کلید دار حرم حضرت رقیه
سید ابراهیم دمشقی کلید دار حرم حضرت رقیه بود ، یک روز صبح از خواب بیدار شددختر بزرگش آمد ، گفت بابا دیشب حضرت رقیه را در خواب دیدم فرمود : به بابایش بگو به والی شهر بگوید که قبر من آب گرفته بیاید قبر مرا تعمیر کند ، سید ابراهیم توجهی نکرد . شب دیگر دختر دوم سید همان خواب را دید ماجرا را برای پدر بیان کرد سید ابراهیم ، سید ابراهیم ترتیب اثر نداد شب سوم دختر کوچک ، شب چهارم خود سید ابراهیم ، حضرت رقیه را در خواب می بیند ، فرمود سید چرا هر چه برای تو پیغام می دهم توجهی نمی کنی ؟قبر من را آب گرفته بیا تعمیر کن ، سید ابراهیم رؤیای صادقه خود را به والی شام بیان کرد والی شام ، علما و بزرگان شهر را خبر کرد ماجرا را گفت ، همه غسل کردند لباس تمیز پوشیدند .
والی شام گفت : قفل در به دست هر کسی باز شد او مأمور نبش قبر شود می تواند در تعمیر قبر اقدام نماید .
سرانجام قفل در به دست سید ابراهیم باز شد ،سید کلنگ را برداشت قبر را نبش کرد رسید به لحد ، لحد را برداشت (بگویم چه دید سید ابراهیم )دید بدن مطهر صحیح و سالم است ، قبر آب فرا گرفته ، بدن مطهر را بیرون آورد ، روی زانوی خود گذاشت سه روز تعمیر قبر به طول انجامید .
سید ابراهیم می گوید : وقتی تعمیر قبر تمام شد بدن بی بی را در قبر گذاشتم گفتم : دختر حسین ، من پسر ندارم ، بعد کلید دار حرمت باشد یک پسر می خواهم ، دعایش مستجاب شد خداوند پسری به او عطا کرد .