یوگا عرفان است؟
پنج شنبه 24 مهر 1393 7:05 AM
چاکراها و نادیها: چاکرا گردابهایی هستند که انرژی از طریق آنها به بدن وارد و از آن خارج میشود. در مباحث مربوط به یوگا معمولا از هفت چاکرا نام برده میشود که محل تجمع انرژیاند. انرژی که این گردابها را به کار میاندازد یکی از آنها کندالینی است، دیگری نیروی روحانی نهفته در وجود آدمیان است. چاکراها قادر به دریافت انرژی هم هستند، [۱] چرا که انسانها از دیگران انرژی میگیرند هر چند که این انرژی ممکن است مثبت باشد و به قدرت چاکرا کمک کند و ممکن است نیرومند باشد و بعضی از چاکراها را از کار بیندازد و ممکن است اثر منفی داشته باشد.
نادیها هم کانالهایی برای ورود و به گردش افتادن نیروی حیات در بدن هستند. ( مجرای عصب در بدن ظریف ) به عبارتی نادی یعنی رسانه و راه جریان انرژی در بدن [۲] نادی به منزله شبکه ظریفی از شریانها هستند ( به معنی نی، رگ و . . . ) که وظیفه آن حمل پرانا ( انرژی حیاتی ) در تمام سیستم انرژی لطیف انسان است. پرانا همان « انرژی مطلق » است.
این انرژی حیاتی جهانی همان است که در زبان چینی و ژاپنی چی « chi » و کی « ki » گفته میشود. در بعضی از متنهای قدیمی هندی به ۷۲ هزار نادی اشاره شده که مهمترین آنها سوشومنا، آیدا و پینگالا نامیده میشود. [۳]
سوشومنا از کندالینی مستقیما به سمت بالا میرود اما دو نادی دیگر به صورت مارپیچ از کندالینی بالا میرود. جایی که دو نادی آیدا و پینگالا به هم میرسند و همدیگر را قطع میکنند « چاکرا » تشکیل میشود.
از طرف دیگر چاکراها از راه نادیها، انرژی حیاتی را از محیط اطراف و کیهان و از بدنهای لطیف دریافت میکنند. یوگیهای معتقد به وجود ۸۸ هزار چاکرا در بدن هستند که هفت چاکرای آن اصلی است که در سرتاسر محور قائم میانی و در جلوی بدن قرار دارند ( بدن اتری ) که به شکل غنچههای گل شیپوری هستند. [۴] غنچه گل نیلوفر نماد چاکراهاست.
انرژیهای حاصل از سنگها و مواد معدنی و کانیها، تأثیرات ویژهای بر چاکراها دارند و قدرت شفا و بیدارسازی دارند. [۵] در یوگا علاوه بر چاکراهای متعدد و نادیهای فراوان، به بدنهای مختلف انرژی ( بدن اتری، بدن اختری، بدن ذهنی و بدن روحانی ) هم اشاره شده است که به اعتقاد ایشان این بدنها بعد از هر تناسخی دوباره با فرم جدید بدن فیزیکی یکی میشوند.
کتابهایی که با عنوان چاکراتراپی امروزه منتشر میشود با هدف فعال نمودن و باز کردن چاکراها تألیف میشوند. هرچند برای این هدف تکنیکهای یوگا را بسیار مؤثر میدانند اما درکنار آن، درمان از طریق سنگها، کانیها، موسیقی و انرژی هم در یوگا بسیار مورد تأکید است.
سوالی که بسیاری از افراد نا آشنا با یوگا میپرسند در مورد ادعاهایی است که در یوگا در مورد هفت بدن، هفت چاکرا، نادیها و کندالینی آمده است.
این سوال به ذهن هر خواننده و ناظر بیطرفی میرسد. براستی با کدام پشتوانه این ادعاهای به ظاهر روحانی و فلسفی به اثبات رسیده است؟ اگر اینگونه عقاید به علوم تجربی متکی است در چه علمی و کدامین آزمایشگاه علمی، این ایدهها به اثبات رسیده است؟ تاکنون هیچ دانشمندی در حوزه علوم تجربی ادلهای بر اثبات آن اقامه ننموده است و هیچکس مدعی وجود ۷۲ هزار نادی و ۸۸ هزار چاکرا در بدن نبوده است. یکی از دلایل اختلاف نظر درمورد تعداد نادیها وچاکراها در بین یوگیها همین امر است.
از طرف دیگر دلیل عقلی و برهانی قابل قبولی هم در کتابهای مربوط به یوگا ارائه نشده است. روشن است که دلایل عقلی باید چنان روشن باشند که درک آن برای هر عقلی بدیهی وخالی از شک و تردید باشد. اگر دلیلی برای اکثر مردم قابل قبول باشد و تعدادی را به اقناع نرساند این دلیل به ظاهر دلیل بوده است ولی در واقع در شکل یا محتوا دچار اشکال بوده است؛ به همین جهت برهان فلسفی و استدلال منطقی محسوب نمیشود، در نتیجه یقین و علم نمیآورد و حداکثر برای مخاطب گمانآور است.
از سوی دیگر در یوگا برای اثبات اینگونه ادعاها، دلیل نقلی که برخوردار از پشتوانه وحیانی باشد هم وجود ندارد. چرا که در یوگا اساسا وحی به معنای رایج که خبر از غیب و عالم معنا منظور باشد هم وجود ندارد و آنچه هست حداکثر وجود تجربه ادعا شده از جانب یوگیهاست. بدیهی است که اینگونه تجربیات مادامی که برهانی از جانب عقل به کمک آن نیاید و یا دلیلی از منبع غیبی که متکی به پشتوانه عقلی است به تایید او برنخیزد، حجیت ندارد و قابل قبول نخواهد بود. بگذریم که اثبات این ادعاها تاثیری در اثبات حقانیت یوگا در دیگر حوزهها نخواهد داشت.
بعضی امروزه به خاطر شباهت بعضی از تکنیکهای یوگا با رکوع و سجده و تشهد و قیام، سوگوارانه ندای پیوند اسلام با یوگا سر میدهند و شعار یکی بودن عرفان اسلامی و معنویت یوگیها را تبلیغ میکنند وبه عنوان مرامی برآمده از متن اسلام و حتی به عنوان عرفان اصیل اسلامی از یوگا نام میبرند. « آیین یوگا با عرفان اسلامی چنان با هم آمیخته است که تفکیک آنها از هم مشکل است ». [۶]
ناگفته نماند که مروجین یوگا بسیاری از کرامات و معجزات اولیای الهی را به نفع خود تبیین میکنند و آن را به گونهای با کندالینی یا چاکرا و... پیوند میزنند. چنان که در یکی از این کتابها نه فقط معجزه حضرت عیسی از این منظر توجیه شده است بلکه به صلیب رفتن عیسی هم با همین منطق لازم شمرده شده است.
« اثری را که حضرت مسیح ( علیه السلام ) ۲۰۰۰ سال پیش بر مردم میگذاشت در نظر بگیرید. او از واسطهها، یعنی بدن حواریون استفاه میکرد و آتش کندالینی این حواریون بر اثر حضور فوری حضرت مسیح ( علیه السلام ) تشدید میگردید. اما همین امر برای بقیه مردم نیز پیش میآمد، در حالیکه آنها تسلط کافی بر خویشتن نداشتند تا در برابر فشار نیروی گسترده کندالینی که از بدن حضرت مسیح ( علیه السلام ) ساطع میشد مقاومت کنند. چندتن از حواریون این کار را برای رسیدن پیام مسیح به نسلهای آینده انجام دادند، ولی از مردم دیگر در آن زمان هیچ انتظاری وجود نداشت، زیرا این نیرو برای آنها بسیار زیاد بود. زمانیکه از وجود چندتن افرادی که بتوانند پیام مسیح ( علیه السلام ) را به نسلهای آینده برسانند، اطمینان حاصل شد باید بدن مادی حضرت مسیح ( علیه السلام ) نابود میشد تا بر افراد عادی اثرات بدی گذاشته نشود… در کتابهای مسیحی از آتش کندالینی به عنوان سه جنبه پدر ، پسر، و روح القدس یاد شده است. [۷]
هم چنان که از کتابهای یوگا نقل شد یوگا به عنوان عرفان مطرح است. حال سوال این است که کدام عرفان؟ اگر عرفان به معنی راهی است که به رضایت خداوند ( که هم مبدا هستی است و هم برگشت همه چیز به اوست ) ختم میشود باید پرسید با چه اطمینانی ادعا میشود که یوگا انسانها را به این رضایت میرساند؟ گیریم که بیداری کندالینی در بدن حقیقت داشته باشد و قصه چاکراها و نادیها همگی درست باشد و به فرض که انسان بتواند در سایه یوگا، تنشهای روانی و استرسهای روحی خود را کاهش دهد و با یادگیری چند هزار تکنیک در یوگا به انظباط ذهنی هم دست یابد، دست آخر چه تضمینی وجود دارد که با این امور رضایت خداوند حاصل شده است؟
و اگر منظور از عرفان رسیدن به قدرتهای غیر عادی است که مرتاضان ادعا میکنند که باید گفت اولا این گونه قدرتها ( ضمن اینکه با معجزات و کرامات اولیای الهی از نظر ماهوی تفاوت دارد و از دو سنخ محسوب میشوند ) اولا مخصوص یوگیها و مرتاضان نیست و بعلاوه اینگونه قدرتها به خودی خود دلیل بر هیچ امری نیست و نه حکایتگر راه حقیقت و عرفان ناب و معنویت راستین.
به علت بیارتباط بودن عرفان ادعایی یوگا با عرفان حقیقی است که یوگا نسبت به « باخدایی » و « بی خدایی » موضعی ندارد و همهکس را میپذیرد وحتی منکر خدا هم میتواند یک یوگی باشد.
پینوشت:
[۱]. کندالینی و چاکراها، ص ۱۱۵.
[۲]. همان، ص۱۱۵.
[۳]. دم گستری در یوگا، ص ۳۹؛ چاکرادرمانی، ص ۱۵، و ص ۱۹۲.
[۴]. چاکرادرمانی، ص ۲۸.
[۵]. همان، ص ۲۷۵.
[۶]. یوگا سوترههای پتنجلی، ص ۹.
[۷]. کندالینی، ص ۷۲ و ۷۹.