پاسخ به:موضوع انشاء : تابستان خود را چگونه گذراندید؟
پنج شنبه 17 مهر 1393 11:40 AM
خب. بریم سر انشا.
انشای من چند مرحله ایه. امیدوارم حوصلتون سر نره.
بخش اولش رو که الان میگم مربوط به شبهای ماه رمضان هست. ماه رمضان امسال من بیشتر تو حال و هوای راسخون بود. شبهای ماه رمضان با دوستان تو اتاق چت دور هم جمع میشدیم.(البته من با موبایل میومدم و گاهی بخاطر صفحه کوچیک موبایل و مشکلات ارسال پست حسابی کلافه میشدم.. ولی در کل شبهای خوبی بود. من تقریبا همه شبها میومدم و سر میزدم. از حال هم باخبر میشدیم. وسط حرف زدنها هم میرفتم دنبال درست کردن سحری.
یادش بخیر. یه شب واقعا خاطره انگیزی داشتیم تو ماه رمضان. اون هم شبی بود که مسئول روابط عمومی وارد جمع ما شدن. قبل از ورود ایشون من داشتم در مورد روابط عمومی و شورش حرف می زدم. حاج آقا منتظمی هم بودن. البته توطئه ای در کار نبود. فقط تهدید بود.
آقای کیانی اومدن و برگه اخراج حاج آقا رو همون شب امضا کردن. هیچ وقت یادم نمیره اون شب رو. کلی عذرخواهی کردیم؛ کلی توجیه کردیم، و خیلی هم حرص خوردیم . ولی آخرش معلوم شد همش الکی بوده. خلاصه اون شب شد جزء خاطره انگیزترین شبهای ماه رمضان برای من. (همون شب قول جوایز ویژه برای فعالین اتاق چت رو از آقای کیانی گرفتیم اون هم با ماجراهایی همراه بود)
شبهای قدر اتاق خالی از سکنه بود. در عوض شبهای قبلش مرتب به هم التماس دعا می گفتیم. البته دعا هم می کردیم.
ختم قرآن، سی شب سی نور امسال هم جزء خاطرات من با راسخون در تابستان بود. غیر از اون جوایزی که برای فعالین برنامه های ماه رمضان در نظر گرفتن خوب بود.
یه شب حاج آقا منتظمی که ایام تبلیغشون بود بخاطر پشه ها بحثی راه انداختن، یه شب هم معلوم شد فایل حاضرین اتاق چت رو دیلیت کردن از روی فلش مموری و مجبور شدیم همه صفحات رو دوباره به کمک ایشون چک کنیم. واااااااااااااااااای چقدر خاطره!!!
بعد از اون عادت حضور شبانه در راسخون تقریبا برام عادت شد. البته کم و بیش با موبایل میام سر میزنم. ولی شب ها باز منتظرم دوستان شیفت شب ماه رمضان بیان و من باز اونها رو دراتاق چت شبانه ببینم. ولی خب گرفتاری ها به بعضی از دوستان اجازه حضور نمیده.
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش