0

تفسیر آیه «ام تریدون ان تسئلوا رسولکم»

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

تفسیر آیه «ام تریدون ان تسئلوا رسولکم»
سه شنبه 15 مهر 1393  6:23 AM

تفسیر آیه «ام تریدون ان تسئلوا رسولکم»
امام حسن عسکری علیه‏السلام از امام هادی نقل می‏کند که فرمود: 
«ام تریدون» یعنی بلکه ای کفار قریش و یهود! شما از پیامبر خود همان معجزات پیشنهاد شده‏ای را - که نمی‏دانید آیا به صلاحتان هست یا نه - می‏خواهید که قبلا آن را از موسی خواستند، و به ایشان پیشنهاد کردند، [و گفتند] که: «ما هرگز به تو ایمان نمی‏آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم، پس صاعقه شما را فروگرفت». «و من یتبدل الکفر بالایمان» یعنی پس از پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان که: آن درخواست پیشنهادی به خدا به مصلحتشان نیست، و اگر هم، درست [و مصلحت] باشد، پس از آوردن خدا آن معجزات را، «چنانچه کسی کفر را با ایمان عوض کرد» یعنی به معجزات ایمان نیاورد، یا چون فهمید به مصلحت نیست، و باید به همان براهین و معجزات موجود اکتفا کند، قبول ننماید، و کفر را با ایمان عوض کند، لجاجت کند، و حجت راستین حق را نپذیرد: «فقد ضل سواء السبیل»: یعنی از راهی که به بهشت می‏رسد، گمراه، و در راهی که به دوزخ می‏رسد گام نهاده است. 
امام علیه‏السلام فرمود: خدای سبحان به یهود می‏فرماید: ای یهود! بلکه پس از آن آیاتی که به شما دادیم، از پیامبر خود [همان را] می‏خواهید [، که قبلا از موسی خواستند]، و تفصیل آن این است که: ده نفر یهودی تصمیم گرفتند تا پیامبر را بیازارند، و با خواسته‏هایی در زحمتش افکنند، در این حال بودند که عربی بادیه نشین با کوله بار سنگین سربسته‏ای که چیز ناشناخته‏ای در آن بود، و آن را با عصا بر دوش خود حمل می‏کرد، وارد شد، و گفت: ای محمد! خواسته مرا پاسخ ده. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادر عرب! این یهود پیش از تو آمده‏اند، آیا اجازه می‏دهی ابتدا خواسته ایشان را برآورم؟ اعرابی گفت: نه، زیرا من غریب و مسافرم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: حال که غریب و مسافری، تو سزاوارتری. اعرابی گفت: و سخن دیگر. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چیست؟ گفت: ایشان اهل کتاب‏اند که می‏پندارند حق است، و من اطمینان ندارم که تو چیزی بگویی، و ایشان با تو همراهی کنند، و آن را بپذیرند تا مردم را از دینشان گمراه کنند، من به این قانع نمی‏شوم، من جز حجتی آشکار نمی‏پذیرم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: علی کجاست؟ علی علیه‏السلام را فراخواند، او آمد و در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت. اعرابی گفت: ای محمد! من با تو گفتگو دارم، این را چه کار داری؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای اعرابی! تو بیان [و حجتی آشکار] خواستی، و این، بیان رسا، و دارای علم کامل است، من شهر حکمتم، و این در آن است، هر که حکمت و علم می‏خواهد، باید از در آن، درآید. آری، چون علی علیه‏السلام، جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله نمایان شد، پیامبر صلی الله علیه و آله با صدای بلند فرمود: ای بندگان خدا! هر که می‏خواهد آدم را در شکوهش، شیث را در حکمتش، ادریس را در شرافت و هیبتش، نوح را در شکرگزاری و بندگی پروردگارش، ابراهیم را در دوستی و وفاداریش، موسی را در دشمنی و نبرد با هر دشمن خدایش، و عیسی را در دوستداری هر مؤمن و نیک رفتاریش ببیند، به این علی بن ابی‏طالب بنگرد. این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از سویی بر ایمان مؤمنان، و از سوی دیگر بر نفاق منافقان افزود. اعرابی گفت: ای محمد! این چنین پسر عموی خود را می‏ستایی، زیرا شرافت او، شرافت تو، و عزت او، عزت تو است. من از او چیزی را نمی‏پذیرم مگر آن که این سوسمار - که در شهادتش احتمال تباهی و بطلان نیست - شهادت دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای برادر عرب! آن را از کوله‏بار خود بیرون آر، و بخواه تا شهادت دهد، که به پیامبری من، و فضیلت برادرم علی، شهادت خواهد داد. اعرابی گفت: من در شکار آن زحمت کشیده‏ام، می‏ترسم خیز بردارد و فرار کند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: نترس، فرار نمی‏کند، بلکه می‏ایستد و شهادت می‏دهد. اعرابی گفت: می‏ترسم فرار کند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اگر فرار کرد، همین تو را بس که حجت داشته باشی ما را تکذیب کنی، فرار نمی‏کند، بلکه در حق ما شهادت می‏دهد، اگر شهادت داد، آزادش کن تا عوضی بهتر از آنت دهم. 
پس اعرابی آن را بیرون آورد، و بر زمین گذاشت، و او رو به پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد، و گونه‏های خود را به خاک مالید، و سر برداشت، و خدا به سخنش آورد و گفت: شهادت می‏دهم که هیچ معبود به حقی جز خدا نیست که یگانه و بی‏شریک است، و شهادت می‏دهم که محمد، بنده و فرستاده و برگزیده اوست، که سرور رسولان، و بهترین همه آدمیان، و خاتم پیامبران، و رهبر سپیدرویان است، و شهادت می‏دهم که این برادرت علی بن ابی‏طالب، به همان اوصاف و فضیلت است که خود فرمودی: و دوستانش در بهشت، محترمند، و دشمنانش در دوزخ، خوارند. 
آن عرب بادیه نشین، در حالی که می‏گریست گفت: ای رسول خدا! من نیز شهادت می‏دهم به آنچه این سوسمار شهادت داد، آیات و معجزاتی می‏بینم که از پذیرش آن، چاره‏ای ندارم. 
سپس رو به یهود کرد و گفت: وای بر شما! بعد از این معجزه، دیگر چه می‏خواهید، و کدام معجزه‏ای را می‏جویید؟! چاره‏ای ندارید جز آن که ایمان بیاورید، یا همه نابود شوید. پس همه آن یهود ایمان آوردند، و گفتند: ای برادر عرب! برکت سوسمارت بر ما، چه بزرگ بود. 
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این سوسمار را که به خدا و پیامبر و برادر پیامبرش ایمان آورد، و شاهد حق شد، آزاد کن تا خدای سبحان عوضی بهتر از آن به تو عطا کند، اینک این سوسمار، بر دیگر هم نوعان خود، برتری دارد، شایسته نیست که شکار و اسیر باشد. پس سوسمار صدا زد: ای رسول خدا! مرا آزاد کن، و عوض آن را بر عهده خودم بگذار. 
اعرابی گفت: به عوض تو امید نیست. سوسمار گفت: برو به سوی همان سوراخی که مرا از آن گرفتی که در آن ده هزار دینار خسروانی، و سیصد هزار درهم است، آن را بردار. اعرابی گفت: چه کنم، این مردم که اینجا هستند این سخن را از این سوسمار شنیدند، اینک من خسته‏ام، و ایمن نیستم که آسوده حالی برود و آن را بردارد. سوسمار گفت: ای برادر عرب! خدای سبحان، آن را عوض تو از من قرار داده، او نمی‏گذارد پیش از تو کسی آن را بردارد، و کسی آهنگ آن را نمی‏کند مگر آن که خدا هلاکش می‏کند. اعرابی خسته بود، و کمی راه پیمود، گروهی از منافقان که نزد پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، پیش افتادند، و دست در آن سوراخ کردند تا آن را بردارند، که ناگاه افعی بزرگی بر آنان حمله کرد، و آنان را گزید، و کشت، و ایستاد تا اعرابی رسید، و به او گفت: ای برادر عرب! ببین چگونه خدا مرا برای حفظ مال تو که عوض سوسمار است، مأمور کشتن اینان کرد، خدا مرا نگهبان آن کرده بود، اینک آن را بردار. اعرابی آن درهم و دینارها را بیرون آورد. و نتوانست که با خود حمل کند، افعی گفت: ریسمان کمر خود را بگشا، و یک سر آن را به این دو کیسه، و سر دیگر آن را به دم من ببند، که من آن را تا منزلت می‏کشم، و از تو و آن نگهبانی می‏کنم. افعی آن را آورد، و نگهبان اعرابی و اموالش بود تا با آن‏ها زمین‏های حاصلخیز و املاک و باغ‏ها خرید، سپس جدا شد، و برگشت. 


البقرة: 108. 
قال الامام [الحسن بن علی العسکری] علیه‏السلام: 
قال علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا علیهم‏السلام: 
(أم تریدون) بل تریدون یا کفار قریش و الیهود! (أن تسئلوا رسولکم) ما تقترحونه من الآیات التی لا تعلمون هل فیها صلاحکم، أو فسادکم (کما سئل موسی من قبل)، و اقترح علیه لما قیل له: (لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فأخذتکم الصاعقة) [1] . (و من یتبدل الکفر بالایمان) بعد جواب الرسول له ان ما سأله لا یصلح اقتراحه علی الله، و بعد ما یظهر الله تعالی له ما اقترح ان کان صوابا. (و من یتبدل الکفر بالایمان) بأن لا یؤمن عند مشاهدة ما یقترح من الآیات، أو لا یؤمن اذا عرف أنه لیس له أن یقترح، و أنه یجب أن یکتفی بما قد أقامه الله تعالی من الدلالات، و أوضحه من الآیات البینات، فیتبدل الکفر بالایمان بأن یعاند، و لا یلتزم الحجة القائمة علیه، (فقد ضل سواء السبیل) أخطأ قصد الطرق المؤدیة الی الجنان، و أخذ فی الطرق المؤدیة الی النیران. 
قال علیه‏السلام: قال الله تعالی [للیهود]: یا أیها الیهود! (أم تریدون) بل تریدون من بعد ما آتیناکم (أن تسئلوا رسولکم). و ذلک أن النبی صلی الله علیه و آله قصده عشرة من الیهود یریدون أن یتعنتوه [2] و یسألوه عن أشیاء، یریدون أن یتعانتوه بها، فبینا هم کذلک اذ جاء أعرابی کأنما یدفع فی قفاه، قد علق علی عصا علی عاتقه جرابا مشدود الرأس، فیه شی‏ء قد ملأه لا یدرون ما هو، فقال: یا محمد! أجبنی عما أسألک. 
فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا أخا العرب! قد سبقک الیهود [لیسألوا]، أفتأذن لهم حتی أبدأ بههم؟ فقال الأعرابی: لا، فانی غریب مجتاز. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: فأنت اذا أحق منهم لغربتک و اجتیازک. فقال الأعرابی: و لفظة أخری. قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما هی؟ قال: ان هؤلاء أهل کتاب، یدعونه و یزعمونه حقا، ولست آمن ان تقول شیئا یواطئونک علیه و یصدقونک، لیفتنوا الناس عن دینهم، و أنا لا أقنع بمثل هذا، لا أقنع الا بأمر بین. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: أین علی بن أبی‏طالب علیه‏السلام؟ فدعی بعلی، فجاء حتی قرب من رسول الله صلی الله علیه و آله. فقال الأعرابی: یا محمد! و ما تصنع بهذا فی محاورتی ایاک؟ 
قال: یا أعرابی! سألت البیان، و هذا البیان الشافی، و صاحب العلم الکافی، أنا مدینة الحکمة و هذا بابها، فمن أراد الحکمة و العلم فلیأت الباب. فلما مثل بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله، قال رسول الله صلی الله علیه و آله بأعلی صوته: یا عباد الله! من أراد أن ینظر الی آدم فی جلالته، و الی شیث فی حکمته، و الی ادریس فی نباهته و مهابته، و الی نوح فی شکره لربه و عبادته، و الی ابراهیم فی خلته و وفائه، و الی موسی فی بغض کل عدو الله و منابذته، و الی عیسی فی حب کل مؤمن و حسن معاشرته، فلینظر الی علی بن أبی‏طالب هذا، فأما المؤمنون فازدادوا بذلک ایمانا، و أما المنافقون فازداد نفاقهم. فقال الأعرابی: یا محمد! هکذا مدحک لابن عمک، ان شرفه شرفک، و عزه عزک، ولست أقبل من هذا شیئا الا بشهادة من لا تحتمل شهادته بطلانا و لا فسادا بشهادة هذا الضب. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: یا أخا العرب! فأخرجه من جرابک لتستشهده، فیشهد لی بالنبوة، و لأخی هذا بالفضیلة. 
فقال الأعرابی: لقد تعبت فی اصطیاده، و أنا خائف أن یطفر و یهرب. 
فقال رسول الله: لا تخف، فانه لا یطفر [و لا یهرب]، بل یقف، و یشهد لنا بتصدیقنا و تفضیلنا. 
فقال الأعرابی: [انی] أخاف أن یطفر، فقال رسول الله صلی الله علیه و آله: فان طفر فقد کفاک به تکذیبا لنا، و احتجاجا علینا، و لن یطفر، و لکنه سیشهد لنا بشهادة الحق، فاذا فعل ذلک فخل سبیله، فان محمدا یعوضک عنه ما هو خیر لک منه. 
فأخرجه الأعرابی من الجراب، و وضعه علی الأرض، فوقف و استقبل رسول الله صلی الله علیه و آله، و مرغ خدیه فی التراب، ثم رفع رأسه، و أنطقه الله تعالی، فقال: أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أشهد أن محمدا عبده و رسوله وصفیه، و سید المرسلین، و أفضل الخلق أجمعین، و خاتم النبیین، و قائد الغر المحجلین، و أشهد أن أخاک هذا علی بن أبی‏طالب علی الوصف الذی وصفته، و بالفضل الذی ذکرته، و أن أولیاءه فی الجنان یکرمون، و أن أعداءه فی النار یهانون. فقال الأعرابی و هو یبکی: یا رسول الله! و أنا أشهد بما شهد به هذا الضب، فقد رأیت و شاهدت و سمعت ما لیس لی عنه معدل و لا محیص. ثم أقبل الأعرابی الی الیهود، فقال: ویلکم! أی آیة بعد هذه تریدون، و معجزة بعد هذه تقترحون، لیس الا أن تؤمنوا، أو تهلکوا أجمعین. 
فآمن أولئک الیهود کلهم، و قالوا: عظمت برکة ضبک علینا، یا أخا العرب! 
ثم قال رسول الله صلی الله علیه و آله: خل الضب علی أن یعوضک الله عزوجل [عنه ما هو خیر] منه، فانه ضب مؤمن بالله و برسوله، و بأخی رسوله شاهد بالحق، ما ینبغی أن یکون مصیدا، و لا أسیرا، ولکنه یکون مخلی سربه، [تکون له مزیة] علی سائر الضباب بما فضله الله أمیرا. فناداه الضب: یا رسول الله! فخلنی و ولنی تعویضه لأعوضه. 
فقال الأعرابی: و ما عساک تعوضنی؟! قال: تذهب الی الجحر الذی أخذتنی منه، ففیه عشرة آلاف دینار خسروانیة، و ثلاثمائة ألف درهم، فخذها. قال الأعرابی: کیف أصنع قد سمع هذا من هذا الضب جماعات الحاضرین هاهنا، و أنا متعب، فلن آمن ممن هو مستریح یذهب الی هناک فیأخذه. فقال الضب: یا أخا العرب! ان الله تعالی قد جعله لک عوضا منی، فما کان لیترک أحدا یسبقک الیه، و لا یروم أحد أخذه الا أهلکه الله. و کان الأعرابی تعبا، فمشی قلیلا، و سبقه الی الجحر جماعة من المنافقین کانوا بحضرة رسول الله صلی الله علیه و آله، فأدخلوا أیدیهم الی الجحر لیتناولوا منه ما سمعوا، فخرجت علیهم أفعی عظیمة، فلسعتهم و قتلتهم، و وقفت حتی حضر الأعرابی. فقالت له: یا أخا العرب! انظر الی هؤلاء کیف أمرنی الله بقتلهم دون مالک الذی هو عوض ضبک، و جعلنی حافظته، فتناوله. 
فاستخرج الأعرابی الدراهم و الدنانیر، فلم یطق احتمالها، فنادته الأفعی: خذ الحبل الذی فی وسطک، وشده بالکیسین، ثم شد الحبل فی ذنبی فانی سأجره لک الی منزلک، و أنا فیه حارسک و حارس مالک هذا. فجاءت الأفعی، فما زالت تحرسه و المال الی أن فرقه الأعرابی فی ضیاع و عقار و بساتین اشتراها، ثم انصرفت الأفعی [3] . 

پی نوشت ها:
[1] البقرة: 55. 
[2] العنت بالتحریک: الهلاک واصله المشقة و الصعوبة، و التعنت: طلب العنت، و هو الأمر المشاق. مجمع البحرین 2: 257، (عنت). 
[3] التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه‏السلام: 496 ح 313، بحارالأنوار 17: 421 ح 47، و 9: 183 ح 12. 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها