوید. هیچکس نگفت که برخیزید و هیچکس از ما این کار را نخواست. ما با آزادی کامل آمدیم و آن را برگزیدیم. آنچه بدست آوردیم، نتیجه خواست و اراده خودمان است. ما حسین را برای دین خدا قربانی کردیم و از خدا میخواهیم که این قربانی را از ما بپذیرد، و چیزهای دیگر، اصلاً مهم نیست. چنان که در مجلس ابن زیاد وقتی از او میپرسد چگونه یافتی آنچه را خداوند با برادرت کرد؟ گفت: «والله ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء رجال کتبالله علیهم القتل فبرزوا إلی مضاجعهم» (به خدا سوگند، جز زیبایی چیزی ندیدم. آنان مردانی بودند که خداوند مرگ را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاهشان رفتند). بیشک پس از این موضع حضرت زینب در برابر شهادت سرور کشتهشدگان و سید شهدا، دیگر زنان تکلیف خود را در برابر شهداشان دانستند. چرا که هنگامه ناله وشیون و اظهار ناتوانی نبود، بلکه زمان قدرت و صلابت بود و باید به جهانیان اعلام میشد که ما به اینجا آمدیم و میدانستیم چه رخ خواهد داد. با آسودگی آن را اراده کردیم و بهسوی آن گام برداشتیم و تلاش کردیم و از خداوند میخواهیم که آن را از ما بپذیرد. و اگر کارزار، بیش از این فداکاری میخواهد، ما آماده ایم. بنابراین نقش حضرت زینب، این است که رسالت امام حسین و حضور عزتمندانه و شرافتمندانه اش در نبرد را، تمام سازد.
زینب(س)؛ الگوى عفت و پاکى
عفت و پاکدامنى، برازنده ترین زینت زنان است و گرانقیمت ترین چیزى است که یک فرد مى تواند به آن ستوده شود. یکى از درس هاى عاشورا، همین درس عفت و پاکدامنى است. در این حادثه استثنایى تنها چیزى که زینب کبرى(س) و دیگر زنان حتى کودکان را به شکوه وامى داشت، همین مسأله بود. اهل بیت آموخته اند که از کسى درخواستى نداشته باشند، ولى در این مورد بخصوص در تاریخ مى خوانیم که حتى از شمر هم درخواست مى کنند که مثلاً اسیران را جلوتر ببرند تا به تماشاى سرهاى مقدس بریده شده مشغول شوند.مرحوم شاهزاده فرهاد میرزا در کتاب قمقام در مورد خطبه خواندن حضرت زینب (س) در کوفه خراب برای مردم مىفرمایند: عقیلة بنى هاشم زینب طاهره مردمان را بخاموشى اشارت فرمود، همانگاه نفسها بسینه برگشت و آواز مردمان در نایها گره شد، بخداى که هیچ زن چون او ندیدم، که فضیلت حیا با کمال فصاحت آمیخته چنین سخت گوید گوئى که از زبان پدر بزرگوارش امیرالمومنین (علیه السلام) خطبه همى کند
در شرح برخى از احوالات اهل اهل بیتاطهار علیهم السلام در ورود به کوفه خراب
از جدیله اسدى نقل شده که مىگفت:
سال شصت و یک هجرى در کوفه بودم که لشگر ابن زیاد از کربلاء برگشته بودند و اسیران آل احمد مختار را وارد بازار کوفه کردند زنان چندى را دیدم که گریبانها دریده سینه و صورتها خراشیده و متصل لطمه بر صورت مىزدند و اشگ مىریختند، من از پیر مردى احوال پرسى آن اسیران دل شکسته را کردم.
پیر مرد در جواب گفت: آیا نمىبینى سر پسر پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را که بر بالاى نیزه است...
در همین اثنا که شیخ براى من قضیه را بیان مىکرد زنى را دیدم مانند طلاى بى غش بر کوهان شتر لنگ و لاغرى نشسته که آن شتر نه جهاز داشت و نه آن مخدره داراى حجاب بود، پرسیدم:
اى شیخ این بانوى مجلله کیست؟
گفت: ام کلثوم دختر على بن ابیطالب (علیه السلام) است.
پشت سر ام کلثوم جوانى علیل و بیمار را دیدم که بر کوهان شتر لاغرى قرار گرفته اما با سر برهنه و خون از ساق پاى آن علیل سیلان داشت، پرسیدم: این جوان بیمار کیست؟
گفت: على بن الحسین علیهما السلام است.
از دیدن آن بزرگوار گریه راه گلوى مرا گرفت، دیگر قوت حرف زدن نداشتم اما مىدیدم که زنهاى کوفه بر بالاى پشت بام به تماشا بر آمده بودند به این اطفال خردسال که در بغل زنان بودند نان و خرما مىدادند ام کلثوم مىفرمود: حرج على من یتصدق علینا اهل البیت فان الصدقة علینا حرام اى زنها این دلسوزى نیست که مىکنید، بگذارید اطفال ما از گرسنگى بمیرند صدقه بر ما اهل بیت حرام است سپس دست مىآورد و نان و خرما را از دست اطفال مىگرفت.
از این حالت ام کلثوم صداى گریه از مرد و زن بلند شد و برخى که شناختند ایشان اولاد پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) بوده و آن سر، سر فرزند زهراء است گریبان دریدند ضجه و ناله بر آوردند: وا ابن بنت نبى الله وا حسناه وا حسیناه.
در میان بانوان محترمه، خانمى را دیم سر برهنه، مو پریشان که دو طرف صورت خود را به مو پوشیده بود، علاوه دو دست خود را به صورت نهاده بود، آنقدر ساتر نداشت که صورت خود را از نامحرمان بپوشاند.
پرسیدم: این مخدره کیست؟
گفت: این سکینه خاتون دختر امام حسین (علیه السلام) است.
بعد دیدم سه دختر صغیره بر یک شتر ردیف نشستهاند و هر سه مثل ماه تابان اما برهنه و عریان و گیسوهایشان روى دوششان پریشان پرسیدم: ایشان کیستند؟
گفت: یکى رقیه خاتون و دیگرى صفیه خاتون و آن سومى فاطمه صغرى است.
از دیدن حالت آن دختران آن قدر به سر و صورت خود زدم که چشمان من از نور افتاد.
به همین نحو مخدرات دیگر پشت سر هم آمدند و گذشتند تا آنکه مخدره مجللهاى را دیدم که با چشمان گریان صیحه مىزد و مىفرمود: اما یغضون ابصارکم عن حرم رسول الله آیا از تماشاى حرم رسول خدا چشم نمىبندید؟
دیدم صداى خلق به ناله بلند شد، پرسیدم: این مخدره کیست؟
گفت: هذه زینب بنت على (علیه السلام)
در مجلس یزید:
آن بانوى بزرگوار بود که براى پاسدارى از مرزهاى حیا و عفاف بر سر یزید فریاد مىآورد که « ا من العدل یا ابن الطلقاء تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن (13)؛ اى پسر آزاد شدههاى[جدمان پیامبراسلام] آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانى، و دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دریدى و صورتهاى آنان را آشکار ساختى.»