پاسخ به:متن روضه شب چهارم محرم، طفلان زینب
دوشنبه 5 آبان 1393 7:20 PM
وقتی ابراهیم می خواست اسماعیل را بِبَرد سر بِبُرد، لباس نو تنش بچه اش کرد،
بی بی زینب (سلام الله علیها) هم بچه هاش رو بغل کرد، اما زینب کجا، هاجر کجا، هزار هاجر هم به گرد پای زینب نمی رسند، هاجر وقتی اسماعیل را زنده دید جای چاقوی ابراهیم را بر گلوی اسماعیل دید، اینقدر گریه کرد، بعضی ها گفتند تا سه روز بیشتر زنده نموند، بمیرم برای زینب (سلام الله علیها) ... .
****************************
اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما
ببین میان بساطش دو تا پسر دارد
برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی
همین که نوبت من شد، هزار اگر دارد
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش