0

برخى از ویژگی‌ هاى فردى دهمین پیشوا

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

برخى از ویژگی‌ هاى فردى دهمین پیشوا
جمعه 18 مهر 1393  11:44 AM

برخى از ویژگی‌ هاى فردى دهمین پیشوا

اشاره‏

امام هادى‌علیه‌السلام نمونه‏اى از انسان كامل و مجموعه سترگى از اخلاق اسلامى مى‏باشد. ابن شهر آشوب در این‏باره مى‏نویسد:

«امام هادى‌علیه‌السلام خوش خوترین و راست‏گوترین مردم بود. كسى كه او را از نزدیك مى‏دید، خوش برخوردترین انسانها را دیده بود و اگر آوازه‏اش را از دور مى‏شنید، وصف كامل‏ترین فرد را شنیده بود. هر گاه در حضور او خاموش بودى، هیبت و شكوه وى تو را فرا مى‏گرفت و هرگاه اراده گفتار مى‏كردى، بزرگى و بزرگوارى‏اش بر تو پرده در مى‏انداخت. او از دودمان رسالت و امامت و میراث‏دار جانشینى و خلافت بود و شاخسارى دل‏نواز از درخت پربرگ و بار نبوت و میوه سرسبد درخت رسالت بود.‌» (1)

امام در تمام زمینه‏هاى فردى، اعم از ظاهرى و اخلاقى، زبانزد همگان بود. ابن صباغ مالكى در این راستا مى‏نگارد:

«فضیلت ابو الحسن، على بن محمد الهادى‌علیه‌السلام بر زمین پرده گسترده و رشته‏هایش را به ستاره‏هاى آسمان پیوسته است. هیچ فضیلتى نیست كه به او پایان نیابد و هیچ عظمتى نیست كه تمام و كمال به او تعلق نگیرد. هیچ خصلت والایى بزرگ نمى‏نماید، مگر آنكه گواه ارزش آن در وى آشكار است. او شایسته، برگزیده و بزرگوار است كه در سرشت والا پسندیده شده است.

... هر كار نیكى با وجود او رونق یافته است. او از نظر شكوه، آرامش، پاكى و پاكیزگى براساس روش نبوى و خلق نیكوى علوى آراسته شده است.‌» (2)

آنچه در ذیل مى‏آید، نگاهى است به برخى از ویژگیهاى فردى امام هادى‌علیه‌السلام.

1. عبادت‏

ایجاد ارتباط عاشقانه با معبود و معشوق ازلى و عبادت فراوان، از ویژگیهاى برجسته امام هادى‌علیه‌السلام است. در این‏باره نوشته‏اند: «همواره ملازم مسجد بود و میلى به دنیا نداشت. عبادتگرى فقیه بود. شبها را در عبادت به صبح مى‏رساند، بى‏آنكه لحظه‏اى روى از قبله برگرداند. با پشمینه‏اى بر تن و سجاده‏اى از حصیر زیر پا به نماز مى‏ایستاد. شوق به عبادتش در شب تمام نمى‏شد. كمى مى‏خوابید و دوباره بر مى‏خاست و مشغول عبادت مى‏شد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه مى‏كرد و با صوتى محزون آیاتش را مى‏خواند و اشك مى‏ریخت كه هر كس صداى مناجات او را مى‏شنید، مى‏گریست. گاه بر روى ریگها و خاكها مى‏نشست. نیمه شبها را مشغول استغفار مى‏شد و شبها را به شب زنده‏دارى مى‏گذراند.‌» (3)

شبانگاه به سجده مى‏افتاد و با صدایى محزون و غمگین مى‏گفت: «خداوندا! این گناهكار پیش تو آمده و این نیازمند به تو روى آورده، خدایا! رنج او را در این راه بى‏پاداش مگذار! بر او رحمت آور و او را ببخش و از لغزشهایش درگذر!» (4)

2. ساده‏زیستى‏

از دیگر ویژگیهاى برجسته اخلاقى امام هادى - علیه‏السلام -، ساده‏زیستى و دورى از دنیا بود. در این زمینه نیز آمده است: «از دنیا چیزى در بساط زندگى نداشت. بنده‏اى وارسته از دنیا بود. در آن شبى كه به خانه‏اش هجوم آوردند، او را تنها یافتند با پشمینه‏اى كه همیشه بر تن داشت و خانه‏اى كه در آن هیچ اسباب و اثاثیه چشم‏گیرى دیده نمى‏شد. كف خانه‏اش خاك‏پوش بود و بر سجاده حصیرى خود نشسته، كلاهى پشمین بر سر گذاشته و با پروردگارش مشغول نیایش بود.‌» (5)

3. دانش‏

یكى از محورهاى اساسى و از سترگ‏ترین پشتوانه‏هاى امامت، دانش امام است كه براساس آن بشریت از كوره راههاى نابودى رهایى مى‏یابد. شخصیت علمى امام هادى‌علیه‌السلام از همان دوران كودكى و پیش از امامت ایشان شكل گرفته بود. مناظره‏هاى علمى، پاسخ‏گویى به شبهه‏هاى اعتقادى و تربیت شاگردان برجسته، نمونه‏هاى برجسته‏اى از جایگاه والاى علمى امام هادى‌علیه‌السلام است. اودر همان كودكى مسائل پیچیده فقهى را كه بسیارى از بزرگان و دانشمندان در حلّ آن فرو مى‏ماندند، حل مى‏كرد. گنجینه‏اى پایان‏ناپذیر از دانش بود.

دشمن ساده‏اندیش به خیال در هم شكستن وجهه علمى ایشان، مناظره‏هاى علمى تشكیل مى‏داد، ولى جز رسوایى و فضاحت ثمره‏اى نمى‏دید. از اینرو، به بلندى مقام امام اعتراف مى‏كرد و سر تسلیم فرود مى‏آورد. (6)

با این همه، متوكل، مانع نشر و گسترش علوم از سوى ایشان مى‏شد و همواره در تلاش بود تا شخصیت علمى امام بر مردم آشكار نشود. از اینرو، امام را تحت مراقبت شدید نظامى گرفته بود و از ارتباط دانشمندان علوم و حتى مردم عامى با ایشان جلوگیرى مى‏كرد. و امام با صبرى بى‏پایان، لحظه‏ها را به كار مى‏گرفت و تیرگى جهل را با نور دانش خود مى‏زدود. او در بیان پرتو افشانى چهارده خورشید تابنده علم مى‏فرمود:

«اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً كَانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فِیمَا بَینَهُ وَ بَینَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِیسَ حَتَّى صَیرَهُ إِلَى سُلَیمَانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ الْأَرْضُ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَینٍ وَ عِنْدَنَا مِنْهُ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیبِ؛ (7) اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است. تنها یك حرف آن نزد آصف [بن برخیا] بود كه [وقتى خدا را] بدان خواند، زمین در فاصله مابین او و سرزمین سبأ براى او درهم پیچیده شد و تخت بلقیس را در برگرفت تا اینكه آن را نزد سلیمان نبى‌علیه‌السلام آورد. آن‏گاه زمین در كم‏تر از یك چشم برهم زدن گسترده شد [و به حال اوّل خود برگشت‏] و نزد ما [خاندان وحى] هفتاد و دو حرف از آن وجود دارد و یك حرف آن نزد خدا مانده [و بقیه را به ما داده‏] كه در خزانه دانش غیب او به خودش اختصاص دارد.‌» (8)

او به تمامى زبانهاى عصر خود از قبیل: هندى، تركى، فارسى و... آگاه بود و حتى نوشته‏اند كه در جمع فارسى‏زبانان به زبان خودشان سخن مى‏گفت. (9)

اظهارنظرهاى یزداد نصرانى، شاگرد بختیشوع درباره دانش امام هادى‌علیه‌السلام بسیار مهم است. او پزشك مخصوص دربار معتصم بود. چیرگى امام در دانش، به اندازه‏اى او را مجذوب خود كرد كه در توصیف مقام علمى ایشان گفته بود: «اگر بنا باشد آفریده‏اى را نام ببریم كه از جهان غیب آگاهى داشته باشد، او (امام هادى - علیه‏السلام -) خواهد بود.‌» این سخن نتیجه تنها دیدار كوتاه او با امام بود. (10)

4. آگاهى از اسرار

براساس روایات فراوان، امام معصوم‌علیه‌السلام هرگاه بخواهد از چیزى كه بر او پوشیده است، آگاه شود، خداوند او را بدان آگاه خواهد ساخت. امام على النقى‌علیه‌السلام نیز بسان دیگر پیشوایان، از غیب خبر مى‏داد، آینده را به وضوح مى‏دید، از درون افراد آگاه بود و زمان مرگ افراد را مى‏دانست.

ابوالعباس احمد ابى النصر و ابو جعفر محمد بن علویه مى‏گویند: «شخصى از شیعیان اهل بیت - علیهم‏السلام - به نام عبدالرحمان در اصفهان مى‏زیست. روزى از او پرسیدند: سبب شیعه شدن تو در این شهر چه بود؟ گفت: من مردى نیازمند، ولى سخنگو و با جرأت بودم. سالى با جمعى از اهل شهر براى دادخواهى به دربار متوكل رفتم. به در كاخ او كه رسیدیم، شنیدیم دستور داده امام هادى‌علیه‌السلام را احضار كنند. پرسیدم: على بن محمد كیست كه متوكل چنین دستورى داده؟ گفتند: او از علویان است و رافضیها او را امام خود مى‏خوانند. پیش خود گفتم: شاید متوكل او را خواسته تا به قتل برساند. تصمیم گرفتم همان‏جا بمانم تا او را ملاقات كنم.

مدتى بعد، سوارى آهسته به كاخ متوكل نزدیك شد. با وقار و شكوهى خاص بر اسب نشسته بود و مردم از دوطرف او را همراهى مى‏كردند. به چهره‏اش كه نگاه كردم، محبتى عجیب از او در دلم افتاد. ناخواسته به او علاقه‏مند شدم و از خدا خواستم كه شرّ دشمنش را از او دور گرداند. او از میان جمعیت گذشت تا به من رسید. من در سیمایش محو بودم و برایش دعا مى‏كردم. مقابلم كه رسید، در چشمانم نگریست و با مهربانى فرمود: «خداوند دعاهاى تو را در حقّ من مستجاب كند، عمرت را طولانى سازد و مال و اولادت را بسیار گرداند!»

وقتى سخنانش را شنیدم، از تعجب - كه چگونه از دل من آگاه است - ترس وجودم را فرا گرفت. تعادل خود را از دست دادم و بر زمین افتادم. مردم اطرافم را گرفتند و پرسیدند: چه شد؟ من كتمان كردم و گفتم: خیر است ان شاء اللّه و چیزى به كسى نگفتم تا اینكه به خانه‏ام بازگشتم. دعاى امام هادى‌علیه‌السلام در حقّ من مستجاب شد. خدا داریى‏ام را فراوان كرد. به من ده فرزند عطا فرمود و عمرم نیز اكنون از هفتاد سال فزون شده است. من نیز امامت كسى را كه از دلم آگاه بود، پذیرفتم و شیعه شدم.‌» (11)

خیران اسباطى نیز در زمینه آگاهى امام از اسرار مى‏گوید: نزد ابوالحسن الهادى‌علیه‌السلام در مدینه رفتم و خدمت ایشان نشستم. امام پرسید: از واثق (خلیفه عباسى) چه خبر دارى؟ گفتم: قربانت شوم! او سلامت بود و ملاقات من با او از همه بیش‏تر و نزدیك‏تر است؛ اما الآن حدود ده روز است كه او را ندیده‏ام. امام فرمود: مردم مدینه مى‏گویند: او مرده است. گفتم: ولى من از همه او را بیش‏تر مى‏بینم و اگر چنین بود، باید من هم آگاه مى‏بودم. ایشان دوباره فرمودند: مردم مدینه مى‏گویند: او مرده! از تأكید امام بر این كلمه فهمیدم منظور امام از مردم، خودشان هستند.

سپس فرمود: جعفر (متوكل عباسى) چه؟ عرض كردم: او در زندان و در بدترین شرایط است. فرمود: بدان كه او هم‏اكنون خلیفه است. سپس پرسید: ابن زیات (12) (وزیر واثق) چه شد؟ گفتم: مردم پشتیبان او و فرمانبردارش هستند. امام فرمود: این قدرت برایش شوم بود. پس از مدتى سكوت، فرمود: «لَا بُدَّ أَنْ تَجْرِی مَقَادِیرُ اللَّهِ تَعَالَى وَ أَحْكَامُهُ یا خَیرَانُ مَاتَ الْوَاثِقُ وَ قَدْ قَعَدَ الْمُتَوَكِّلُ جَعْفَرٌ وَ قَدْ قُتِلَ ابْنُ الزَّیاتِ فَقُلْتُ مَتَى جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ بَعْدَ خُرُوجِكَ بِسِتَّةِ أَیامٍ؛ (13) مقدّرات خداوند متعال و دستورها و فرامینش باید اجرا شوند. اى خیران! واثق مرده و متوكل [به جاى او] نشسته و ابن زیات نیز كشته شده است. عرض كردم: فدایت شوم! چه وقت؟ فرمود: شش روز پس از اینكه از آنجا خارج شدى.‌»

5. سخنورى‏

گفتار امام، شیرین و سرزنش ایشان تكان‏دهنده بود. آموزگارش در كودكى شیفته سخنورى او شده بود. آن‏گاه كه لب به سخن مى‏گشود، روح شنونده‏اش را تازگى مى‏بخشید و چون او را عتاب مى‏كرد، كلامش چون شمشیرى آتشین از جمله‏هاى نغز، پیكره دشمنش را شرحه شرحه مى‏كرد.

آن‏گاه كه خصم براى عشرت‏طلبى خود از او مى‏خواهد شعرى بخواند تا بزم خود را با آن كامل كند، لب به سخن مى‏گشاید و چند بیت مى‏خواند و آن‏چنان آتشى از ترس در وجود او مى‏اندازد كه بزم و عیشش را تباه مى‏سازد و جهان را پیش چشمان شب‏پرست دشمن تیره و تار مى‏كند:

باتُوا عَلى‏ قُلَلِ الاَْجبالِ‏تَحْرِثُهُمْ                                              قُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمْ الْقُلَلُ‏

واسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ‏                                               و اُسْكِنُوا حُفَراً یا بِئْسَما نَزَلُوا

نادیهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ‏                                                          اَینَ الاَساوِرُ وَالتِّیجانُ وَالْحُلَلُ‏

اَینَ الْوُجُوُ الَّتى‏ كانَتْ مُنَعَّمَةً                                                 مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الاَْسْتارُ وَالْكِلَلُ‏

فَافْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سائَلَهُمْ‏                                             تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَیهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ‏

قَدْ طالَ ما اَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا                                          وَ اَصْبَحُوا الْیوْمَ بَعْدَ الاَْكْلِ قَدْ اُكِلُوا

«بر بلنداى كوهسارها شب را به صبح آوردند، در حالى كه مردان نیرومند از آنان نگهبانى مى‏كردند؛ ولى كوههاى بلند هم به آنان كمكى نكرد.

سرانجام پس از دوران شكوه و عزت از جایگاههاى خویش به زیر كشیده شده، در گودالهاى قبر افتادند و در چه جاى بد و ناپسندى منزل گرفتند.

پس از آنكه به خاك سپرده شدند و فریادگرى فریاد برآورد: كجاست آن دستبندها، تاجها و زیورآلات و آن لباسهاى فاخرتان؟ كجاست آن چهره‏هاى نازپرورده و پرده‏نشینتان؟

قبرهاشان به جاى آنها ندا در مى‏دهد: بر آن چهره‏هاى نازپرورده اكنون كرمها مى‏خزند.

چه بسیار خوردند و آشامیدند؛ ولى اكنون پس از آن‏همه شكم‏بارگیها، خود، خوراك كرمها مى‏شوند.‌»

مستى از سر متوكل پرید. جام شراب از دستش به زمین افتاد. تلو تلوخوران از ترس فریاد مى‏كشید. حاضران مى‏گریستند و متوكل، سخت حیران و وحشت‏زده، آن‏قدر گریست كه ریشش خیس شد و دستور داد بزم بر هم خورده را برچینند. (14)

6. مهربانى‏

امام بسیار مهربان بود و همواره در رفع مشكلات اطرافیان تلاش مى‏كرد و حتى گاه خود را به مشقّت مى‏انداخت. آن هم در دورانى كه شدت سخت‏گیریهاى حكومت بر شیعیان به اوج خود رسیده بود. محمد بن على از زید بن على روایت مى‏كند: «من به سختى بیمار شدم و شبانه، پزشكى براى درمان من آوردند. او نیز دارویى برایم تجویز كرد. فرداى آن روز هرچه گشتند، نتوانستند آن دارو را بیابند. پزشك دوباره براى مداواى من آمد و دید حالم وخیم‏تر شده است؛ ولى چون دید دارو را به دست نیاورده‏ام، ناامیدانه از خانه‏ام بیرون رفت.

اندكى بعد فرستاده امام هادى‌علیه‌السلام به خانه‏ام آمد و كیسه‏اى در دست داشت كه همان دارو در آن بود. آن را به من داد و گفت: ابو الحسن به تو سلام رساند و این دارو را به من داد تا برایت بیاورم. او فرمود: آن را چند روز بخور تا حالت بهبود یابد. دارو را از دست او گرفتم و خوردم و چندى بعد به كلى بهبود یافتم.‌» (15)

7. احترام به اهل دانش‏

امام به مردم به‏ویژه دانشمندان و اهل علم احترام فراوان مى‏گذاشت. در تاریخ آمده است: «روزى امام در مجلسى نشسته بودند و جمعى از بنى هاشم، علویان و دیگر مردم نیز در آن مجلس حضور داشتند كه دانشمندى از شیعیان وارد شد. او در مناظره‏اى اعتقادى و كلامى، تعدادى از ناصبیان و دشمنان اهل بیت - علیهم‏السلام - را مجاب و رسوا ساخته بود. به محض ورود این شخص به مجلس، امام از جاى خود برخاست و به نشانه احترام به سویش رفت و او را نزد خود در بالاى مجلس نشانید و با او مشغول صحبت شد. برخى از حاضران از این رفتار امام ناراحت شدند و اعتراض كردند.

امام در پاسخ آنان فرمود: اگر با قرآن داورى كنم، راضى مى‏شوید؟ گفتند: آرى. امام تلاوت فرمود: «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! هنگامى كه به شما گفته شد: در مجلس جا براى دیگران باز نمایید! باز كنید تا خداوند [رحمتش را] برایتان گسترده سازد. و چون گفته شد: برخیزید! برخیزید تا خداوند به مراتبى [منزلت‏] مؤمنانتان و كسانى را كه علم یافته‏اند بالا برد.‌» (16) و نیز فرموده است: «آیا كسانى كه دانشمند هستند با آنان كه نیستند برابرند؟» (17) خداوند مؤمن دانشمند را بر مؤمن غیردانشمند مقدم داشته؛ همچنان‏كه مؤمن را بر غیرمؤمن برترى داده است. آیا به راستى آنكه مى‏داند و آنكه نمى‏داند، مساوى است؟ پس چرا انكار و اعتراض مى‏كنید؟ خدا به این مؤمن دانشمند برترى داده است. شرف مرد به دانش اوست. نه به نسب و خویشاوندى‏اش. او نیز با دلایلى محكم كه خدا به او آموخته، دشمنان ما را شكست داده است.‌» (18)

8. بخشش‏

بخشندگى با خون و گوشت اهل بیت - علیهم‏السلام - آمیخته بود. آنان همواره با بخششهاى خود، دیگران را به شگفتى وامى‏داشتند. گاه آن‏قدر مى‏بخشیدند كه رفتارشان در شمار معجزه به شمار مى‏آمد؛ تا آنجا كه در این مقام در توصیف حضرت هادى‌علیه‌السلام گفته‏اند: «انفاق امام هادى‌علیه‌السلام به قدرى بود كه جز پادشاهان كسى توانایى انجام آن را نداشت و مقدار بخششهاى ایشان تا آن زمان از كسى دیده نشده بود و در جغرافیاى اندیشه‏ها نمى‏گنجید.‌» (19)

اسحاق جلاب مى‏گوید: «براى ابوالحسن‌علیه‌السلام گوسفندان بسیارى خریدم. سپس مرا خواست و از منزلش مرا به جایى برد كه بلد نبودم و فرمود تا تمامى این گوسفندان را میان افرادى كه خود دستور داده بود، پخش كنم.‌» (20)

بى‏آنكه دیگران متوجه شوند، آنان را از نسیم بخشندگى خود مى‏نواخت و مورد تفقد قرار مى‏داد. گوسفندانى را مى‏خرید، با دست خود ذبح و بین نیازمندان توزیع مى‏كرد. (21) گاه نیز در حدّ توان خود و به همان اندازه‏اى كه شخص درخواست كرده بود، به آنان بخشش مى‏كرد.

ابوهاشم جعفرى مى‏گوید: «در تنگناى مالى بسیارى گرفتار آمده بودم تا آنجا كه تصمیم گرفتم براى درخواست كمك نزد امام هادى‌علیه‌السلام بروم. هنگامى كه خدمت امام رسیدم، پیش از آنكه سخنى بگویم، فرمود: « أَبَا هَاشِمٍ‌ای نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیكَ تُرِیدُ أَنْ تُؤَدِّی شُكْرَهَا فَقَالَ رَزَقَكَ الْإِیمَانَ فَحَرَّمَ بَدَنَكَ عَلَى النَّارِ وَ رَزَقَكَ الْعَافِیةَ فَأَعَانَتْكَ عَلَى الطَّاعَةِ وَ رَزَقَكَ الْقُنُوعَ فَصَانَكَ عَنِ التَّبَذُّلِ یا أَبَا هَاشِمٍ إِنَّمَا ابْتَدَأْتُكَ بِهَذَا لِأَنِّی ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُرِیدُ أَنْ تَشْكُوَ لِی مَنْ فَعَلَ بِكَ هَذَا وَ قَدْ أَمَرْتُ لَكَ بِمِائَةِ دِینَارٍ فَخُذْهَا (22)؛ اى ابا هاشم! كدام‏یك از نعمتهاى خدا را مى‏خواهى شكر كنى؟ سپس فرمود: ایمان را روزى تو كرد كه بدنت را بر آتش حرام كند و سلامتى را روزى تو كرد تا تو را در بندگى و طاعت كمك كند، و قناعت را روزیت كرد تا تو را از درخواست مردم حفظ كند.

اى ابا هاشم! [علت آنكه‏] من سخن آغاز كردم، آن است كه گمان كردم تو مى‏خواهى از برخى مشكلات خود شكایت كنى. دستور داده‏ام دویست دینار طلا به شما بدهند [كه با آن مشقتت را برطرف سازى.] آن را بگیر [و به همان مقدار بسنده كن!]»

9. سخت‏كوشى‏

على النقى‌علیه‌السلام پیشواى بزرگ شیعیان و بزرگ خاندان هاشم بود. درآمدهاى اسلامى به دست او مى‏رسید و مى‏توانست از آن بهره‏مند شود؛ چرا كه حق او بود، ولى بسان پدران خود دوست داشت از حاصل دسترنج خود بهره گیرد و نیازهاى زندگى‏اش را با زحمت خود فراهم آورد. على بن حمزه مى‏گوید: «ابو الحسن‌علیه‌السلام را دیدم كه به سختى مشغول كشاورزى است؛ به‏گونه‏اى كه عرق از سر و رویش جارى است. از ایشان پرسیدم: فدایت شوم! كارگران شما كجایند [كه شما این‏گونه خود را به زحمت انداخته‏اید] ؟ در پاسخ فرمود: «یا عَلِی عَمِلَ بِالْیدِ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّی وَ مِنْ أَبِی فِی أَرْضِهِ فَقُلْتُ لَهُ مَنْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ‏صلى‏الله‏علیه‏وآله وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ آبَائِی - علیهم‏السلام - كُلُّهُمْ قَدْ عَمِلُوا بِأَیدِیهِمْ وَ هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِیینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الصَّالِحِینَ؛ (23) اى على [بن حمزه‏]! آن كس كه از من و پدرم برتر بود، در زمین خود با دستش كار مى‏كرد. عرض كردم: منظورتان كیست؟ فرمود: رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله، امیر مؤمنان و همه پدرانم‌علیهم‌السلام، همگى با دست خودشان كار مى‏كردند و كشاورزى از جمله كارهاى پیامبران، فرستادگان و شایستگان درگاه الهى است.‌»

10. بردبارى‏

شكیبایى از برجسته‏ترین صفات مردان بزرگ الهى است؛ زیرا برخوردهاى آنان با مردم نادان بیش‏تر از همه است و آنان براى هدایتشان باید صبر پیشه سازند تا این‏گونه، دروازه‏اى از رستگارى را به رویشان بگشایند.

«بریحه عباسى، گماشته دستگاه حكومتى و امام جماعت دو شهر مكه و مدینه بود. او از امام هادى‌علیه‌السلام نزد متوكل سخن‏چینى و سعایت كرد و براى او نگاشت: اگر مكه و مدینه را مى‏خواهى، على بن محمدعلیهماالسلام را از این دو شهر دور ساز؛ زیرا مردم را به سوى خود فرا خوانده است و گروه بسیارى نیز به او گرایش یافته‏اند و از او پیروى مى‏كنند.

در اثر سعایتهاى بریحه، متوكل امام را از جوار پرفیض و ملكوتى رسول خداصلى‏الله‏علیه‏وآله تبعید كرد و ایشان را به سامرا فرستاد. در طول این مسیر، بریحه نیز با ایشان همراه شد. در بین راه رو به امام كرد و گفت: تو خود بهتر مى‏دانى كه من عامل تبعید تو بودم. سوگندهاى محكم و استوار خورده‏ام كه چنانچه شكایت مرا نزد امیر المؤمنین (متوكل) و یا حتى یكى از درباریان و فرزندان او كنى، تمامى درختانت را در مدینه به آتش كشم و خدمتكارانت را بكشم و چشمه‏ها و قناتهاى مزرعه‏ات را ویران سازم. بدان‏كه در تصمیم خود مصمم خواهم بود.

امام‌علیه‌السلام با چهره‏اى گشاده در پاسخ بریحه فرمود: نزدیك‏ترین راه براى شكایت از تو، این بود كه دیشب شكایت تو را به درگاه خدا عرضه كنم و من شكایتى را كه نزد خدا كرده‏ام، نزد غیرخدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم كرد. بریحه كه رأفت و بردبارى امام را در مقابل سعایتها و موضع زشتى كه در برابر امام گرفته بود، دید، به دست و پاى حضرت افتاد و با تضرع و زارى از امام درخواست بخشش كرد. امام نیز با بزرگوارى تمام فرمود: تو را بخشیدم.‌» (24)

11. شكوه و هیبت‏

از آنجا كه امام معصوم - علیه‏السلام -، كانون تجلى قدرت و عظمت پروردگار و معدن اسرار الهى و قطب عالم امكان است، قداست معنوى و شكوه و وقار بسیار دارد. در زیارت جامعه كبیره از زبان امام هادى‌علیه‌السلام مى‏خوانیم:

«طَأْطَأَ كُلُّ شَریفٍ لِشَرَفِكُمْ و نَجَعَ كُلُّ مُتَكَبِْرٍ لِطاعَتِكُمْ وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ وَ ذَلَّ كُلُّ شَىْ‏ءٍ لَكُمْ (25)؛ هر صاحب شرافتى در برابر بزرگوارى شما و شرافتتان سر فرود آورده و هر خودبزرگ‏بینى به اطاعت شما گردن نهاده است. هر زورگویى در برابر برترى شما فروتن شده و همه چیز در برابر شما خوار و ذلیل است.‌»

محمد بن حسن اشتر مى‏گوید: «من همراه پدرم بیرون كاخ متوكل با جمعى از علویان، عباسیان و جعفریان ایستاده بودیم كه امام هادى‌علیه‌السلام آمد. تمام مردم براى اداى احترام و بزرگداشت حضرت، از مركبهاى خود پایین آمدند و صبر كردند تا ایشان وارد كاخ شود. پس از آن، برخى زبان به گلایه گشودند و گفتند: چرا ما باید به این پسربچه احترام بگذاریم و از مركبهایمان به احترامش پیاده شویم؟ نه شرافت او از ما بیش‏تر است و نه بزرگسال‏تر از ماست. به خدا سوگند كه وقتى بیرون آمد، دیگر از مركبهایمان پیاده نمى‏شویم.

ابو هاشم جعفرى در ردّ سخن آنها گفت: به خدا سوگند كه همگى شما با خوارى و خفت پیاده خواهید شد. پس از مدتى، امام از كاخ متوكل بیرون آمد. صداى تكبیر و تهلیل مردم به آسمان برخاست و همگى مردم، حتى آنان كه گله‏مند بودند، از اسبهایشان پیاده شدند. آن‏گاه ابوهاشم رو به آنان كرد و گفت: شما كه گفتید به او احترام نمى‏گذارید و سوگند یاد كردید كه از مركبهایتان پیاده نمى‏شوید! آنها كه نتوانسته بودند هیبت و جلال امام را نادیده انگارند، سرافكنده پاسخ دادند: به خدا سوگند! بى‏اختیار از مركب پیاده شدیم.‌» (26)

 

پی‌نوشـــــــــــت‌ها:

 

1) مناقب آل ابى طالب، ابن شهر آشوب مازندرانى، بیروت، دار الاضواء، بى‏تا، ج 4، ص 401.

2) فصول المهمّة، ابن صباغ مالكى، بیروت، دار الاضواء، دوم، 1409 ق، ص 268.

3) ائمّتنا، محمدعلى دخیل، بیروت، مكتبة الامام الرضا - علیه‏السلام -، ششم، 1402 ق، ج 2، ص 217.

4) همان، ص 257.

5) همان، ص 217؛ اصول كافى، محمد بن یعقوب كلینى، تصحیح على اكبر غفارى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ق، ج 1، ص 502؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ق، ج 50، ص 211.

6) الفصول المهمّة، ص 267.

7) الكافی، ج 1، ص‏230.

8) اصول كافى، ج 1، ص 230؛ دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى، نجف، منشورات الحیدریة، 1369 ق، ص 219؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 406.

9) بحار الانوار، ج 50، ص 130.

10) دلائل الامامة، ص 221.

11) سفینة البحار، شیخ عباس قمى، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بى‏جا، ج 2، ص 240.

12) او وزیر معتصم و واثق بود كه مخالفان را در تنورى مى‏انداخت كه كف آن میخهاى آهنى بزرگى قرار داشت. مردم به شدت از او متنفر بودند. متوكل بعد از به قدرت رسیدن، او را در همان تنور انداخت. (مروج الذهب و معادن الجوهر، على بن حسین مسعودى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چهارم،1370 ش، ج 2، ص 489.)

13) الارشاد، شیخ مفید، ترجمه هاشم رسولى محلاتى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1378 ش، ج 2، ص 424؛ كشف الغمة فى معرفة الائمة، على بن عیسى الاربلى، تهران، دار الكتب الاسلامیة، بى‏تا، ج 3، ص 236.

14) تذكرة الخواص، ابن جوزى، تهران، مكتبة النینوى الحدیثة، ص 361؛ بحار الانوار، ج 50، ص 211.

15) الارشاد، ج 2، ص 433.

16) مجادله/11. «یا اَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا قیلَ لَهُمْ تَفَسُّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ اِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرجاتٍ».

17) زمر/ 9‌».. هَلْ یسْتَوِى الَّذینَ یعْلُمُونَ وَالَّذینَ لا یعْلَمُونِ..‌»

18) الاحتجاج، احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى، قم، انتشارات اسوه، دوم، 1416 ق، ج 2، ص 309.

19) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 409.

20) اصول كافى، ج 1، ص 489.

21) اعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بى‏تا، ج 2، ص 37.

22) بحار الأنوار، علامه مجلسى، ج 50، ص 129.

23) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جامعه مدرسین، 1404 ق، دوم، ج 3، ص 162.

24) اثبات الوصیة، ابو الحسن على بن الحسین المسعودى، ترجمه محمد جواد نجفى، تهران، كتابفروشى اسلامیة، 1343 ش، ص 196.

25) مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، قم، انتشارات اسوه، چهارم، 1379 ش، زیارت جامعه كبیره.

26) حیاة الامام على الهادى - علیه‏السلام -، باقر شریف قرشى، بیروت، دار الاضواء، اوّل، 1408 ق، ص‏24.

 

یا صاحب الزمان علیه السلام

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها