پاسخ به:موضوع انشاء : تابستان خود را چگونه گذراندید؟
شنبه 19 مهر 1393 8:08 PM
سلام
آجی جون کچلم کردی ، اینم بقیه ی انشام ، آجی نمره بالا بده ها
انشاء :
بیستم تیر شهرستان رامسر . غروب نزدیک میشد و انوار طلایی خود را بر بیکران دریا و انبوه درختان سر به فلک کشیده شده می تاباند ، قایق ران پیری که با قایق کهنه و شکسته ی خود در کنار تک درختی خزه دار نشسته بود فضا را گرم و دلنشین کرده بود .
هوا آکنده از نم باران است ، نسیمی ملایم صورتم را نوازش می کنم ، قدم آهسته آهسته بر میدارم و با تحیر به دریا می نگرم ، گویی جذر و مد دریا با آدمی سخن می گوید و نویدی از شروع مجدد را به ارمغان می آورد . . . . .
آسمان آبی به سیاهی شب می گراید و شب همچون دختری است با صورتی به درخشندگی ماه که پیراهنی پر از ستاره های درخشان بر تن کرده ، که هریک با زیبایی تمام و چشمک زنان ، اهل زمین را به شادمانی فرا می خواند .
صبحی دیگر آغاز شده و چشم هایم را برای طلوعی دل انگیز می گشایم از جا بر می خیزم و پنجره را به سوی نور و روشنایی می گشایم ، از عمق جان نفس می کشم و با تمام وجود زیبایی و شگفتگی یک روز دیگر را استشمام می کنم ، اما گویی امروز هوا بوی دیگری دارد ، آری ؛ بوی طراوت و تازگی ، روزی که با آمدنش باز هم نوید شادمانی و شروع دیگر است ، آواز پرندگان همگان را به شور و سرمستی فرا خوانده و جهان و جهانیان را مسرور می سازد .
در میان انبوه درختان در حرکت هستم ، درختان تنومندی که در پای هر یک از آن ها خزه های سبز روییده و استوار و محکم روی زمین پای نهاده اند انسان را به ایستادگی و امید فرا می خوانند .
ناگه چشمانم به دستان پینه بسته ی کشاورزی می افتد که در حالیکه عرق از پیشانی اش جاری است به کندن علف های هرز مشغول است و عاشقانه کشتزار خود را آبیاری می کند .
کم کم خورشید غروبی دوباره می کند ، غروبی با شکوه در دریایی پهناور که زیبایی آن وصف ناپذیر است .
سیاهی ، روز زیبای دگر را در خود می ستاند و آغاز گر شبی دیگر است .
با شور و رغبت آسمان را نظاره گر میشوم و ماه را همچون فروغ پر امیدی بر آسمان میبینم .
به راستی که این همه شگفتی انسان را به سپاسگزاری از خالق وا می دارد .