پاسخ به:زود قضاوت نکنیم
یک شنبه 9 فروردین 1394 12:52 AM
قضاوت امر بسیار مهمی است . ما در بیشتر مواقع در حال قضاوت در مورد مسائل جاری و گذشته و افراد هستیم . گاهی اوقات این روحیه قضاوت کردن آنقدر افراطی می شود که مانع ارتباط درست و صمیمانه ما با دیگران می شود . لزومی ندارد تا در مورد همه چیز و همه کس قضاوت کنیم . وقتی قضاوت کردیم موضع داریم و با موضع و دید پیشداورانه به استقبال افراد و مسائل می رویم . وقتی بدون هیچ دلیل و مدرکی یا با حداقل ها و عدم بررسی همه جانبه دست به قضاوت در مورد یک فرد می زنیم و می گوییم که او آدم فلانی است راه ارتباطی خود را با او مسدود کرده ایم در مورد او با دیگران صحبت می کنیم و قضاوت خود را نشر می دهیم و ناگهان بواسطه یک اتفاق و با تکمیل اطلاعاتمان متوجه می شویم که اشتباه کرده ایم . راحت ترین راه این است که می رویم و عذر خواهی می کنیم ولی با اذهانی که خراب کرده ایم چه می کنیم؟
حتی اگر نیت منفی نیز در کار نباشد انتقال کلمات بخودی خود از شخصی به شخص دیگر دچار تغییر می شود . یا حالت بیان یک جمله که عوض شود معنای ان متفاوت خواهد شد . پس عجولانه قضاوت نکنیم . هر کاری هم که می کنیم فرصت اخرین دفاع را هم بدهیم و بگذاریم کسی که می خواهیم در موردش قضاوت کنیم نیز حرف بزند . خیلی به نقل قولها اعتماد نکنیم
در قرآن میخوانیم که فرشتگان هنگام خلقت حضرت آدم ( چون آگاهی عمیقی نسبت به انسان نداشتند ) به خدا عرض کردند: ما تو را تسبیح میکنیم و با وجود عبادت ما چرا انسان مفسد را خلق میکنی؟! ولی خداوند با اعطای علومی به انسان و اعطای مقام جانشنی خود به او ، به فرشتگان ثابت کرد که قضاوت آنها درباره انسان سطحی و عجولانه بوده است
شخصی در منزل سگی داشت ، برای خرید از خانه بیرون رفت و کودک شیرخوار خود را تنها گذاشت به امیّد اینکه زود برمیگردد ، چون بازگشت ، سگ با پوزه خونین به استقبالش آمد ، با خود فکر کرد که حتماً سگ به کودک حمله کرده و او را دریده است ، در حالی که عصبانی بود با اسلحه خود به سگ شلیک کرد و با شتاب به درون خانه دوید ، امّا با صحنهای که تصوّرش را نمیکرد مواجه شد.
ماجرا از این قرار بود که گرگی به خانه آنان - که در خارج شهر قرار داشت - وارد شده و به داخل اطاقها میآید و به کودک حمله میکند ، سگ از کودک حمایت کرده با تلاش زیاد و با چنگ و دندان گرگ را به عقب میراند و خود ، خون آلود میگردد ، امّا قضاوت عجولانه صاحبخانه موجب شد که به جای سپاسگزاری ، سگ را بکشد!
صاحبخانه از کار خود پشیمان شد و به سوی سگ آمد تا شاید او را از مرگ برهاند ولی کار از کار گذشته و سگ از بین رفته بود و پشیمانی سودی نداشت. میگوید: به چشمهای سگ که باز بود نگاه کردم و این فریاد را از چشمهای باز این سگ با گوش دل شنیدم که ای انسان! چقدر عجولی و چه زود قضاوت میکنی؟! چرا به درون خانه نرفته و خبر نگرفته مرا کشتی؟! او پس از این جریان تأسّف آور مقالهای نوشت با عنوان « ای انسان چه زود قضاوت میکنی! »
بزرگترین اشتباه زندگی ام اعتماد به تو بود
چه حماقتی :-(
سرابی بیش نبودی