0

اشعار دفاع مقدس

 
komail1012531
komail1012531
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2990
محل سکونت : قم

پاسخ به:اشعار دفاع مقدس
دوشنبه 31 شهریور 1393  6:41 PM

مردان تيغ

باز امشب ياد لشكر كرده‏ام

ياد سرداران بى‏سر كرده‏ام

باز امشب ياد ياران شهيد

پرده‏ى بغض گلويم را دريد

ياد مردانى ز نسل بوتراب

شرمگين از خونشان صد آفتاب

ياد گمنامان « تيپ ذوالفقار »

مى‏كند باز اين دلم را بى‏قرار

ياد مردانى كه بى‏سر بوده‏اند

با شقايق‏ها برادر بوده‏اند

ياد غواصان « گردان حبيب »

سينه سرخان صميمى و نجيب

ياد سوسنگرد و « تيپ نينوا»

ياد « بهمنشير » و شب‏هاى دعا

ياد سرداران عاشورا ، خدا

مى‏برد دل را به سمت « كربلا »

مى‏برد آنجا كه آغاز است و بس

مى‏برد آنجا كه پرواز است و بس

مى‏برد « اروند » و نجوا مى‏كند

در دلم صد شور برپا مى‏كند

مى‏برد بى‏دغدغه ، بى‏ادعا

كو به كو تا سرزمين لاله‏ها

در جزيره مى‏برد ، مجنون كند

چون بلم‏ها باز غرق خون كند

مى‏برد آنجا كه پرپر مى‏شديم

تا همان جا كه كبوتر مى‏شديم

برد و آخر كار دستم داد عشق

باز هم امشب شكستم داد عشق

ياد « خرمشهر » و « آبادان » بخير

ياد « مهران » ، ياد « حاج عمران » بخير

آى « سوسنگرد » ، سردارت كجاست

آن قديمى ياور و يارت كجاست

آن علمدار رشيد جبهه‏ها

آن دلاور مرد ميدان بلا

آن تجلايى كه مرد مرد بود

مرد تيغ و زخم و مرد درد بود

واژه‏ها امشب مرا يارى كنيد

مانده‏ام آخر شما كارى كنيد

بارها داغ برادر ديده‏ام

داغ گل ، داغ صنوبر ديده‏ايم

زخم‏ها از تير و خنجر خورده‏ايم

دل به دست عافيت نسپرده‏ايم

بارها ما مرگ خود را ديده‏ايم

در هواى مرگ خود رقصيده‏ايم

باز امشب ياد لشكر كرده‏ام

ياد از آن سردار بى سر كرده‏ام

با توام اى « باكرى » اى هم نبرد

اى برادر ، همنفس ، همراز درد

بى تو اينجا بوى غربت مى‏دهد

بوى غفلت ، بوى تهمت مى‏زند

ديگر اينجا منطق باروت نيست

هيچ كس را صحبت از « ماووت » نيست

با تو بودم تا دعايم گم نبود

اشك و آه و سوزهايم گم نبود

پيرهن گم كرده‏ام همرنگ خاك

پيرهن ، زخمى و خونى ، چاك چاك

پيرهن ساده ، صميمى ، بى‏ريا

پيرهن تن پوش مردان خدا

پيرهن بوى خدا مى‏داد حيف

بوى دشت نينوا مى‏داد حيف

پيرهن بى تو دلم طوفانى است

چشم‏هايم باز هم بارانى است

پيرهن دل با غم تو آشناست

دل اسير غربت آئينه‏هاست

باز من چوب ملامت مى‏خورم

بى تو از پشتم جراحت مى‏خورم

پيرهن زخم زبانم مى‏زنند

باز هم آتش به جانم مى‏زنند

« فاو» تا « فاو» اين دلم در شيون است

صد « شلمچه » درد امشب با من است ...

عشق زير آتش خمپاره ماند

بينوا دل ، باز هم بيچاره ماند

یا صاحب الزمان علیه السلام

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها