در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در محلّی به نام «صریا» فرزندی پاك از سلاله رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله دیده به جهان گشود و ستاره دیگری در آسمان امامت و ولایت طلوع كرد و با نور خود قلب شیعیان را روشن نمود. نام او «علی» بود كه بعدها به ألقابی همچون «نقی»، «هادی»، «عالم»، «فقیه»، «امین» و «طیب» مشهور گشت.
به آن حضرت «ابوالحسن ثالث» (1) و «علی رابع» (2) نیز میگویند. پدر بزرگوارش امام جوادعلیه السلام پیشوای نهم شیعیان و مادر گرامیاش «سمانه» نام دارند.
آن امام همام در سال 220 هجری در سنّ هشت سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارش عهده دار امامت و ولایت بر مردم شد و پس از 33 سال امامت در سال 254 هجری در سن 41 سالگی در شهر «سامرّا» به شهادت رسید. (3)
دوران امامت آن حضرت با خلافت چند تن از حكّام عباسی مقارن بود كه به ترتیب عبارتند از:
1 - معتصم، برادر مأمون (217 - 227)
2 - واثق، پسر معتصم (227 - 232)
3 - متوكّل، برادر واثق (232 - 248)
4 - منتصر، پسر متوكّل (6 ماه)
5 - مستعین، پسر عموی منتصر (248 - 252)
6 - معتزّ، پسر دیگر متوكّل (252 - 255)
در این دوران، ظلم و جور و غارت بیت المال در دستگاه حكومت رواج داشت و خلفای عباسی به جای برطرف كردن مشكلات مردم و رفع حوائج آنان، به خوش گذرانی و میگساری میپرداختند و اموال بیت المال را در این راه به تاراج میبردند. از طرف دیگر حكّام عباسی چون موقعیت خود را متزلزل و ناپایدار میدیدند، از طرف علویان احساس خطر میكردند، از این رو با ایجاد نفرت نسبت به علویان آنان را تحت فشار قرار داده و از هر گونه ظلم و جنایت نسبت به آنان خودداری نمیكردند. اوج این جنایات در زمان متوكّل عباسی بود، چرا كه متوكّل بغض و كینه شدیدی نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشت و پیروان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام را مورد شكنجه و آزار قرار میداد و یا به قتل میرسانید.
ابن اثیر از مورخین اهل سنت میگوید: «كانَ الْمُتَوَكِّلُ شَدیدَ الْبُغْضِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ علیهما السلام وَ لأَِهْلِ بَیتِهِ وَ كانَ یقْصُدُ مَنْ یبْلُغُهُ عَنْهُ أَنَّهُ یتَوَلّی عَلِیاً وَ أَهْلَهُ بِأَخْذِ الْمالِ وَالدَّمِ؛ متوكل نسبت به علی بن ابی طالب و اهل بیت او بعض شدیدی داشت و اگر به او خبر میدادند كسی علی و اهل بیتش را دوست دارد، قصد مال و جانش را میكرد.» (4)
ابو الفرج اصفهانی از دیگر مورخین اهل سنت مینویسد: متوكّل شخصی به نام «عمر بن فرج خجی» را بر حكومت مدینه و مكّه گماشت، او آل ابی طالب را از معامله با مردم منع میكرد تا حدّی كه اگر میشنید كسی به آنها كوچكترین خدمتی كرده، شكنجه و جریمهای سنگین برای او قرار میداد.
سپس میگوید: «حَتَّی كانَ الْقَمیصُ یكُونُ بَینَ جَماعَةٍ مِنَ الْعَلَوِیاتِ یصَلّینَ فیهِ واحِدَةً بَعْدَ واحِدَةٍ ثُمَّ یرْفَعْنَهُ وَ یجْلِسْنَ عَلی مَفازِلِهِنَّ عَواری حَواسِرَ؛ كار به جایی رسید كه زنهای علویه بخاطر نداشتن لباس مجبور بودند به هنگام نماز با یك لباس به تناوب نماز بخوانند و بعد از نماز آن لباس را [كه دست بافته خودشان بود] زیر خود میانداختند و بدون لباس بر روی آن مینشستند.» (5)
از دیگر جنایات هولناك در این زمان، تخریب مقبره حضرت سید الشهداء، امام حسین علیه السلام و هموار كردن زمینهای اطراف آن و زراعت بر روی آن بود كه به دستور متوكّل انجام گرفت. مورخین بزرگ این حادثه اسفبار را در حوادث سال 236 هجری بیان نموده اند. (6)
أسوههای فضیلت
امامان معصوم و هدایت گران الهی به راستی در اوج كمال و فضائل انسانی قرار دارند، مقامی كه نه تنها رسیدن به آن بلكه درك آن برای انسانهای عادی، كاری سخت و دشوار است، چرا كه با حسّ و عقل قاصر نمیتوان به دنیای ماورای طبیعت وارد شد و واقعیات و حقایق آن را لمس نمود. امام رضاعلیه السلام در جواب شخصی كه از مقام و منزلت «امام» سؤال كرد فرمودند: «إنَّ الإِْمامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَنُ مَكاناً وَ أَمْنَعُ جانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أوْ ینالُوا بِآرائِهِمْ اَوْ یقیمُوا إِماماً بِاِخْتِیارِهِمْ؛ همانا امامت منزلتی جلیلتر و شأنی عظیمتر و مكانتی رفیعتر و اطّلاع پیدا كردن به جوانب آن مشكلتر و غور در حقیقت آن بالاتر از آن است كه مردم با عقل خود به آن برسند و با افكار خود به آن دست پیدا كنند و به اختیار خود كسی را به امامت برگزینند.» (7)
فضائل و مناقب امام هادی علیه السلام
با توجه به آنچه گفته شد، اگر چه از بیان تمام فضائل و مناقب امام هادی علیه السلام عاجزیم و ناتوان؛ ولی با بیان شمهای از آن فضائل ناب، وجود خود را از بوی خوش آن عطرآگین میكنیم و صفحه سیاه دل خود را با نور آن روشنی میبخشیم.
علم امام
بدیهی است كه علوم ائمه علیهم السلام موهبتی و لدنّی است و از ذات حق تعالی و از خزینه علم الهی سرچشمه میگیرد، چنان كه از امام هادی علیه السلام نقل شده است: «اِسْمُ اللَّهِ الأَْعْظَمِ ثَلاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ إِنَّما كانَ عِنْدَ آصِفٍ حَرْفٌ واحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَ لَهُ الأَْرْضُ... وَ عِنْدَنا مِنْهُ اِثْنانَ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ واحِدٌ عِنْدَاللَّهِ مُتَأَثَّرٌ بِهِ فی عِلْمِ الْغَیبِ؛ اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است و همانا آصف بن برخیا (یكی از بندگان صالح خدا) (8) یك حرف از آن را میدانست كه به آن یك حرف تكلّم میكرد و زمین بر او شكافته میشد (می توانست طی الارض كند و فاصله زیادی را در زمان كمی طی كند) ... و حال آن كه هفتاد و دو حرف از آن نزد ما است و یك حرف دیگر مخصوص خداوند و در علم غیب محفوظ است.» (9)
به همین دلیل در آیات قرآن در مورد ائمه اطهارعلیهم السلام تعبیراتی همچون «عِنْدَهُمْ عِلْمُ الْكِتابِ» (10) و «اَلرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (11) و «أَهْلُ الذِّكْرِ» (12) به كار رفته است و مفسرین بزرگ، مصادیق این آیات را امامان دین برشمرده اند.
حال یكی از ویژگیهای بارز امام هادی علیه السلام احاطه علمی ایشان است به حدّی كه متوكّل با تمام بغضی كه نسبت به اهل بیت علیهم السلام داشت، در موارد زیادی برای حلّ مشكلات علمی به امام علیه السلام مراجعه مینمود. برای نمونه مورخین نوشته اند:
هنگامی كه متوكل مسموم شد، نذر كرد كه اگر سلامتی پیدا كند مال زیادی را صدقه بدهد. هنگامی كه از مسمومیت، رهایی پیدا كرد از فقهایی كه در دربارش بودند از حدّ و مقدار مال كثیر سؤال كرد. بعضی از آنها گفتند: منظور از كثیر 100 هزار است و بعضی گفتند: 10 هزار و بعضی دیگر اقوال مختلفی را بیان كردند به حدّی كه امر بر متوكّل مشتبه شد. یكی از ندیمان او به نام صفوان (جعفر بن محمود) گفت: چرا از امام هادی علیه السلام نمیپرسی؟ متوكّل گفت: آیا او چیزی در مورد این مطلب میداند؟ صفوان گفت: اگر او توانست تو را از این تردید خارج كند باید به من فلان مقدار پول بدهی ولی اگر نتوانست جواب تو را بدهد صد ضربه تازیانه به من بزن. متوكّل گفت: با این كار موافقم، نزد ایشان برو و از حدّ مال كثیر سؤال كن.
صفوان به نزد آن حضرت رفت و از حدّ مال كثیر سؤال كرد، آن حضرت فرمود: «اَلْكَثیرُ ثَمانُونَ؛ حدّ كثیر 80 است.» صفوان عرض كرد: «یا سَیدی یسْأَلُنی عَنِ الْعِلَّةِ فیهِ؛ای سرور من! درباریان از علّت این حكم از من سؤال خواهند كرد.» امام علیه السلام فرمود: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ یقُولُ: «لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ كَثیرَةٍ» (13) فَعَدَّدْنا تِلْكَ الْمَواطِنَ فَكانَتْ ثَمانینَ؛ خداوند عزوجل میفرماید: خدا شما را در مكانهای زیادی یاری كرد، و ما آن مكانها را شمردیم، هشتاد ت ا بود.» (14)
شاهد دیگر بر عظمت علمی آن حضرت امام همام این بود كه ایشان با وجود شرائط نامناسب و محاصره بودن در چنگال خلفای پلید عباسی، راویان و محدثان و بزرگانی از شیعه را تربیت نمود و علوم و معارف اسلامی را به آن ان آموزش داد و آنان این میراث بزرگ فرهنگی را به نسلهای بعدی منتقل كردند. شیخ طوسی - دانشمند نامدار اسلام - تعداد شاگردان آن حضرت در زمینههای مختلف علوم اسلامی را 185 نفر معرفی میكند كه در میان آنها چهرههای درخشانی همچون: فضل بن شاذان، عبدالعظیم حسنی، حسین بن سعید اهوازی و علی بن مهزیار، به چشم میخورد و برخی از آنان دارای آثار و تألیفات ارزشمندی در زمینههای مختلف علوم اسلامی هستند. (15)
بزرگی و عظمت
یكی از امور مسلّم در فرهنگ اسلامی این است كه هر چقدر خوف خدا در دل انسان بیشتر تجّلی یابد و در اعمال و رفتار او آشكار شود، خداوند موجودات دیگر را در پیشگاه او خاضع و خاشع میگرداند و عظمت و بزرگی او نزد دیگران نمایانتر میشود. در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله نقل شده است: «مَنِ اتَّقی اللَّهَ أَهابَ اللَّهُ مِنْهُ كُلَّ شَی ءٍ؛ هر كسی تقوای الهی پیشه سازد خداوند هر موجودی را از او به ترس و وحشت میاندازد.» (16) از این رو یكی از خصوصیات بی نظیر ائمه علیهم السلام این بود كه علی رغم بهره مند نبودن از امكانات و ابزار مادی و قدرت نظامی، چنان عظمت و هیبتی داشتند كه حاكمان و صاحبان قدرت با وجود داشتن سلاحهای متعدد و سربازان بی شمار، از ائمه علیهم السلام هراسان و بیمناك بودند و هنگام مواجه شدن با ایشان، رعب و وحشت، آنان را فرا میگرفت. امام هادی علیه السلام با این كه در دوران خفقان به سر میبردند و هیچ قدرت سیاسی و نظامی در اختیار نداشتند؛ چنان هیبت و عظمتی از ایشان در دل حاكمان و والیان عباسی بود كه همواره در خوف و هراس بودند و در مقابل آن حضرت خاضع و متواضع میگشتند. برای نمونه به داستانی از «یحیی بن هرثمه»، یكی از والیان متوكل عباسی اشاره میكنیم:
یحیی كه از جانب متوكل برای دستگیری امام هادی علیه السلام و آوردن ایشان از مدینه به سامرّا مأمور شده بود چنین میگوید: «به مدینه رفتم، همین كه وارد شهر شدم تا امام هادی علیه السلام را دستگیر كنم، مردم از نگرانی برای آن حضرت گریان شده و شیون سر دادند. هنگامی كه وارد خانه ایشان شدیم جز كتابهای قرآن و ادعیه و نامههای علمی چیز دیگری ندیدیم. در این حال چنان عظمتی از امام در دلم افتاد كه دوست داشتم خادم او شوم. وقتی كه او را وارد بغداد كردم، نزد والی بغداد «اسحاق بن ابراهیم الطاهری» رفتیم، او به من گفت:ای یحیی! این مرد فرزند رسول خداست و متوكّل هم انسان بدی است، اگر ایشان را نزد متوكل ببری او را خواهد كشت و در این صورت رسول خدا دشمن تو در روز قیامت خواهد بود. پس او را به «سامرّا» نزد حاكم آن شهر «وصیف تركی» بردم، او به من گفت: اگر مویی از او كم شود جز تو كسی گنهكار و مقصّر نخواهد بود. پس او را به نزد متوكّل بردم و شمهای از فضائل او را پیش متوكل بیان نمودم.» (17)
همچنین إربلی از محدثین و مورخین بزرگ میگوید: امام در سامرّا از چنان شخصیت والا و عظمت روحی برخوردار بود كه همگان در مقابل وی فروتنی نشان میدادند و ناخواسته در برابرش تواضع كرده و سخت محترمش میداشتند. (18)
زهد و پارسایی
یكی از عواملی كه مانع رشد و تكامل انسان میشود و او را از رسیدن به قلّههای سعادت باز میدارد، وابستگی بیش از حد به ظواهر و جاذبههای مادی و دنیوی است، از این رو هر چقدر انسان بتواند تعلّق خود را به دنیا كم كند در حقیقت اسباب ترقّی روح و نفس خود را فراهم نموده است. در این راه انسان میتواند به جایی برسد كه به جز خدا هیچ چیز دیگری در نظرش جاذبه نداشته باشد، چنان كه امام صادق علیه السلام در مورد عبادت خود میفرماید: «وَلكِنّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ عَزَّ وَجَلَّ فَتِلْكَ عِبادَةُ الْكِرامِ؛ و همانا من خدا را عبادت میكنم بخاطر حبّ او (نه بخاطر طمع ثواب و از ترس عقاب) ، پس این نوع عبادت، عبادت بزرگواران است.» (19)
امام هادی علیه السلام در بی رغبتی به دنیا و زهد و پارسایی چنان بود كه دوست و دشمن را به تحسین و ستایش وامی داشت.»یحیی بن هرثمة» یكی از خدمت گذاران دربار متوكل عباسی، بدون هیچ ترس و واهمهای از عواقب كار، لب به ستایش آن حضرت میگشاید و میگوید: «فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَی الْمُتَوَكِّلِ، سَأَلَنی عَنْهُ فَأَخْبَرْتُهُ بِحُسْنِ سیرَتِهِ وَ سَلامَةِ طَریقَتِهِ وَ وَرَعِهِ وَ زِهادَتِهِ؛ وقتی كه بر متوكل وارد شدم، در مورد امام هادی علیه السلام از من سؤال نمود، من به متوكل از حسن رفتار و درستی راه و ورع و زهد آن حضرت خبر دادم.» (20)
با وجود این كه آن حضرت میتوانست زندگی مرفّه و راحتی داشته باشد، ولی در كمال بی رغبتی به دنیا زندگی میكرد.»ابی الفداء»، «صفدی» و دیگر مورخین اهل سنّت مینویسند: وقتی عمّال متوكّل به خانه امام هجوم آوردند تا خانه آن حضرت را تفتیش كنند، «فَوَجَدُوهُ فی بَیتٍ وَحْدَهُ مُغْلَقٍ عَلَیهِ وَ عَلَیهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ شَعْرٍ وَ لا بِساطَ فِی الْبَیتِ إِلَّا الرَّمْلَ وَالْحَصی؛ او را دیدند كه به تنهایی در خانه نشسته و در را به روی خود بسته و لباس پشمینهای پوشیده بود و در خانه زیراندازی جز شن و سنگ ریزه نبود.» همچنین مورخان ادامه داده اند كه: «وَ عَلی رَأْسِهِ مَلْحَفَةٌ مِنَ الصُّوفِ مُتَوَجِّهاً اِلی رَبِّهِ یتَرَنَّمُ بِآیاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ فِی الْوَعْدِ وَالْوَعیدِ؛ بر سر آن حضرت پارچهای پشمی بود و در حالی كه توجّه كامل به خدای خویش داشت آیاتی از قرآن در مورد وعد و وعید را با صدای زیبا قرائت میكرد.» (21)
تبلیغ و ارشاد مردم
از جمله كارهای اساسی كه امام هادی علیه السلام در طول حیات خویش بدان اهتمام ورزید تبلیغ دین در ابعاد مختلف و با شیوههای متنوع بود. در ذیل به برخی از شیوههای تبلیغی آن امام میپردازیم.
1 - پند و ارشاد
امام هادی علیه السلام با وجود این كه مدت زیادی از عمر شریفشان را در سامرّا و تحت سلطه حكّام عباسی بودند، لحظهای از هدایت و ارشاد مردم دست بر نمیداشتند و در موقعیتهای گوناگون و به طرق مختلف به مردم آگاهی میدادند و در این راه حتّی از حاكمان و والیان ابایی نداشتند و آنان را مورد پند و اندرز و ارشاد قرار میدادند، و به راستی از مصادیق بارز «وَ لا یخْشَوْنَ اَحَداً إلَّا اللَّهَ» (22) بودند، و به گفته امیرمؤمنان علی علیه السلام «عَظُمَ الْخالِقُ فی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فی أَعْینِهِمْ؛ [متقین این گونه اند كه] آفریدگار جهان، در روح و جانشان بزرگ است و به این خاطر هر چه غیر اوست در چشمشان حقیر است.» (23)
مورّخین نقل كرده اند: روزی متوكّل دستور داد كه امام هادی علیه السلام را به نزد او بیاورند، وقتی امام به مجلس متوكّل وارد شد، او ظرف شرابی در دست داشت و بعد از آن كه آن حضرت را در كنار خود جای داد، پیالهای از شراب به طرف ایشان گرفت و گفت: بنوش. امام علیه السلام امتناع ورزید و فرمود: گوشت و خون من تا به حال با شراب آلوده نشده است. آنگاه متوكل درخواست كرد تا آن حضرت شعری - كه او را به وجد آورد - برایش بخواند. امام علیه السلام فرمود: من كمتر شعر میخوانم. امّا متوكّل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
* * *
1 - باتُوا عَلی قُلَلِ الأَْجْبالِ تَحْرِسُهُمْ غُلْبُ الرِّجالِ فَما تَنْفَعُهُمُ الْقُلَلُ
2 - وَاسْتُنْزِلُوا بَعَد عِزٍّ مِنْ مَعاقِلِهِمْ فَأَوْدِعُوا حُفَراً یا بِئْسَ ما نَزَلُوا
3 - ناداهُمْ صارِخٌ مِنْ بَعْدِ ما قُبِرُوا أَینَ الأَْساوِرُ وَالتّیجانُ وَالْحُلَلُ
4 - أَینَ الْوُجُوهُ الَّتی كانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِها تُضْرَبُ الأَْسْتارُ وَالْكُلَلُ
5 - فَأَصْفَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حینَ سائَلَهُمْ تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَیهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ
6 - قَدْ طالَ ما أَكَلُوا دَهْراً وَ ما شَرِبُوا فَأَصْبَحُوا بَعْدَ طُولِ الأَْكْلِ قَدْ أُكِلُوا
«1 - بر بلندای كوهها شبانگاهان زندگی كردند در حالی كه مردان چیره و نیرومندی از آنها حفاظت میكردند، ولی آن قلّه كوهها برایشان سودی نبخشید.
2 - بعد از آن عزّتی كه داشتند از پناهگاه هایشان پایین كشیده شدند و در زیر حفرههای قبر قرار گرفتند و چه بد منزل و اقامتگاهی است.
3 - بعد از آن كه در قبرهایشان قرار گرفتند، فریادزنی بر آنها بانگ زد: كجا رفت آن دست بندها و تاجها و لباسهای فاخر.
4 - كجا رفت آن چهرهها كه با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پردههای گرانبها آویخته شده بود.
5 - قبرهای آنها به جای آنها پاسخ میدهند: آن چهرهها هم اكنون محلّ آمد و شد كرمها شده اند.
6 - عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اكنون پس از آن همه عیش و نوش خودشان خورده شده اند.»
امام علیه السلام با این اشعار تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد و متوكّل كه از شدّت گریه، اشك صورتش را فرا گرفته بود، دستور داد كه بساط شراب را برچینند، سپس دستور داد امام را با احترام به خانهاش باز گردانند. (24)
2 - برخورد با غالیان
امامان شیعه علیهم السلام علاوه بر دشمنان بیرونی با یك مشكل بزرگتری هم مواجه بودند و آن وجود كسانی بود كه با دیدن كرامات و فضائل ائمّه علیهم السلام در مورد آنان دچار نوعی انحراف و كج اندیشی شده و راه غلو را پیش میگرفتند. امام علی علیه السلام میفرماید: «هَلَكَ فِی رَجُلانِ؛ مُحِبٌّ غالٍ وَ مُبْغِضٌ قالٍ؛ دو كس در مورد من هلاك شدند؛ دوست غلو كننده و دشمن بدخواه.» (25)
از مشكلات بزرگی كه امام هادی علیه السلام نیز با آن مواجه بودند، وجود غالیان كج اندیشی بود كه با مشاهده عظمت و كرامات آن حضرت، راه غلو را در پیش گرفتند و باعث بدبینی مردم نسبت به اهل بیت علیهم السلام شدند. كسانی مانند: علی بن حسكه، محمد بن نصیر، ابوالعباس طرفانی و ابو عبداللَّه كندی در میان آنان به چشم میخورند. (26) امام علیه السلام برای برخورد با آنان و جلوگیری از انحراف مردم با این گروه به شدت برخورد میكردند و با ارسال نامههایی به نقاط مختلف، مردم را از پیروی آنان بر حذر میداشتند و در بعضی اوقات دستور قتل آنان را صادر میكردند.
برای نمونه: «ابن بابای قمی» یكی از غالیانی است كه امام هادی علیه السلام از او بیزاری جسته و فرموده است: «او (ابن بابا) گمان میكند كه من او را به مقام نبوّت برانگیختهام و او باب من است (یعنی مردم از طریق او به امام نزدیك شوند) ، لعنت خدا بر او باد كه شیطان او را گمراه كرده است. سپس خطاب به یكی از شیعیان فرمودند: اگر توانستی او را بُكش كه مرا آزرده است.» (27)
3 - گسترش تعالیم اسلام بواسطه وكلا
دوران امامت پیشوای دهم شیعیان از طرفی با یك اختناق و خفقان شدید از طرف حكّام عباسی مقارن بود به طوری كه فعالیتهای شیعیان با برخوردهای شدیدی از طرف حكومتهای وقت مواجه میشد و پیروان اهل بیت مورد قتل و شكنجه و آزار قرار میگرفتند. از طرف دیگر شیعیان در سرتاسر بلاد اسلامی پراكنده بوده و نیازمند برقراری ارتباط با امام خویش بودند. به همین منظور امام علیه السلام از طریق وكلای خود در نقاط مختلف مشكلات فقهی، كلامی شیعیان را برطرف مینمودند و آنان را از هدایتهای حكیمانه خود بهره مند میساختند و به تحكیم و تثبیت پایههای اعتقادی مردم میپرداختند. چنان كه از متون تاریخی استفاده میشود شهرهایی كه وكلای امام در آنها اقامت داشتند به چهار منطقه تقسیم میشد:
الف) بغداد، مدائن، سواد و كوفه؛
ب) بصره و اهواز؛
ج) قم و همدان؛
د) حجاز، یمن و مصر. (28)
وكلای امام، بیشتر از طریق نامه توسط افراد مطمئن و به صورت مخفیانه با آن حضرت در ارتباط بودند كه بخش عمده آن در مصادر حدیثی (به نقل از نامه ها) موجود است و امروزه در دسترس ما قرار گرفته است.
4 - تبلیغ و ارشاد در قالب دعا
شرائط زمانی و موقعیت خاص امام هادی علیه السلام اقتضا میكرد كه برای پیشبرد اهداف عالی و نشر تعالیم ناب و حیات بخش اسلام از روشهای غیرمستقیم اقدام نمایند. یكی از روشهای حكیمانه و تأثیرگذار ایشان استفاده از دعا برای انجام این امور مهم بود. امام علیه السلام در دعاهایی كه به ایشان منسوب است - مخصوصاً «زیارت جامعه» - علاوه بر راز و نیاز به درگاه خداوند به پارهای از مسائل اعتقادی، سیاسی و اجتماعی اشاره دارند كه به ذكر نمونههایی از آن اكتفا میكنیم:
الف) ایجاد پیوند میان مردم و اهل بیت علیهم السلام
آن حضرت در دعاهای خود علاوه بر صلواتهای مكرر بر محمّد و آل اوعلیهم السلام، نسبت به ارتباط محكم و ناگسستنی میان امّت و آل محمّدعلیهم السلام تأكید خاصی دارند، چنان كه در فرازی از دعاهای خود میفرماید: «اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاتَقْطَعْ بَینی وَ بَینَهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَاجْعَلْ عَمَلی بِهِمْ مُتَقَبَّلاً؛ پروردگارا! درود فرست بر محمّد و آل محمّدعلیهم السلام و ارتباط میان من و ایشان را در دنیا و آخرت قطع مفرما و اعمال مرا به خاطر ایشان قبول فرما.» (29)
ب) تأكید بر امامت و رهبری اهل بیت علیهم السلام
در زیاراتی كه از امام هادی علیه السلام روایت شده با تعابیر گوناگونی بر این امر مهم تأكید گردیده است، چنان كه در فرازی از زیارت آن حضرت میخوانیم: «أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الاَْئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ، الْمَهْدِیونَ، الْمَعْصُومُونَ، الْمُكَرَّمُونَ، الْمُقَرَّبُونَ، الْمُتَّقُونَ، الصَّادِقُونَ، الْمُصْطَفُونَ، الْمُطیعُونَ لِلَّهِ؛ گواهی میدهم كه شما امامان مرشد، هادی، معصوم، بزرگوار، مقرّب نزد خدا،پرهیزگار، راستگو، برگزیده و مطیع خداوند هستید.» (30)
ج) مبارزه با ظلم و ستم
امام علیه السلام در دعایی با نام «دعاء المظلوم علی الظالم» كه به طور مستقل بر ضد ستم و جور ستمگران و جباران بیان شده، به آگاه كردن مردم نسبت به ظلم و ستم حاكم بر جامعه میپردازند. در فرازی از این دعا آمده است: «فَأَسْئَلُكَ یا ناصِرَ الْمَظْلُومِ الْمَبْغِی عَلَیهِ إجابَةَ دَعْوَتی فَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمِّدٍ وَ خُذْهُ مِنْ مَأْمَنِهِ أَخْذَ عزیزٍ مُقْتَدِرٍ وَ فی غَفْلَتِهِ مُفاجِئَةَ مَلیكٍ مُنْتَصِرٍ وَاسْلُبْهُ نِعْمَتَهُ و سُلْطانَهُ وَافْضَضْ عَنْهُ جُموعَهُ وَ أَعْوانَهُ وَ مَزِّقْ مُلْكَهُ كُلَّ مُمَزَّقٍ؛ای یاری رسان مظلوم ستمدیده، از تو میخواهم دعوتم را اجابت كنی، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و ظالم را از محل أمنش بگیر، از نوع عذاب كردن عزیر قادر، و در غفلتش به ناگهانی او را بگیر و نعمت و سلطنتش را از بین ببر، و كسانی كه دور او جمع شده اند و اعوان و انصار او هستند را از دور او پراكنده كن و حكومتش را تماماً از هم بپاش. (31)»
روشن است كه امام علیه السلام با امثال این دعا مردم را نسبت به ظلم حاكمان جور آگاه میكردند و حاكمان را رسوا مینمودند.
پی نوشــــــــــــــــــــــــــتها
1) امام موسی بن جعفرعلیهما السلام را ابوالحسن اول و امام رضاعلیه السلام را ابوالحسن ثانی میگویند.
2) علی بن ابی طالب علیهما السلام را علی اول و علی بن حسین علیهما السلام را علی ثانی و علی بن موسی الرضاعلیهما السلام را علی ثالث میگویند.
3) ر. ك: الإرشاد، شیخ مفید، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ص 327 و بحارالانوار، علامّه مجلسی، مؤسسة الوفاء، ج 50، ص 113.
4) الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر، ج 7، ص 56.
5) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، المطبعة الحیدریة، ص 598.
6) الكامل فی التاریخ، همان، ص 55.
7) اصول كافی، مرحوم كلینی، مكتبة الصدوق، ج 1، ص 199.
8) كسی كه تخت بلقیس را كمتر از یك چشم به هم زدن نزد سلیمان علیه السلام حاضر كرد.
9) مناقب ابن شهرآشوب، دار الأضواء، ج 4، ص 437.
10) رعد/ 43.
11) آل عمران/ 6.
12) نحل/ 45.
13) توبه/ 25.
14) مناقب ابن شهرآشوب، همان، ص 434؛ حلیة الابرار، بحرانی، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ج 5، ص 20 و بحارالانوار، همان، ج 104، ص 217.
15) رجال الطوسی، منشورات رضی، ص 409.
16) كنز العمال، متقی هندی، ح 58830.
17) تذكرة الخواص، ابن جوزی، مكتبة نینوی، ص 360.
18) كشف الغمّة، إربلی، ج 2، ص 398.
19) بحارالانوار، همان، ج 70، ص 210.
20) تذكرة الخواص، همان، ص 360.
21) مروج الذهب، مسعودی، دار الاندلس، ج 4، ص 11 و تاریخ ابی الفداء، دار الكتب العلمیة، ج 1، ص 360 و الوافی بالوفیات، صفدی، النشرات الاسلامیة، ج 22، ص 72.
22) احزاب/ 39: «از هیچ كس جز خدا نمیترسند.»
23) نهج البلاغه، خطبه 193.
24) مروج الذهب، همان؛ وفیات الأعیان، ابن خلكان، شریف رضی، ج 3، ص 272؛ بحارالانوار، همان، ج 50، ص 211 و الوافی بالوفیات، همان.
25) قصار الحكم، 117.
26) حیات فكری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، مركز جهانی علوم اسلامی، ص 525.
27) اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، دانشگاه مشهد، ص 520.
28) تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، جاسم حسین، امیركبیر، ص 137.
29) مسند الامام الهادی، عزیز اللّه عطاردی، كنگره جهانی امام رضا، ص 187.
30) مسند الامام الهادی، همان، ص 247.
31) همان، ص 189.