با هم قرآن بخوانیم؛ صفحه 521
جمعه 5 تیر 1394 1:24 PM
صفحه پانصد و بیست و یک قرآن آیات 7 تا 30 سوره ذاریات
با قرائت استاد خلیل الحصری
وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ ﴿٧﴾ سوگند به آسمان مشبّك، (۷)
إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ ﴿٨﴾ كه شما [درباره قرآن] در سخنى گوناگونيد. (۸)
يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ ﴿٩﴾ [بگوى] تا هر كه از آن برگشته، برگشته باشد. (۹)
قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ ﴿١٠﴾ مرگ بر دروغپردازان! (۱۰)
الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ ﴿١١﴾ همانان كه در ورطه نادانى بىخبرند. (۱۱) پ
يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ ﴿١٢﴾ رسند: «روز پاداش كى است؟» (۱۲)
يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ﴿١٣﴾ همان روز كه آنان بر آتش، عقوبت [و آزموده] شوند. (۱۳)
ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ﴿١٤﴾
عذاب [موعود] خود را بچشيد، اين است همان [بلايى] كه با شتاب خواستار آن بوديد. (۱۴)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿١٥﴾ پرهيزگاران در باغها و چشمه سارانند. (۱۵)
آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ ﴿١٦﴾
آنچه را پروردگارشان عطا فرموده مىگيرند، زيرا كه آنها پيش از اين نيكوكار بودند.(۱۶)
كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ﴿١٧﴾ و از شب اندكى را مىغنودند. (۱۷)
وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ﴿١٨﴾ و در سحرگاهان [از خدا] طلب آمرزش مىكردند. (۱۸)
وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ﴿١٩﴾ و در اموالشان براى سائل و محروم حقى [معين] بود. (۱۹)
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ ﴿٢٠﴾ و روى زمين براى اهل يقين نشانههايى [متقاعدكننده] است، (۲۰)
وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿٢١﴾ و در خود شما؛ پس مگر نمىبينيد؟ (۲۱)
وَفِي السَّمَاء رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ﴿٢٢﴾ و روزى شما و آنچه وعده داده شدهايد در آسمان است. (۲۲)
فَوَرَبِّ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ ﴿٢٣﴾
پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين، كه واقعاً او حق است همان گونه كه خود شما سخن مىگوييد. (۲۳)
هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَاهِيمَ الْمُكْرَمِينَ ﴿٢٤﴾ آيا خبر مهمانان ارجمند ابراهيم به تو رسيد؟ (۲۴)
إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ ﴿٢٥﴾
چون بر او درآمدند؛ پس سلام گفتند. گفت: «سلام، مردمى ناشناسيد.» (۲۵)
فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاء بِعِجْلٍ سَمِينٍ ﴿٢٦﴾ پس آهسته به سوى زنش رفت و گوسالهاى فربه [و بريان] آورد. (۲۶)
فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ ﴿٢٧﴾ آن را به نزديكشان برد [و] گفت: «مگر نمىخوريد؟» (۲۷)
فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ ﴿٢٨﴾
و [در دلش] از آنان احساس ترسى كرد. گفتند: «مترس.» و او را به پسرى دانا مژده دادند. (۲۸)
فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ ﴿٢٩﴾
و زنش با فريادى [از شگفتى] سر رسيد و بر چهره خود زد و گفت: «زنى پير نازا [چگونه بزايد]؟» (۲۹)
قَالُوا كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ ﴿٣٠﴾
گفتند: «پروردگارت چنين فرموده است. او خود حكيم داناست.» (۳۰)
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش