0

آیا برای تاریکی قبر فکری کردم

 
assassin
assassin
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1393 
تعداد پست ها : 614
محل سکونت : خراسان شمالی

آیا برای تاریکی قبر فکری کردم
پنج شنبه 15 آبان 1393  4:43 PM

مهدی جان!

من در اینجا می خواهم باورهای خود را بر زبان بیاورم، آنچه را که به آن اعتقاد دارم بیان کنم:

من باور دارم که مرگ حق است و دیر یا زود از این دنیا سفر خواهم نمود، آری! منزل گاهی است که باید از آن عبور کرد، خوشا به حال کسی که به این دنیا دل نبندد.

من به یاد مرگ می افتم، آن روز که مرا در قبر بنهند و خاک بر روی من بریزند، آن روز تنهای تنها خواهم شد!

افسوس که من این صدا را نمی شنوم: «من خانه تنهایی هستم، من خانه تاریکی هستم».

این صدای قبر من است که هر روز در فضا طنین می اندازد و من آن را نمی شنوم!

آیا من برای تاریکی قبر فکری کرده ام؟ سفری در پیش رو دارم که دیر یا زود فرا می رسد، باید برای خود زاد و توشه ای آماده کنم، آن لحظه ای که همه، مرا تنها می گذارند. همه دوستان و آشنایان، بعد از این که مرا به خاک سپردند به منزل خود باز می گردند و من می مانم و یک دنیا تنهایی و تاریکی!

من به سوال و جواب در قبر اعتقاد دارم. آن موقعی که دو فرشته نزد من آیند، از من در مورد خدا و دین من سوال کنند: خدای تو کیست؟ پیامبر تو کیست؟ امام تو کیست؟

در آن لحظه های تنهایی چه خواهم کرد؟

من شنیده ام که اگر کسی اهل ایمان باشد، در آن لحظه ها هیچ غمی به دل ندارد.

وقتی مومن را داخل قبر گذاشتند و قبر آن را با خاک پوشاندند، ناگهان قبر او شکافته می شود. دری آشکار می شود و مومن نگاهش به آن در خیره می ماند. قبر تاریک تاریک است، امّا نوری از آن در به سوی قبر می آید و تمام قبر را روشن می کند.

این نور، نور چهره زیبای پیامبر می باشد، بوی خوشی به مشام مومن می رسد، آری! این بوی خوش پیامبر است.

این پیامبر است که دوستان خود را در سخت ترین لحظه ها تنها نمی گذارد.

مهدی جان! من باور دارم که بعد از مرگ زنده خواهم شد، من به روز قیامت ایمان دارم، روزی که همه زنده شوند و سر از قبر بردارند.

من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم. من رنگ و بوی تو را دارم، من در فکر و اندیشه و احساس و کردار فقط پیرو تو هستم. خوب می دانم که اگر تو را دوست داشته باشم و از دشمنان تو بیزار نباشم، شیعه واقعی شما نیستم

من چه می دانم که روز قیامت چه روزی است؟ روزی که ترس همه را فرا گیرد، هر کس به فکر خودش باشد، مادر از فرزند خود فرار کند، دوستان همه یکدیگر را فراموش کنند، روزی که تشنگی بیداد کند، آتش جهنّم زبانه کشد...

همه برای حسابرسی فراخوانده شوند، آن روز همه به پرونده های کردار خود نگاه می کنند، می بینند که همه کارهای خوب و بد آن ها با دقّت ثبت شده است.

آن روز، روز حسابرسی است. گروهی که اهل خوبی ها و زیبایی ها بوده اند، به سوی بهشت حرکت می کنند، کسانی هم که در دنیا چیزی جز پلیدی و سیاهی برای خود اندوخته نکرده اند، در عذاب گرفتار می شوند.

من به «پل صراط» ایمان دارم، روز قیامت، پلی بر روی جهنّم کشیده می شود که به آن «صراط» می گویند، همه باید از آن عبور کنند، اهل ایمان به راحتی و با سلامت از صراط عبور می کنند و بعد از آن به مهمانی بزرگ خدا می روند، آن ها به بهشت جاودان وارد می شوند.

ولی اهل کفر و معصیت نمی توانند از آن عبور کنند، آنان در آتش عذاب گرفتار می شوند، آنان در آتش سقوط می کنند.

در روز قیامت، از «حقّ النّاس» سوال می کنند، این سوال در «مرصاد» خواهد بود، مرصاد، قسمتی از پل صراط است، در آنجا از «حقّ النّاس» می پرسند، هر کس که به دیگری ظلم کرده باشد و حقّ او را گرفته باشد، باید آنجا جواب بدهد.

اگر امروز حق کسی را پایمال کنم، اگر به آبروی کسی صدمه بزنم، اگر ظلمی به دیگری بنمایم، باید بدانم که در روز قیامت باید جواب بدهم. خدا از «حقّ الناس» نمی گذرد، باید من در آنجا صاحب حق را راضی کنم!

آری! من به بهشت و جهنّم ایمان دارم، می دانم که اگر درستکار باشم، سرانجام من بهشت خواهد بود و اگر راه خطا بروم و معصیت و گناه خدا را بنمایم، جهنّم در انتظار من است.

بهشت و جهنّم، حقیقت دارد، من امید دارم که عاقبت من ختم به خیر شود، اهل بهشت باشم، من از جهنّم هراس دارم، من از عذاب جهنّم به خدا پناه می برم!

مهدی جان! خوب می دانم، اگر من بخواهم از عذاب خدا نجات پیدا کنم، باید ولایت تو را قبول کنم، ولایت تو، محور سعادت است و رستگاری.

امام زمان

هر کس به بهشت وارد می شود، به خاطر محبّت شماست، رضای شما، رضای خداست، اگر کسی بتواند شما را راضی و خشنود سازد، خدا را راضی ساخته است.

کسی که بهفمد حق با شماست، بداند که خدا ولایت شما را بر او واجب کرده است، امّا از قبول ولایت شما سرباز زند، جایگاهش آتش دوزخ خواهد بود.

آری! کسانی که با شما دشمنی می کنند و با این که می دانند حق با شماست، امّا آن را انکار می کنند، آنان به آتش گرفتار خواهند شد، امّا حساب کسانی که از شما هیچ نمی دانند و جاهل هستند و اصلاً حق به آن ها نرسیده است، جداست.

من چه می دانم که روز قیامت چه روزی است؟

مولای من! من اعتقادات خود را در حضور تو بیان کردم و اکنون تو را گواه می گیرم، از تو می خواهم بر آنچه برای تو گفتم شهادت بدهی.

من تو را دوست دارم! به امامت تو اعتقاد دارم، به قلب من نگاه کنی، ببین که قلب من شیدای توست، عشق تو، تنها سرمایه من است.

من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم. من رنگ و بوی تو را دارم، من در فکر و اندیشه و احساس و کردار فقط پیرو تو هستم. خوب می دانم که اگر تو را دوست داشته باشم و از دشمنان تو بیزار نباشم، شیعه واقعی شما نیستم.

اگر بخواهم جزء پیروان واقعی تو باشم، باید با دشمنان تو دشمن باشم. آن کسی که تو را دوست دارد و از دشمنان تو بیزار نیست، به دروغ ادّعای محبّت تو می کند، تو این محبّت را از او نمی خری!

هر کسی برای زندگی کردن خویش دلیلی می خواهد، این دلیل زندگی من است: من زنده ام و زندگی می کنم تا سرود مهر تو را سر بدهم و محبّت تو را بر دل های مردم، پیوند زنم. من سوگند یاد می کنم تا نفس در سینه دارم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم بزنم و دوستان تو را یار راه شوم و سرود جان بخش بر پایی دولنت را فریاد زنم

من با تو هستم، با غیر تو کار ندارم، به  تو ایمان دارم، تو را دوست دارم و ولایت تو را قبول کرده ام، من فقط گوش به فرمان تو هستم، تسلیم تو هستم! پیروی کردن از غیر تو، چیزی جز آتش جهنّم در پی ندارد.

ای خاندان پیامبر! حق و حقیقت همیشه با شما بوده است، هر کجا شما بروید، حق و حقیقت هم همان جاست. شما محور حق و حقیقت هستید. حق چیزی است که شما آن را بپسندید، باطل چیزی است که شما از آن بیزار باشید. به هر چه شما فرمان دهید، آن چیز خوب و زیباست، از هر چه که نهی کنید، آن چیز زشت و پلید است.

من به خدای یگانه ایمان دارم، خدایی که شریک ندارد، من محمّد را پیامبر خدا می دانم، به همه شما ایمان دارم.

من به همه شما (از اولین نفر تا آخرین نفر شما) اعتقاد دارم، من تسلیم شما هستم و پیروی کامل از شما می کنم، هر چه شما بگویید قبول می کنم.

مهدی جان! من آمادگی خود را برای یاری تو اعلام می کنم، من آماده ام و منتظرم تا روزگار ظهور تو فرا برسد، روزی که خدا دین خودش را به دست تو زنده خواهد نمود.

من امروز هم به یاری تو اندیشه دارم، تلاش می کنم تا نام و یاد تو را زنده نگه دارم.

هر کسی برای زندگی کردن خویش دلیلی می خواهد، این دلیل زندگی من است: من زنده ام و زندگی می کنم تا سرود مهر تو را سر بدهم و محبّت تو را بر دل های مردم، پیوند زنم.

من سوگند یاد می کنم تا نفس در سینه دارم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم بزنم و دوستان تو را یار راه شوم و سرود جان بخش بر پایی دولنت را فریاد زنم.

من در راه رضای تو قدم بر می دارم، یاد تو را زنده نگه می دارم! من این گونه تو را یاری می کنم.

مولای من!

در قلب من، فقط محبّت تو جای دارد و بس! من هیچ کس را به اندازه تو دوست ندارم، من در اشتیاق توام، در آرزوی تو هستم و هرگز چنین اشتیاقی را برای دیگری نداشته ام.

تو در اعماق دل من جای گرفته ای، تو همه جا عزیز جان من و امید دل من هستی!

بار خدایا! من با امام زمان خود سخن گفتم و از عشق و محبّت خود به او پرده برداشتم، من آمادگی خود را برای یاری او اعلام نمودم، اکنون از تو می خواهم تا مرا یاری کنی تا در این راه ثابت قدم بمانم.

تو کاری کن که قلب من برای همیشه از آن امام زمانم باشد، تو کاری کن که من از امام زمان خویش دست برندارم! تو کاری کن من در این راه، ثابت بمانم.

آمین.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها