0

بخشی زیبا از کتابی که خوانده‌ام

 
RezaKoochooloo
RezaKoochooloo
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : مهر 1393 
تعداد پست ها : 12

پاسخ به:بخشی زیبا از کتابی که خوانده‌ام
سه شنبه 15 مهر 1393  11:20 PM

کلیات شیخ سعدی گنجینه‌ای است که نمی‌توان قدر و قیمت برای آن معین کرد. اگر از دست و زبان کسی براید که از عهده‌ی ستایش او به در آید، دست و زبان من نیست و مرا جسارت نباشد که قدم به این میدان گذارم. از نثرش بگویم یا از نظمش؟ از حکمت و عرفانش بِسُرایم یا از اخلاق و سیاستش؟ مراتب عقلی او را بسنجم یا حالات عشقی؟ غزلیاتش را یاد کنم یا قصائدش را؟ به گلستان دعوت کنم یا به بوستان؟
 
پس به‌تر آن‌ست که سخن را دراز نکنم و به همین کلمه قناعت ورزم که هر چند سرفرازانه می‌گویم که قوم ایرانی در هر رشته از علم و حکمت و ادب و هنرهای دیگر فرزندان نامیِ بسیار پرورانده ولیکن اگر هم به جز سعدی کسی دیگر نپروده بود، تنها این یکی برای جاویدان کردن نام ایرانیان بس بود. مداحی از شیخ سعدی را زبان و بیانی مانند زبان و بیان خود او باید، اما هیهات که چشم روزگار دیگر مانند او ببیند. هفتصد سال از زمان او می‌گذرد و نه تنها مانند او ظهور ننموده بل‌که نزدیک به او هم کم کس دیده شده است. گویی این شعر را درباره‌ی خود سروده است که:
 
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را / تا دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید
 
– محمد علی فروغی
 
•••
 
اگر گوش دارد خداوندِ هوش / سخن‌های پیرش خوش آید به گوش
سفر کرده بودم ز بیت‌الحرام[۱] / در ایامِ ناصر[۲] به دارالسلام[۳]
شبی رفته بودم به کنجی فراز / به چَشمَم درآمد سیاهی دراز
در آغوشِ وی دختری چون قمر / فرو برده دندان به لبهاش بَر
تو گفتی که عفریت[۴] و بلقیس[۵] بود / قرینْ حورزادی به ابلیس بود[۶]
چُنان تنگش آورده اندر کِنار / که پنداری اَلْلَیلْ یَغْشَی النَّهار[۷]
مرا امرِ معروف دامن گرفت / فضول آتشی گشت و در من گرفت
طلب کردم از پیش و پسْ چوب و سنگ / بر آن ناخدا ترسِ بی‌نام و ننگ
به تشنیع[۸] و دشنام و آشوب و زجر / سپید از سیه فرق کردم چو فجر[۹]
شد آن ابرِ ناخوش ز بالای باغ / پدید آمد آن بیضه از زیرِ زاغ[۱۰]
ز لا حولم آن دیوهیکل بِجَست / پری‌پیکر[۱۱] اندر من آویخت دست
که ای زَرق‌سجاده‌ی دَلق‌پوش / سیه‌کارِ دنیاخرِ دین‌فروش
مرا سال‌ها دل ز کف رفته بود / بر این شخص و جان بر وی آشفته بود
کُنون پخته شد لقمه‌ی خامِ من / که گرمش بُرون کردی از کامِ من
تَظَلُّم برآورد و فریاد خواند / که شَفقَت[۱۲] بَراُفتاد و رحمت نماند
نماند از جوانان کسی دستگیر / که بِستانَدَم داد از این مردِ پیر؟
که شرمش نیاید ز پیری همی / زند دست در سِترِ نامحرمی
همی کرد فریاد و دامان به چنگ / مرا مانده سر در گریبان ز ننگ
فرو گفت عقلم به گوشِ ضمیر / که از جامه بیرون برو همچو سیر[۱۳]
برهنه دوان رفتم از پیشِ زن / که در دستِ او جامه به‌تر که من
پس از مدتی کرد بر من گُذار / که می‌دانیَّم؟ گفتمش زینهار!
که من توبه کردم به دستِ تو بَر / که گِردِ فضولی نگردم دگر
کسی را نیاید چُنین کارْ پیش / که عاقل نشیند پسِ کارِ خویش
از آن شُنْعَت[۱۴] این پند برداشتم / دگر دیده نادیده اِنگاشتم[۱۵]
زبان در کِش اَر عقل داری و هوش / چو سعدی سخن گوی ورنه خموش
 
 
سعدی، بوستان، باب هفتم در عالم تربیت، از روی نسخه‌ی تصحیح شده‌ی محمد علی فروغی، انتشارات ققنوس، چاپ چهارم ۱۳۷۲، صص ۳۶۸–۳۶۹.
 

۱. بیت‌الحرام: بیت‌الدعا. کنایه از مکه‌.

 
۲. ناصر: مراد ناصرالدین، خلیفه‌ی عباسی است که بر خوزستان استیلا یافت و برای تسلط بر فارس از مغول یاری گرفت و همچنین از نیروی چنگیز در مقابل سلطان صلاح‌الدین استفاده کرد.
 
۳. دارالسلام: شهر بغداد. منصور عباسی بانی شهر آن را به این نام نامیده است. (امروزه پایتخت کشور تانگانیا را نیز دارالسلام می‌نامند، ولی این نام در همین اواخر وضع شده است.)
 
۴. عفریت: دیو، برحسب داستان قرآنی، عفریت از جن داوطلب می‌شود که تخت بلقیس را در یک لحظه به حضور سلیمان بیاورد. لفظ عفریت گویا مأخوذ از «افرودیت» یکی از الهه‌ی یونان باشد.
 
۵. بلقیس: بلسیوس یکی از رب‌النوع‌های یونانی بوده اما برحسب داستان‌های اسلامی نام ملکه‌ی سبا است که تسلیم سلیمان می‌شود.
 
۶. قرینْ حورزادی به ابلیس بود: گویی حورزاده‌یی هم‌دم ابلیس شده بود.
 
۷. اَلْلَیلْ یَغْشَی النَّهار: شب روز را می‌پوشاند. مقتبس است از آیه‌ی ۵۴ سوره‌ی اعراف: «إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» (در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است که آسمان‌ها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر عرش [جهان‌دارى] استيلا يافت روز را به شب که شتابان آن را مى‌طلبد می‌پوشاند و [نيز] خورشيد و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده‏‌اند [پديد آورد] آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست فرخنده خدايى است پروردگار جهانيان)
 
۸. تشنیع: سرزنش کردن.
 
۹. چو فجر: مانند صبح که شب را از روز جدا می‌کند. «سپید از سیه فرق کردم چو فجر» تمثیلی است مقتبس از آیه‌ی ۱۸۷ سوره‌ی بقره که آغاز وقت روز را تعیین می‌کند: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُواْ مَا كَتَبَ اللّهُ لَكُمْ وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى الَّليْلِ وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» (در شب‌هاى روزه هم‌خوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد خدا می‌دانست که شما با خودتان ناراستى می‌کرديد پس توبه‌ی شما را پذيرفت و از شما درگذشت پس اکنون [در شب‌هاى ماه رمضان می‌توانيد] با آنان هم‌خوابگى کنيد و آن‌چه را خدا براى شما مقرر داشته طلب کنيد و بخوريد و بياشاميد تا رشته‌ی سپيد بامداد از رشته‌ی سياه [شب] بر شما نمودار شود سپس روزه را تا [فرا رسيدن] شب به اتمام رسانيد و در حالى که در مساجد معتکف هستيد [با زنان] درنياميزيد اين است ‏حدود احکام الهى پس [زنهار به قصد گناه] بدان نزديک نشويد اين گونه خداوند آيات خود را براى مردم بيان می‌کند باشد که پروا پيشه کنند)
 
۱۰. بیضه از زیرِ زاغ: منظور از بیضه تخم زاغ است و استعاره از پری‌روی است و خود زاغ استعاره از غلام سیاه. مراد این است که پری‌روی مانند تخم زاغ (که سفید و شفاف است) در تضاد کامل با سیاهی زاغ  از زیرش پیدا شد و زاغ پر کشید و رفت.
 
۱۱. پری‌پیکر: شیخ اجل «پیکر» را برای زیبارو به‌کار می‌برد و «هیکل» را برای غلام سیاه.
 
۱۲. شَفقَت: مهربانی، عطوفت.
 
۱۳. همچو سیر: مانند سیر خوردنی که از پوست برآید.
 
۱۴. شُنْعَت: قبح، زشتی.
 
۱۵. دگر دیده نادیده اِنگاشتم: ناظر است به آیه‌ی ۷۲ از سوره‌ی فرقان: «وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» (و کسانی‌اند که گواهى دروغ نمی‌دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‌گذرند)

 

تشکرات از این پست
omiddeymi1368 salma57 borkhar shayesteh2000
دسترسی سریع به انجمن ها